- Apr
- 7,429
- 29,262
- مدالها
- 15
بخش ۹- داستان لاکپشت قلابی: دوشس را به زمین کروکت میآورند و دوشس حالا دوست دارد از هر چیز و هر اتفاقی درسی بگیرد و بیان کند. ملکه در حالی که از عصبانیت پا به زمین میکوبد به دوشس میگوید «فیالفور یا خودت میروی یا سرت! انتخاب کن!» و دوشس تصمیم میگیرد برود. ملکه آلیس را به بازی کروکت دعوت میکند و آلیس از ترس میپذیرد. ملکه مدام دستور به اعدام این و آن میدهد به طوری که پس از مدتی کسی جز خودش و شاه و آلیس در زمین بازی باقی نمانده. ملکه آلیس را به یک شیردالمعرفی میکند و به او میگوید آلیس را پیش لاکپشت قلابی ببرد. مسافتی را میروند و از دور لاکپشت قلابی را میبینند که تنها لب یک صخره نشسته و غمگین است و آه میکشد. لاکپشت قلابی تعریف میکند که قبلا یک لاکپشت واقعی بوده و به مدرسه میرفته. شیردال حرفهای او را قطع میکند تا بازی کنند.