فایل شده دیالوگ نویسی به من نگو فندوق | Mahsa83(M.M) کاربر انجمن رمان بوک

[_ نفس _]

عنوان: به من نگو فندوق
نویسنده: Mahsa83(M.M)
ژانر: عاشقانه
ویراستار: M.M
کپیست: @'elahe
مقدمه:
- فندوقم!
- به من نگو فندوق، من فندوق نیستم.
- اگه فندوق نیستی، پس چرا حرص می‌خوری وقتی فندوق صدات می‌کنم؟
- چون کلمه رو مخیِ.
- اما فندوقی، عشق ریزه‌میزه من!

 

[_ نفس _]

فندوقم!
- مگه صد بار بهت نگفتم به من نگو فندوق؟
- گفتی!
- پس چرا می‌گی فندوق؟
- چون وقتی حرص می‌خوری، لذت می‌برم.
- خیلی بدی.

 

[_ نفس _]

- می‌دونم فندوق کوچولو!
- گفتم به من نگو فندوق!
- فندوقی دیگه کوچولو.
- خودت کوچولو هستی.
- نوچ! قد و هیکل رو نمی‌بینی؟
- نه بابا!
- آره بابا، تو کوچولو موندی.

 

[_ نفس _]

- نه دیگه، من کوچولو نموندم. این تویی که درازی!
- عه.
- همینِ که هست.
- نشونت میدم فندوق!
- فندوق خودتی لکلک جون.

 

[_ نفس _]

***
- به من نزدیک نشو.
- چرا؟
- بازوم رو گاز گرفتی بعد می‌گی چرا؟
- تقصیر خوتِ دیگه.
- با من حرف نزن اصلاً.
- قهری فندوق کوچولو؟
- به من نگو فندوق!

 

[_ نفس _]

- فندوق!
- می‌زنمت‌ ها.
- دلت میاد شوهرت رو بزنی؟
- بله که میاد، چه‌طور تو دست منو کاز می‌گیری. اون‌وقت من نباید بزنمت؟
- آره دیگه!
- خیلی پرو هستی.

 

[_ نفس _]

- بی‌ادب به من می‌گی پرو؟
- آره، مگه غیر از اینِ؟
- برعکس گفتی.
نوچ!
- فندوق!
- بار آخرت باشه به من میگی فندوق.
- فندوق، فندوق، فندوق، فندوق!
- تو روانی‌ای. به من نگو فندوق!
- فندوقی دیگه!

 

[_ نفس _]

- فندوق تویی نرده‌بون.
- اگه من نرده‌بونم، توام فندوق کوچولوی منی!
- نیستم. درضمن باهات قهرم!
- باشه بابا، حالا قهر نکن دیگه. فندوق نیستی خب؟
- حالا شد.
- فندوق خودمی دیگه!