جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

آموزشی راز‌های که هیچ مدرس نویسندگی بهت نمیگه(مطلب کاملاً اختصاصی)

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته جمع‌آوری نکات توسط شکارچی با نام راز‌های که هیچ مدرس نویسندگی بهت نمیگه(مطلب کاملاً اختصاصی) ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 194 بازدید, 12 پاسخ و 10 بار واکنش داشته است
نام دسته جمع‌آوری نکات
نام موضوع راز‌های که هیچ مدرس نویسندگی بهت نمیگه(مطلب کاملاً اختصاصی)
نویسنده موضوع شکارچی
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط شکارچی

به‌نظرت نویسندگی بیشتر شبیه کدومه؟

  • جنگ تن‌به‌تن با خودت

    رای: 0 0.0%
  • درمانِ روح با کلمات

    رای: 1 25.0%
  • تقلا برای شنیده شدن

    رای: 1 25.0%
  • یه توهم شیرین

    رای: 0 0.0%
  • همه‌ی موارد بالا

    رای: 1 25.0%
  • من هنوز نمی‌دونم…

    رای: 1 25.0%

  • مجموع رای دهندگان
    4
موضوع نویسنده

شکارچی

سطح
2
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
Jul
1,370
2,043
مدال‌ها
3
به‌نام‌خدا

رازهایی که هیچ مدرس نویسندگی‌ به شما نمی‌گه…
ولی قراره من چندتاشو بهت بگم، بی‌سانسور و بی‌رنگ‌ولعاب!



اگه نویسنده‌ای وارد شو

تو این تاپیک قراره از چیزایی حرف بزنیم که تو هیچ کلاس و دوره‌ای یاد نمی‌دن؛
نه چون نمی‌دونن… چون نمی‌خوان بگن.


از جمله:

  • چرا بیشتر نویسنده‌ها وسط راه کم میارن؟
  • چرا بعضی داستان‌ها با این‌که خوش‌ساختن، بازم نمی‌گیرن؟
  • فرق نویسنده‌ی خوب و نویسنده‌ی ماندگار چیه؟
  • چه بلایی سر خلاقیت میاد تو مسیر آموزش رسمی؟
  • چرا بعضی تکنیک‌ها به درد نمی‌خورن، ولی همه دارن تبلیغشونو می‌کنن؟

همه می‌گن بنویس، ولی هیچ‌ک.س نمی‌گه چطور زنده بمونی وسط این مسیر.
نه، اینجا قرار نیست از همون حرفای تکراری بشنوی.
من قراره برات از چیزایی بگم که تو هیچ دوره‌ی آنلاینی، تو هیچ ورکشاپ نویسندگی، و حتی تو هیچ کتاب آموزشی پیدا نمی‌کنی.

رازهایی که واقعی‌ن.
تلخن، ولی نجات‌بخشن.
چون اگه اون‌ها رو بدونی، دیگه وسط راه جا نمی‌زنی.

می‌خوای راز‌ها رو بدونی؟
این پست رو سیو و لایک کن، چون قراره از همین‌جا، مسیرت با بقیه‌ی نویسنده‌ها جدا شه


پ‌.ن: دوستان این‌ تاپیک کاملا اختصاصی توسط خودم نوشته شده ممنون میشم حمایت کنید و بدون ذکر منبع کپی‌برداری نکنید💐 شکارچی
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

شکارچی

سطح
2
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
Jul
1,370
2,043
مدال‌ها
3
سرفصل‌ها:
راز ۱: نوشتنِ هر روز، همیشه کمکت نمی‌کنه.
گاهی نوشتن مداوم تبدیل می‌شه به تکرار اشتباهات. یادگیری مهم‌تر از پُر کردن صفحه‌ست.

راز ۲: نویسنده بودن، یعنی تنهایی واقعی.
نه تحسین همیشگیه، نه حمایت دائمی. تو باید خودتو بکشی بالا، نه منتظر بکسی.

