جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

اشعار درحال تایپ {ذوالعطش} اثر ▪︎عسل کاربر انجمن رمان بوک▪︎

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته اشعار و دکلمه کاربران توسط ASAL. با نام {ذوالعطش} اثر ▪︎عسل کاربر انجمن رمان بوک▪︎ ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 450 بازدید, 16 پاسخ و 5 بار واکنش داشته است
نام دسته اشعار و دکلمه کاربران
نام موضوع {ذوالعطش} اثر ▪︎عسل کاربر انجمن رمان بوک▪︎
نویسنده موضوع ASAL.
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط ASAL.
موضوع نویسنده

ASAL.

سطح
1
 
[سرپرست ادبیات]
پرسنل مدیریت
سرپرست ادبیات
شاعر آزمایشی
کپیست انجمن
Feb
3,090
12,364
مدال‌ها
4
به نام خدایی که آفریننده جهان است

نام اشعار: ذوالعطش
ژانر: مذهبی
نویسنده: عسل
قالب: غزل

شعر مربوط به مسابقه پیشواز

مقدمه:
ای مسیحِ دشتِ آتش، با عطش احرام کن
خیمه را سجّاده کن، خون را اذانِ شام کن

ذوالعطش! ای واژه‌ی سرخِ صحیفه‌های سبز
زخم را تا آسمان بگشا، دلیرا نام کن

وقت، در تقویم نیزه منجمد شد لحظه‌ای
تا تو شب را سجده‌گاهِ روشنی، آرام کن

نیزه با نی، هم‌صدا شد در بلندی‌های غیب
گوش‌ها را آیه‌خوان از سطرهای بام کن

پیش‌تر از مرگ، مرگی را به دوش آورده‌ای
کربلا را نقطه‌ای از سطر بی‌پایام کن

باد، هم دلداده شد آن‌گاه کز آغوشِ دشت
بوی یک تک‌پیرهن را برد و کرد اعدام کن
 
آخرین ویرایش:

DLNZ

سطح
7
 
🝢ارشد بازنشسته🝢
ارشد بازنشسته
کاربر ویژه انجمن
نویسنده ادبی انجمن
May
3,434
12,995
مدال‌ها
17
1000087917.jpg

با سلام.
شاعر عزیز، ضمن خوش‌آمدگویی و سپاس از انتخاب انجمن رمان بوک برای منتشر کردن
آثار خود؛ خواهشمندیم قبل از تایپ اشعار قوانین زیر را با دقت مطالعه کنید:
[قوانین اشعار در حال تایپ]

پس از گذشت ده پست، در تاپیک زیر درخواست نقد شورا دهید:
[درخواست نقد اشعار]

پس از ارسال پانزده پست می‌توانید درخواست جلد برای اشعار خود دهید:
[تاپیک جامع درخواست جلد اشعار]

پس از گذشت پانزده پست می‌توانید درخواست تعیین سطح برای اشعارتان بدهید:
‌[تاپیک درخواست تگ]

در صورتی که نمی‌خواهید به نوشتن اشعارتان ادامه دهید و یا سوالی دارید در این تاپیک اعلام کنید:
[تاپیک پریش و پاسخ تالار شعر]

اگر اشعارتان به پایان رسید در این تاپیک اعلام کنید:
[اعلام پایان اشعار کاربران]

شاعران دقت کنند در صورتی که دو ماه تاپیکشان آپدیت نشود تاپیک بسته می‌شود.

●با آرزوی موفقیت شما
[ مدیریت تالار شعر]
 
موضوع نویسنده

ASAL.

سطح
1
 
[سرپرست ادبیات]
پرسنل مدیریت
سرپرست ادبیات
شاعر آزمایشی
کپیست انجمن
Feb
3,090
12,364
مدال‌ها
4

شب، دمی بر نیزه شد، تفسیرِ یک فانوسِ دور
ماه، از آیینه افتاد و شکست از ذوقِ نور

خاک، در محرابِ تیغ، از آیه‌ای لب‌ریز شد
آسمان، سجده‌کنان خم شد به سمتِ ناصبور

آب، خطی بود در وهمِ عطش‌های کبود
کو توانی تا بخوانی آیه‌ای بی‌نقطه، کور؟

سطرِ سرخِ سوگ را از استخوان آغاز کرد
باد، ترجیحی است بر آن سطرهای بی‌سرور

ذوالعطش، تنها نه یک تن، بل رجوعی سرخ بود
در مرورِ برگ‌های خیمه، در مرگِ صبور


 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

ASAL.

