هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایلهایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کردهاند حذف کنند.
بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود.
https://t.me/iromanbook
You are using an out of date browser. It may not display this or other websites correctly. You should upgrade or use an alternative browser.
حیدر بابا، دنیا، دنیای دروغی
از سلیمان و نوح این دنیا مونده
بچه داده و به درد گرفتار میکنه این دنیا
به هر کی هر چی داده ازش گرفته
از افلاطون فقط یه اسم خشک و خالی مونده
حیدر بابا، رفقا همشون روی برگردوندن
یکی یکی منو تنها گذاشته و رهام کردن
چشمه هام، چراغ هام ،خشک و خاموش شدن
بد موقعی خورشید رفت و غروب شد
دنیا برام مثل خرابه شام شد
حیدر بابا، راهم از تو جدا شده
عمرم گذشت و نیومدم و دیر شد
هیچ وقت نفهمیدم زیبا رویانت چی شدن
نمی فهمیدم که زندگی پیچ و خم های زیادی دارد
گم شدنی هست، جدایی هست، مرگ هست
حیدر بابا چو ابر شَخَد، غرید آسمان
از آب، سیلابهای خروشان شد روان
آن زمان دختران به تماشایش صف بسته
سلام من به بزرگان ایل
گاهی رَود نام من بر زبانها!
بسیاری دلخور شده اند که چرا به آنها ناز کرده ای
من دلخورم که چرا به من کم ناز کرده ای
ناز را در این دل ویران، سلطان کرده ای
خانه ات آباد که به درویش عرض نیاز کرده ای
با هر نگاه مضراب مژگان را نواختهای
لحظه ای گوش بده که این قلب شکسته را چه ساز کرده ای
سربند را از سر باز کن و سنبل و سوسن بیفشان
تو عید ما هستی و زمستان ما را بهار کرده ای
تو آفتاب باش و بگذار غم ما برف کوه باشد که آب شود
اما تو کار مرا همه سوز و گداز کرده ای
من حال نگارش غزل در این معنا را ندارم
این تو هستی که پیر فرتوت را فرفره باز کرده ای
کاکلت را بالای سر جمع کرده و مثل تاج بسته ای
و از آن زلف طلایی برای آن، گل انداخته ای
آن طلا، دشت مغان است که بره ها پهلو به پهلو خوابیده اند
تو چشم گریان مرا در آنجا به رود ارس تبدیل کرده ای
این زیبایی که در جهان، خدا به تو داده
هر چقدر که می خواهی ناز کن که کم ناز کرده ای
مرا با این سخن(از چشم) انداختی و جدا شدی
می دانم، و این فاصله را با عده ای نامرد پر کرده ای!