;FOROUGH
سطح
5
ارشد بخش فرهنگ و هنر
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
مدیر تالار رمان
طراح آزمایشی
شاعر انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
- Apr
- 9,857
- 15,697
- مدالها
- 6
گلِ آبی
زل میزنم به خندهی آن کودک مدفون
تف میکنم دلتنگیَم را بر الفبایش
میبینم و میمیرم از شادی وقتی که
حل میشوم توی جهانِ بیمعمایش
بطری کنار تختم و از ابر مینوشم
تلخ است این باران ولی راهِ فرارم نیست
روزی خدا میآید و رد میکند ما را
از آن خیالی که به دنیایش نشانم نیست
روی زمینِ سردم و خون میچکد از تن
چسباندهام این قصه را بر سی*ن*هی دیوار
میلرزم و عُق میزنم شلیک را در دود
یک آسمانِ بیستاره گشتهام انگار
دارم میانِ خاطراتم بذر میکارم
دارم کنارِ قلبِ خود آبیترین گل را
این کاخِ قصه عاقبت آوار خواهد شد
دنیای ما پس میزند چشمانِ مردم را
پاهای من عادت به این راهِ غلط دارند
میترسم از آیندهی بیرحمِ این دنیا
این جسمِ تنها در تمامِ راه اجباریست
میبوسمت در مرزهای پوچِ این رویا
|رضا گرجی|
زل میزنم به خندهی آن کودک مدفون
تف میکنم دلتنگیَم را بر الفبایش
میبینم و میمیرم از شادی وقتی که
حل میشوم توی جهانِ بیمعمایش
بطری کنار تختم و از ابر مینوشم
تلخ است این باران ولی راهِ فرارم نیست
روزی خدا میآید و رد میکند ما را
از آن خیالی که به دنیایش نشانم نیست
روی زمینِ سردم و خون میچکد از تن
چسباندهام این قصه را بر سی*ن*هی دیوار
میلرزم و عُق میزنم شلیک را در دود
یک آسمانِ بیستاره گشتهام انگار
دارم میانِ خاطراتم بذر میکارم
دارم کنارِ قلبِ خود آبیترین گل را
این کاخِ قصه عاقبت آوار خواهد شد
دنیای ما پس میزند چشمانِ مردم را
پاهای من عادت به این راهِ غلط دارند
میترسم از آیندهی بیرحمِ این دنیا
این جسمِ تنها در تمامِ راه اجباریست
میبوسمت در مرزهای پوچِ این رویا
|رضا گرجی|