"به نام یگانه بهانهی هستی"
نقد رمان: سنگ شیشه ای
نویسنده:
@KIana1384
عنوان:
عنوان رمانتان به دور از کلیشه بود و با کلمات محکمی ساخته شده بود.
سنگ که کلمه بسیار پر قدرتی بود را خواننده میتوانست به خوبی در شخصیت اصلی (هیوا) مشاهده کند و کلمه شیشهای هم میتوانست به روحیه شکننده و... هم اشاره کند و درکل عنوان رمانتان خوب بود و با بدنه رمان خو گرفته بود.
از نظر بنده صفت یخزدگی بیشتر در شخصیت هیوا پیدا بود تا شیشهای
میتوانید از کلمه یخزده هم استفاده کنید!
ژانر:
ژانر عاشقانه و جنایی تا حدودی در رمان مشاهده میشد... .
عاشقانه به گذشته هیوا مربوط بود و ژانر جنایی به زمان و زندگیِِ حالِ هیوا مربوط بود؛ این تضاد زمان گذشته و زمان حال، تفاوت هیوا را نشان میداد و زیبا بود.
خلاصه:
خلاصه رمانتان درست است، که ژانر جناییِ رمان را به رخ میکشید، اما خیلی کوتاه (خلاصه حداکثر سه خط را باید دارا باشد)، گنگ و تا حدودی کلیشهای بود و درواقع به صورت یک خلاصه نبود، خلاصه را باید طوری بنویسید که بهطور یک دورِ تند رمانتان را بازگو کند. شما میتوانستید خیلی بهتر خلاصه را بیان کنید بهطوری که خواننده ارتباط بیشتری با رمان برقرار کند.
مقدمه:
مقدمه رمانتان قوی بود، اما زمان بسیاری برای مفهوم و نگارش مقدمه گذاشته نشده بود و همانند خلاصه کمی کوتاه بود.
میتوانستید کمی بیشتر بنویسید و مقدمه را گسترش دهید:
(قلبم به درد می آید از انسان هایی که خنجر میزنند به تمام باورهایت که تا عمق وجودت آن را حس خواهی کرد زمانی که نقابت هایشان را بردارند و تو غریبه های آشنایی خواهی دید و این درد بزرگی ست....)
به عنوان پیشنهاد:
(گاهی قلبم به درد میآید از انسانهای به ظاهر غریبهای که خنجر میزنند به تمام باورهایت که تا عمق وجودت دردِ آنرا حس خواهی کرد و زمانی فرا میرسد که نقابهایشان را برمیدارند و آنگاه است که تو غریبههای آشنایی خواهی دید و این خود، درد بزرگیست... . )
آغاز:
متاسفانه آغاز رمانتان کمی کلیشه ای بود و نو نبود؛ چراکه در اغلب رمانهایی با این ژانر بیشتر شروع رمانها اینگونه است ولی ارتباط خوبی را با رمان، ژانر و بدنه برقرار کرده بود .
سیر:
سیر رمان خوب بود و هم به جنایات و کارهای خلاف گرایش پیدا کرده بود(که مرتبط با ژانر، خلاصه، مقدمه، و بدنه بود) و همبه موضوع مهم و اصلیِ رمان که انتقام هیوا از شخص مورد نظر بود پرداخته شده بود .
درکل جذاب و فاقد اتفاقات خسته کنندهای بود، اتفاقات دنباله یکدیگر بودند
و بدونشک خواننده را کنجکاو به ادامه دادن میکرد!
دیالوگ و مونولوگ:
دیالوگ ها و مونولوگ ها خوب، متناسب، به اندازه و قابل درک بود وخواننده با خواندن مونولوگ ها به خوبی دیالوگ ها را درک میکند و پی به احساسات و شرایط شخصیتها میبرد.
شخصیت پردازی:
در موارد توصیف چهره نویسنده کمی کمکاری کرده بود و خواننده در بعضی مواقع خیلی دیر چهرهها را تصور میکرد و در بعضی مواقع توصیف چهرهای وجود نداشت.
اما در پردازش شخصیت ها:
شخصیت اصلی رمان(هیوا) برای خواننده واضح بود و زیاد نیازی به شناسایی و دوره کردن روحیات و شخصیت نداشت و انگار نویسنده هم از این موارد با خبر بود و با سیاست نه تنها شخصیت اصلی بلکه فرعی ها راهم کمکم معرفی میکرد.
نویسنده با حس و متناسب هر شخصیت، آنرا تعریف میکرد برای مثال شخصیت اهورا را به خوبی به عنوان یک برادر صبور و دلسوز خواهرش معرفی کرده بود!
شخصیت ماکان را کهنه و بی رحم در عاشقی تعریف کرده بود واز شخصیت هایی مانند روشا، رفیعی و... با نفرت میشد.
فضا سازی:
نویسنده در فضا سازی کمی کوتاهی کرده بود و زیاد خواننده ازدانستن زمان و مکان مشخصی برخور دار نبود و اگر کمی بیشتر به این دو (زمان و مکان) اهمیت داده بدهد عالی میشود!
ظواهر :
توصیفات ظواهر از توصیفات دیگر خیلی کمرنگتر بودند و اگر هم توصیف شده بودند در ذهن خواننده باقی نمیماندند !
توصیه میکنم بیشتر در مورد ظواهر توضیح دهید تا تصور خواننده در اینباره کافی باشد.
حالات:
در نوشتن توصیفاتِ حالاتِ اشخاص بسیار با حساسیت، دقیق و قابلباورنوشته شده بود و نویسنده در این مورد به خوبی وقت گذاشته شده بود.
مکان:
توصیفات مکان تاحدودی خوب بودند اما، اگر بیشتر درموردشان توضیح میدادید بهتر بود.
زاویه دید:
زاویه دید از زبان راوی داستان بود و این زاویه دید در این رمان بسیار مطلوب بود و با خواننده ارتباط خوبی گرفته بود و از نظر من رمانتان را جذابتر میکرد.
کشمکش:
کشمکش رمان خوب بود و در هر پارت خواننده با سورپرایزهای جدیدی روبهرو میشد و به ادامه دادن داستان کنجکاو میشد.
ایده:
ایده رمان در اینباره بود که دختری با نام هیوا که دارای یک برادر بود درگذشته عاشقی دلنازک و شکست خورده در عشق بود و بعد از گذشت سالها توانست روی پایه خودش بایستد و خود را تقویت کند و انتقام دل شکسته خود را بگیرد.
من به شخصه قلمتان را تحسین میکنم که به زیبایی این ایده را گسترش دادید!
میانه:
میانه رمان هم کشمکشهای زیادی را بههمراه داشت. همهچیز در سرجایش بود و رمان به صورت منظم و با هدفِ مشخص روبهجلو بود.
لحن یا بافت:
بافت رمان به صورت ادبی بود و تنها در دیالوگ ها بافت عامیانه دیده میشد.
اتفاقهای رمان یکی پس از دیگری پدید میآمدند و بهصورت منظم پیش میرفتند و هیچ سوالی در رمان بدون پاسخ رها نشد و این یکی از نکات مثبت رمان شماست.
سخن آخر:
از رمان شما خیلی لذت بردم و منتظر قسمت های بعدی هستم.
قلمتان سبز