سطح
1
 
[سرپرست ادبیات]
پرسنل مدیریت
سرپرست ادبیات
شاعر آزمایشی
کپیست انجمن
Feb
3,090
12,364
مدال‌ها
4

زخمِ جانان در زمین، سیرِ بی‌پایانی است
خاک در دل، نقشِ آیینه‌های تیره‌گانی است

از زبانِ عطش، در وادیِ خون ناله‌ای خوانده
تا در طوفانِ لحظه، اشک به دریا فشانی است

یادِ برادر، نغمه‌ای از عرش فرو افتاد
گفتنِ آن، از دهانِ خاک، نغمه‌ای انسانی است

آه، در دلِ کربلا، آسمان خونین شد
چشم‌ها، ناتمامِ راز، در آن موجِ جهانی است

نیزه‌ها که در هوا، از شبِ بی‌حامی گذشتند
در دلِ دشت، هر چه ماند، غمِ بی‌پایانی است

گم‌شده در خوابِ شب، دستِ آسمان به خاک
موجِ آبی از دلِ نور، هم‌چو سرفه‌ای زبانی است

 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

ASAL.

سطح
1
 
[سرپرست ادبیات]
پرسنل مدیریت
سرپرست ادبیات
شاعر آزمایشی
کپیست انجمن
Feb
3,090
12,364
مدال‌ها
4



آب را آن‌سان نخوان کز لب گذر دارد هنوز
آب، معنای استغاثه‌ست، گر بر سر نخیز

بر لبِ نی، نطفه‌ی افلاک می‌جوشد مدام
شعر می‌زاید اگر در حنجرِ بی‌تاب ریز

آتش آنجا دوزخی نیست، آستانی‌ست از حضور
چشم‌ها را باز کن، هر نیزه معراجی‌ست تیز

ذوالعطش یعنی که در آیینه‌ات خون بتکد
ذوالعطش یعنی شبی بی‌ماه، با خورشید خیز

نخل‌ها خوابیده‌اند، اما رگِ خاک استوار
خون اگر بر خاک رفت، این عهد را باید گریز


 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

ASAL.

سطح
1
 
[سرپرست ادبیات]
پرسنل مدیریت
سرپرست ادبیات
شاعر آزمایشی
کپیست انجمن
Feb
3,090
12,364
مدال‌ها
4
من زمینم، دشتِ بی‌تأویل، بی‌تابِ قیام
ریشه‌هام از خون شکفته، ساقه‌هام از آه و شام

من شنیدم، از نگاهِ نیزه‌ها آواز را
چون دعا در عمقِ نیزارم نشست آن صبحِ خام

پا نهاد آن مرد بر من، من تپیدم در سکوت
هر قدم، تفسیرِ سوره‌ بود بی‌تکرار، تام

کودکی را دیدم آن‌سو، مشک را جان می‌کشید
ماه در چشمان او می‌سوخت، خاموش و تمام

بعدِ آن، باران نگشت از آسمان جاری دگر
ذوالعطش در من شکفت از حنجرِ بی‌مرام

ذوالعطش یعنی که خاکت حاملِ داغِ نبی‌ست
ذوالعطش یعنی که گریه در دلِ گهواره خام


 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

ASAL.