راز ۳: خلاقیت رو آموزش نمی‌دن، نابودش می‌کنن.
بیشتر کلاس‌ها تکنیک یاد می‌دن، نه تخیل. حواست باشه با دستورالعمل، ذهن خلاق ساخته نمی‌شه.

راز ۴: بعضی از ایده‌ها باید بمیرن.
نه هر چیزی که الهام‌بخش بود، لایق نوشتنه. بلد باش چی رو بنویسی و چی رو بذاری کنار.

راز ۵: دیالوگ خوب یعنی شخصیت، نه اطلاعات.
وقتی شخصیتا مثل بروشور حرف می‌زنن، مخاطب فرار می‌کنه.

راز ۶: شخصیت خوب، یعنی زجر کشیده.
شخصیت‌های به‌یادماندنی ساخته نمی‌شن، تراشیده می‌شن… با رنج، با تضاد، با زخم.

راز ۷: هیچ‌ک.س به نویسنده تازه‌کار اعتماد نمی‌کنه.
مگر اینکه خودت ثابتش کنی. بدون اسم، بدون بک‌گراند، فقط نوشته‌ته که حرف می‌زنه.

راز ۸: ساختار طلایی وجود نداره.
فرمول نمی‌سازه، احساس می‌سازه. ساختار باید برای قصه‌ت طراحی بشه، نه برعکس.

راز ۹: بازنویسی مهم‌تر از نوشتنه.
متن اول پیش‌نویسه؛ شاهکار از دل اصلاح درمیاد، نه الهام لحظه‌ای.

راز ۱۰: بهترین داستان‌ها از درد واقعی میان.
اگه جرئت نداری لایه‌های زخمتو باز کنی، به عمق نمی‌رسی. مخاطب سطح رو فراموش می‌کنه، عمق رو نه
 
موضوع نویسنده

شکارچی

سطح
2
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
Jul
1,370
2,043
مدال‌ها
3
راز ۱: نوشتن هر روز، همیشه کمکت نمی‌کنه.

همه گفتن: بنویس، بنویس، فقط بنویس…
اما هیچ‌ک.س نگفت: اگه داری هر روز اشتباهات قبلیت رو تکرار می‌کنی چی؟
هیچ‌ک.س نگفت: اگه داری می‌نویسی فقط واسه این‌که مغزت خالی بمونه، نه پر؟


واقعیت اینه که نوشتنِ بی‌وقفه، اگه بدون یادگیری و بازبینی باشه، فقط تو رو به یه ماشین تایپ تبدیل می‌کنه… نه نویسنده.


نوشتن هر روز مفیده… ولی فقط وقتی:
  • بعدش بخونی که چی نوشتی.
  • بفهمی چی کار کردی درست بوده، چی نه.
  • بتونی عقب وایستی و ببینی توی این مسیر چقدر رشد کردی.

نوشتن بدون فکر، مثل رانندگی با چشم بسته‌ست.
ممکنه حرکت کنی، اما به کجا؟
پس اگه نوشتن برات شده فقط یه اجبار بی‌هدف، یه توقف لازمه.

گاهی توقف، شروع پیشرفته.

نویسنده‌ی واقعی کسیه که بدونه کی بنویسه… و کی دست از نوشتن بکشه.

نظرت با منه یا نه؟ تا حالا شده نوشتن روزانه برات بیشتر از این‌که کمک‌کننده باشه، خسته‌کننده و تکراری بشه؟ برام بنویس.
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

شکارچی

سطح
2
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
Jul
1,370
2,043
مدال‌ها
3
راز ۲: نویسنده بودن، یعنی تنهایی واقعی.

نویسندگی قشنگه؟ آره. ولی تنهاییه؟ خیلی.
نه تو هر جمعی می‌تونی از کاراکترهات بگی، نه هر کسی درکت می‌کنه وقتی برای یه جمله‌ی درست شب بیدار می‌مونی.


