متفرقه دیالوگ های ماندگار کتاب شازده کوچولو

[حنا نویس]

عکس نوشته دیالوگ های ماندگار و جملات زیبای شازده کوچولو​

​

 

[حنا نویس]

شازده کوچولو به روباه: سلام، با من بازی می کنی؟
روباه: من نمیتونم باهات بازی کنم آخه من که اهلی نیستم!

 

[حنا نویس]

شازده کوچولو: این راز منه. خیلی سادست؛
تو فقط با قلبت می تونی چیزی را به درستی ببینی؛
چیزی که واقعیه با چشم دیده نمی شه​

 

[حنا نویس]

شازده کوچولو​

پرسید: کی اوضاع بهتر میشه؟​

روباه​

گفت: از وقتی که بفهمی همه چیز به خودت بستگی داره​

 

[حنا نویس]

شازده کوچولو: اگر تو عاشق گل هایی باشی که روی ستاره ها زندگی می کنند خیلی لذت بخشه که شب ها به آسمون نگاه کنی. چون همه ی ستاره ها مثل شکوفه های یک ​

گل سرخ​

هستن​

 

[حنا نویس]

هوانورد​

: تو داری یه فرد بالغ میشی این فوق العادست
هوانورد به دختر کوچولو: بزرگ شدن که مشکل نیست، فراموش کردی.
هوانورد: هی. هی تو گرسنته هان؟ من جایی را می شناسم که توی روز تولدت به تو پنکیک مجانی میدن.
دختر کوچولو: اما تولد من دو هفته دیگه ست.
هوانورد: خب اونا که نمی دونن.​

 

[حنا نویس]

شازده کوچولو پرسید: از کجا بفهمم وابسته شدم؟
روباه جواب داد: تا وقتی که هست نمی فهمی​

 

[حنا نویس]

شازده کوچولو: خجالت آوره که دو نفر عاشق همدیگه میشن
اما اونا خیلی جوونن و نمی تونن معنی عشق را بفهمن. منم هنوز خیلی جوونم که بتونم عاشقش بشم.​

 

[حنا نویس]

شازده کوچولو پرسید: غم انگیزتر از اینکه بیای و کسی خوشحال نشه چیه؟
روباه گفت: بری و کسی متوجه نشه!​

 

[حنا نویس]

روباه به شازده کوچولو: برای من تو هم مثل هزاران
پسر بچه ی دیگه ای هستی که در این دنیا زندگی می کنن و من هیچ نیازی به تو ندارم.
برای تو هم من مثل هزاران روباه دیگه ی این دنیا هستم.
ولی تو اگر مرا اهلی کنی هردو به هم نیازمند خواهیم شد.
تو برای من در عالم همتا نخواهی داشت و من برای تو در دنیا یگانه خواهم بود.
شازده کوچولو گفت : کم کم دارد دستگیرم مى شود. یک گلى هست که گمانم مرا اهلى کرده باشد.​