جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.

ترجمه شده رسم جوانمردی

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته کمیک های ترجمه نشده توسط baran-83 با نام رسم جوانمردی ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 116 بازدید, 1 پاسخ و 0 بار واکنش داشته است
نام دسته کمیک های ترجمه نشده
نام موضوع رسم جوانمردی
نویسنده موضوع baran-83
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط baran-83
موضوع نویسنده

baran-83

سطح
0
 
مدیر آزمایشی تالار کمیک
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Dec
1,009
1,074
مدال‌ها
2
”پیرمردی سوار بر اسب از کویری گرم و سوزان عبور می کرد، از دور سیاهه‌ای را دید، نزدیک‌تر رفت، دید مردی خسته و از پا افتاده به سایه ناچیز بوته‌ای خزیده و پوست بدنش را آفتاب سوزانده.
مرد ناتوان، با دیدن سوار فریاد کمک سر داد و تقاضای آب کرد.
پیرمرد بلافاصله از اسب پیاده شد و مَشک آب را بدست مرد داد.
سپس او را سوار بر اسب کرد و گفت:
«این اسب در این شن‌زار توان بیش از یک نفر را ندارد و تا آبادی بعدی چند ساعتی راه مانده است، من نیمی از راه را سوار بر اسب بوده‌ام، حالا مدتی تو سوار باش تا هم همسفر و هم صحبت باشيم و هم از اين برهوت جان سالم به در برده باشيم.»
 
موضوع نویسنده

baran-83

سطح
0
 
مدیر آزمایشی تالار کمیک
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Dec
1,009
1,074
مدال‌ها
2
مرد ناتوان همین که بر اسب سوار شد، دهنه‌ی اسب را کشید و گفت: اسب را بردم و با اسب گریخت!
اما پیش از آن‌که دور شود، صاحب اسب داد زد: اسب مال تو اما گوش کن ببین چه می‌گویم!
مرد اسب را نگه داشت.
پیرمرد گفت: «هرگز این ماجرا را برای کسی تعریف نکن؛ زیرا میترسم که دیگر هیچ سواری به پیاده‌ای رحم نکند و جوانمردی بمیرد.»“
 
بالا پایین