تحسین؟ کم میاد. حمایت؟ معمولاً نیست.
تو می‌مونی و ذهنی که بیشتر وقت‌ها دشمنته تا دوستت.
نویسنده واقعی، با تنهایی می‌سازه. نه با کف زدن بقیه.

تو وقتی قوی‌ای که بتونی با شک‌هات کنار بیای، وقتی کسی دستت رو نمی‌گیره ولی خودت دستتو مشت می‌کنی.

مدرس‌ها اینو نمی‌گن چون قشنگ نیست.
«چون فروختن رویا راحت‌تره تا گفتن واقعیت.»


ولی حقیقت اینه:
نوشتن یه مسیر عاشقانه نیست، یه نبرده.
و تو فقط وقتی برنده‌ای که بلد باشی وسط تنهایی، هنوز ادامه بدی.

تا حالا توی این تنهایی گم شدی؟ یا برات شده جای رشد؟
برام بنویس، ببینم چقدر این تنهایی برات آشناست…
 
موضوع نویسنده

شکارچی

سطح
2
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
Jul
1,370
2,043
مدال‌ها
3
راز ۳: خلاقیت رو آموزش نمی‌دن، نابودش می‌کنن.

همه‌جا صحبت از تکنیکه:
«چطور شروع کنی؟»
«چه‌جوری دیالوگ بنویسی؟»
«فرمول پیرنگ سه‌پرده‌ای یادت نره!»

ولی چیزی که کمتر گفته می‌شه اینه که تکنیک، بدون تخیل، می‌تونه خلاقیتتو خفه کنه.

تو یه کلاس نویسندگی ثبت‌نام می‌کنی که الهام بگیری، اما وقتی درگیر قالب‌ها، قواعد و “باید نبایدها” می‌شی، یادت می‌ره چرا اصلاً نوشتی.

خلاقیتت دیگه نمی‌تونه آزاد فکر کنه، چون دائم در حال چک کردن دستورالعمل‌هاست.

استاد می‌گه این جمله طولانیه.
فلان جمله کشش نداره.
این مدل شخصیت کلیشه‌ست.
باید حتماً قلاب داشته باشی.



نتیجه؟
❌می‌نویسی برای تأیید گرفتن.
✅نه برای کشف کردن.


درحالی‌که نویسنده باید اول قصه رو حس کنه، بعد بسازه. نه اینکه از اول بسازه تا یه‌وقتی شاید حسش کنه.

نکته طلایی:
یادگیری مهمه، اما اگه جایگزین تخیل بشه، کشنده‌ست.
به جای اینکه با فرمول فکر کنی، با “اگر”ها بازی کن.
به جای اینکه بپرسی “این درسته؟”، بپرس “این منه؟”

تا حالا شده یه کلاس یا مربی کاری کنه از چیزی که دوست داشتی بنویسی، دل‌زده بشی؟
یا احساس کنی خلاقیتت خفه شده زیر بایدها؟
 
موضوع نویسنده

شکارچی

سطح
2
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
Jul
1,370
2,043
مدال‌ها
3
راز ۴: بعضی از ایده‌ها باید بمیرن.

سخت‌ترین کار برای یه نویسنده؟
کُشتنِ ایده‌ایه که عاشقشی.


گاهی یه جرقه به‌نظرت نابغه‌وار میاد، هیجان‌زده‌ت می‌کنه، ذهنتو روشن می‌کنه…
اما فقط در لحظه!
وقتی می‌ری جلوتر، می‌فهمی این ایده عمق نداره. قدرت نداره.
فقط جذاب بود، نه مفید.

ولی چون بهش وابسته‌ای، نگهش می‌داری.
هی سعی می‌کنی نجاتش بدی، تقویتش کنی، داستان دورش بچینی…
در حالی که باید همون اول، «رهاش می‌کردی.»

◀️نویسنده‌ی حرفه‌ای فرق بین الهام لحظه‌ای و جوهره‌ی واقعی رو می‌شناسه.

بلده که بعضی ایده‌ها، باید فقط تو دفترچه بمونن، نه تو صفحه‌ی اول رمان.