سطح
1
 
[سرپرست ادبیات]
پرسنل مدیریت
سرپرست ادبیات
شاعر آزمایشی
کپیست انجمن
Feb
3,090
12,364
مدال‌ها
4
گلاب بر داغِ خاک، سایه‌ی گمشده‌ای شد
خون اگر می‌چکید، نامش در گل‌خوابش دوید

ریشه‌ها می‌فشردند گلابِ خونین را به خاک
گویی آتش در دل، با عطرِ عطش رسید

به زیرِ سنگ‌های بی‌صدا، صدای عشق افتاد
جایی که مرگِ شب، بی‌پایان در هراس و امید

دست‌های پر از عطش، در لحظه‌‎ی بی‌جانی نشست
پایانِ هر آغازی، فراغی بود از قراب

آسمان، در دردِ خود، خون را به هر قطره چشید
چشمانِ او، حیران از آن روزِ بی‌هیچ صراط

ذوالعطش شد گلابی که از خاک باز زنده شد
ایستاد تا مرگ در گوشش با نغمه‌ی طوفان نداد
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

ASAL.

سطح
1
 
[سرپرست ادبیات]
پرسنل مدیریت
سرپرست ادبیات
شاعر آزمایشی
کپیست انجمن
Feb
3,090
12,364
مدال‌ها
4

آب در دلِ سنگ‌ها گم شد و سراغی نبود
هرکه از دشت می‌گذشت، در زبانش باد و دود

نیزه‌ها در تاریکی، از دلِ خاک می‌فشاند
خون که بر لبه‌ی خنجر باشد، در دلش گناهی نبود

سایه‌ها از زیرِ شب، شکوهِ خاطرات را می‌بافتند
یادِ آن که در دشت تنها، با تنی بی‌پناهی نبود

آسمان در چشمِ درختان باز می‌افتاد و می‌گریست
هر که افتاد، به دریا رفت، در دلی که راهی نبود

نه شکوه‌ای بر لبِ ریگ‌ها، نه دستی در خاک
لحظه‌ها چون غریبه‌ها بودند، بی‌نام و بی‌پناهی نبود


 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

ASAL.

سطح
1
 
[سرپرست ادبیات]
پرسنل مدیریت
سرپرست ادبیات
شاعر آزمایشی
کپیست انجمن
Feb
3,090
12,364
مدال‌ها
4

شب،
خیمه‌هایش را در باد تکاند،
و تاریکی،
ردای سوگوارِ خود را بر شانه‌های تاریخ افکند.
اما زخمِ آسمان،
هنوز از داغِ خورشیدی که بر نیزه نشست،
می‌سوزد.

زمین،
با رگ‌هایی از خاکستر،
آخرین نفس‌هایت را در خویش تنیده،
و باد،
با حنجره‌ای کبود،
سرودِ سوگوارِ تو را بر شانه‌های قرن‌ها می‌کوبد.

سرها، بر ستیغ نیزه‌ها،
شعله‌هایی‌اند که تاریکی را
در خود ذوب می‌کنند،
و کاروانی که بی‌پرچم،
اما درخشان‌تر از طوفان،
از میانِ ویرانه‌ها عبور می‌کند.

ای وارثِ خون و روشنی،
مرگ در پیشگاهت قامت خم کرد،
و جاودانگی،
نامت را با جوهرِ
سرخ،
بر پیشانیِ زمان نوشت.
 
موضوع نویسنده

ASAL.

سطح
1
 
[سرپرست ادبیات]
پرسنل مدیریت
سرپرست ادبیات
شاعر آزمایشی
کپیست انجمن
Feb
3,090
12,364
مدال‌ها
4
آسمان،
عبای دود را بر شانه‌هایش کشیده،
و باد،
با مشت‌های خالی،
بر دروازه‌های ویرانِ تاریخ ضجه می‌زند.

زمین،
دهانِ تشنه‌اش را به خون سپرده،
و خیمه‌ها،
در گودالی از خاکستر،
چونان واژه‌هایی سوخته،
در لابلای کتابِ شب پراکنده‌اند.

نیزه‌ها،
زخمِ سرخ تو را
تا قلبِ تاریکی کشیده‌اند،
و ماه،
با حنجره‌ای چاک‌چاک،
بر رودهای خونین زانو زده است.

اما صبح خواهد آمد،
و از هر زخم،
درختی خواهد رویید،
که سایه‌اش،
تا انتهای جهان،
بر شانه‌
های آفتاب گسترده خواهد شد.
 
بالا پایین