نوشتن یعنی انتخاب.
و انتخاب یعنی حذف.
و حذف یعنی شجاعت.


تا حالا ایده‌ای داشتی که عاشقش بودی ولی وسط راه فهمیدی کشش لازم رو نداره؟ ولش کردی یا به زور تمومش کردی؟
 
موضوع نویسنده

شکارچی

سطح
2
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
Jul
1,370
2,043
مدال‌ها
3
راز ۵: دیالوگ خوب یعنی شخصیت، نه اطلاعات.


یکی از کشنده‌ترین اشتباهات نویسنده‌ها اینه که دیالوگ رو با بروشور اشتباه می‌گیرن.
شخصیت دهن باز می‌کنه و انگار ویکی‌پدیا بالا میاره. 😂

«مامانم مرد وقتی شیش سالم بود. بعدش با پدرخوانده‌م زندگی کردم که یه دلال اسلحه‌ست. بعد… بعد… بعد…» 😁

❌نه! این دیالوگ نیست. این گزارشه. و مخاطب ازش فرار می‌کنه.


دیالوگ واقعی، همونیه که تو دنیای واقعی اتفاق می‌افته؛
پُره از زیرمتن، ایهام، تعارف، دروغ، بازی.


آدم‌ها مستقیم نمی‌گن چه‌کارن، چی می‌خوان، چی حس می‌کنن.
و شخصیت خوب، دقیقاً از همین پیچیدگی ساخته می‌شه.

مثال؟
فکر کن به یه جمله‌ی ساده:
«تو همیشه دیر می‌رسی، مثل همیشه.»
شاید منظور واقعی این نباشه که “تو دیر اومدی”،
شاید یعنی:
«من همیشه برات صبر می‌کنم و تو هیچ‌وقت اهمیت نمی‌دی.»

دیالوگ خوب، مخاطب رو مجبور به کشف می‌کنه.
مجبور به فکر کردن، به چیدن تکه‌ها کنار هم.
و این یعنی درگیر شدن، یعنی اتصال احساسی.

خلاصه؟
«دیالوگ، ابزار انتقال اطلاعات نیست؛
پنجره‌ایه به درون ذهن و دل شخصیت.»


اگه قراره صرفاً توضیح بدی، بهتره با یه پاراگراف نریشن این کارو بکنی. نه با دهن کاراکترت.

تا حالا شده یه دیالوگ توی یه داستان بخونی و حس کنی شخصیت زنده شد؟ یا برعکس، یه دیالوگ خوندی که حس کردی شخصیت مُرد؟ کدوم بیشتر تو ذهنت مونده؟
 
موضوع نویسنده

شکارچی

سطح
2
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
Jul
1,370
2,043
مدال‌ها
3
راز ۶: شخصیت خوب یعنی زجر کشیده.

بله، متأسفم اگه فکر می‌کردی می‌تونی یه کاراکتر خفن بسازی که همه عاشقش بشن، بدون اینکه یه بنده‌خدا رو تو داستانت له‌ولورده کنی!
شخصیتی که از روز اول همه‌چی داره، مامان‌بزرگش دعاش می‌کنه، پول داره، جذابه، دردشم دندونه…
این کاراکتر نیست، این تبلیغ بیمه عمره😂.

واقعیت اینه که شخصیت‌های به‌یاد‌ماندنی، از دلِ درد میان.
اونا زخم دارن، پنهان‌کاری دارن، تصمیم‌های اشتباه گرفتن و گاهی حتی خودشونو نمی‌بخشن.

می‌خوای شخصیتت رشد کنه؟
خب، بشکنش!
بذار اشتباه کنه، داغ ببینه، دست به انتخابی بزنه که بعداً کابوسش کنه. 😄✅

بعد، ذره‌ذره بکشش بالا…
همین لحظه‌هاست که مخاطب عاشقش می‌شه.

خلاصه؟
شخصیت‌ت باید زجر بکشه، تو هم باید دل داشته باشی ببری‌ش زیر کامیونِ بحران.

یادت باشه:
قهرمانِ بی‌درد، مثل چای سرد بدون قند می‌مونه. هست، ولی کی حال می‌کنه؟

کدوم شخصیت داستانی رو یادت میاد که اون‌قدر زجر کشید تا آخرش گفتی: «ببین چی شد از این آدم!»؟
یا کدوم کاراکتر خیلی صاف و اتو‌کشیده بود که حوصله‌تو سر برد؟
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

شکارچی

سطح
2
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
Jul
1,370
2,043
مدال‌ها
3
راز ۷: هیچ‌ک.س به نویسنده تازه‌کار اعتماد نمی‌کنه.

واقعیت تلخه، ولی واقعی‌تر از این نداری.
تو ممکنه با کلی شور و اشتیاق بنویسی، ماه‌ها وقت بذاری، ذوق کنی و با خودت بگی:
«این بهترین چیزیه که تا حالا نوشته شده!»

اما بیرون، کسی منتظر شاهکار تو نیست.
ناشرها، مخاطبا، حتی دوستات ممکنه بگن:
«اوه، نویسنده‌ای؟ جالبه…»
و همون‌جا تموم شه! 😄

چرا؟
چون اسم نداری.
اعتباری نداری.
سابقه‌ای نداری.

تو فقط یه «ادعا»یی که همه فکر می‌کنن مثل بقیه می‌ری و گم می‌شی توی هزاران «نویسنده wanna-be» دیگه.

◀️اما اینجا نقطه‌ی قدرتته.
چون فقط یه چیز داری که هیچ‌ک.س نمی‌تونه ازت بگیره: نوشته‌ت.
اگه واقعاً چیزی برای گفتن داری، بنویس.
جوری که نتونن نادیده‌ت بگیرن.
اثرت باید اون‌قدر خوب باشه که اسم نداشته‌ت هم صدا کنه.

«نویسنده واقعی، منتظر تأیید نمی‌مونه؛
می‌نویسه، بهتر می‌نویسه، و با اثرش فریاد می‌زنه: من اینجام.»

تا حالا شده کسی نوشته‌هاتو جدی نگیره؟
چی کار کردی؟ کوتاه اومدی یا قوی‌تر برگشتی؟
 
موضوع نویسنده

شکارچی

سطح
2
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
Jul
1,370
2,043
مدال‌ها
3
راز ۸: ساختار طلایی وجود نداره.

بذار رک بگم:

هیچ فرمول جادویی‌ای وجود نداره که اگه دنبالش کنی، شاهکار بنویسی.

نه «ساختار سه‌پرده‌ای»، نه «قوس قهرمان»، نه «صحنه‌ی آغاز در نقطه‌ی تعلیق».
اینا همه ابزارن، نه قانون.


اگه ساختار رو بزاری جلو، خودت می‌شی نویسنده‌ای که
“داره جاهای خالی یه جدول رو پُر می‌کنه”
نه کسی که قصه خلق می‌کنه.

ساختار باید در خدمت داستان باشه، نه برعکس.
یعنی چی؟
یعنی اول قصه‌ت رو بفهم. ببین قلبش کجاست، کشمکشش کجا جون می‌گیره، کی باید بترکه، کی باید ساکت بمونه. بعد براش یه فرم بساز.

نویسنده‌ی حرفه‌ای از توی ساختار نمی‌نویسه، ساختار رو از دل داستان می‌کشه بیرون.

حتی بهترین داستان‌های دنیا هم گاهی «ساختارشکن» بودن، چون اول به «حس» و «مفهوم» وفادار بودن، نه به تکنیک.


جمع‌بندی؟
فرمول‌ها رو یاد بگیر، اما توی ذهنت زندون نساز.
قصه‌ت رو با قلبت شروع کن، نه با الگوریتم.

توی نوشتن، تا حالا سعی کردی ساختار خاصی رو رعایت کنی؟
کمکت کرده یا بیشتر اذیتت کرده؟
 
بالا پایین