- Apr
- 5,571
- 6,491
- مدالها
- 12
- زود باش میخوام بیام برم حمام.
- تو خونه به این درندشتی فقط یه حمام داری؟!
- آره، باید چند تا باشه مگه؟ یه نفر بودم دیگه.
- خوب از این به بعد دو نفری باید دو تا باشه.
- دیگه چند وقت دیگه زن من میشی باهم میریم.
تقریباً با جیغ گفتم:
- گمشو برو بیرون.
با خنده رفت بیرون.
رفتم در رو بستم اومدم با خیال راحت لباسهام رو پوشیدم. رو تخت دراز کشیدم موهام رو نمیتونم سشوار کنم حالش رو ندارم بیخیال، موهای خیسم رو پهن کردم رو بالشت.
در زده شد:
- بیام تو؟
- آره بیا.
در رو باز کرد اومد تو من رو نگاه کرد.
- با موهای خیس نخواب، بزار من برم حمام بیام برات سشوار کنم.
- باشه.
رفت لباس برداشت رفت حمام، چشمهام سنگین شد و افتاد رو هم… .
با چکه کردن آب رو صورتم صورتم جمع شد و چشمهام رو باز کردم، آیدین با موهای خیس خم شده بود رو صورتم و بالا تنهاش بود، کامل نگاهش کردم شلوارک تنش بود!
- از خواب بیدارم کردی.
- نتونستم خودمو نگه دارم، ناژ شدی تو خواب.
- خوب باشه موهاتو خشک میکردی بعد، همش چکید رو صورتم.
- قربون تو برم من، خانوم ناز خودم. خیلی خودمو نگه داشتم از این جلوتر نرم.
- وا، پاشو برو اونور هیز بدبخت.
خندید.
- اصلاً دوست دارم هیزی خانوممو بکنم.
- آقای هیز، هیزی تو بذاری برای بعد خوابم میاد.
- موهاتو خشک میکنم بعد بخواب باشه؟
- باشه زود باش.
- پرو رو نگاه.
بیصدا خندیدم.
سشوار رو زد به برق و شروع کرد به خشک کردن موهام، شونهم رو از توکیفم برداشته بود و داشت موهام رو شونه میکرد، چهقدر با دقت کارش رو انجام میداد.
با خاموش شدن سشوار یه دست روموهام کشیدم، نرمتر از همیشه بود و تر.
- دستت درد نکنه.
- خواهش میکنم عزیزم.
- خوابم پرید.
- اشکال نداره.
- تو تو این سرما چرا شلوارک پاته؟! چرا لباس نداری؟!
- تو خونه گرمه.
- باشه باز سرما میخوری، پا زودتر سرما رو میگیره آدم از پا سرما میخوره.
- اوهو خانوم دکتر این اطلاعات کمیاب رو از کجا یابیدی؟
- زهرمار مسخره من مطالعهام خیلی زیاده.
- بلهبله حق با شماست ولی من گرممه.
- پَر و پاچه رو انداختی بیرون مراعات منو هم نمیکنی.
- نکه تو خیلی بَدت هم میاد.
- بیشعور مگه من مثل توام؟
- نگو که اصلاً اهلش نیستی.
- نوچ نیستم اشتب گرفتی.
پیشونیم رو بوسید و گفت:
- قربون خانوم با حیام برم.
- خدا نکنه.
از روی تخت بلند شد و رفت سمت در.
- بلند شو زنگ بزنم غذا بیارن شام بخوریم، فردا باید بریم پایگاه، میخوام لباست رو عوض کنم.
با ذوق پریدم رو تخت:
- راست میگی؟!
- اوهوم.
- هورا.
- تو خونه به این درندشتی فقط یه حمام داری؟!
- آره، باید چند تا باشه مگه؟ یه نفر بودم دیگه.
- خوب از این به بعد دو نفری باید دو تا باشه.
- دیگه چند وقت دیگه زن من میشی باهم میریم.
تقریباً با جیغ گفتم:
- گمشو برو بیرون.
با خنده رفت بیرون.
رفتم در رو بستم اومدم با خیال راحت لباسهام رو پوشیدم. رو تخت دراز کشیدم موهام رو نمیتونم سشوار کنم حالش رو ندارم بیخیال، موهای خیسم رو پهن کردم رو بالشت.
در زده شد:
- بیام تو؟
- آره بیا.
در رو باز کرد اومد تو من رو نگاه کرد.
- با موهای خیس نخواب، بزار من برم حمام بیام برات سشوار کنم.
- باشه.
رفت لباس برداشت رفت حمام، چشمهام سنگین شد و افتاد رو هم… .
با چکه کردن آب رو صورتم صورتم جمع شد و چشمهام رو باز کردم، آیدین با موهای خیس خم شده بود رو صورتم و بالا تنهاش بود، کامل نگاهش کردم شلوارک تنش بود!
- از خواب بیدارم کردی.
- نتونستم خودمو نگه دارم، ناژ شدی تو خواب.
- خوب باشه موهاتو خشک میکردی بعد، همش چکید رو صورتم.
- قربون تو برم من، خانوم ناز خودم. خیلی خودمو نگه داشتم از این جلوتر نرم.
- وا، پاشو برو اونور هیز بدبخت.
خندید.
- اصلاً دوست دارم هیزی خانوممو بکنم.
- آقای هیز، هیزی تو بذاری برای بعد خوابم میاد.
- موهاتو خشک میکنم بعد بخواب باشه؟
- باشه زود باش.
- پرو رو نگاه.
بیصدا خندیدم.
سشوار رو زد به برق و شروع کرد به خشک کردن موهام، شونهم رو از توکیفم برداشته بود و داشت موهام رو شونه میکرد، چهقدر با دقت کارش رو انجام میداد.
با خاموش شدن سشوار یه دست روموهام کشیدم، نرمتر از همیشه بود و تر.
- دستت درد نکنه.
- خواهش میکنم عزیزم.
- خوابم پرید.
- اشکال نداره.
- تو تو این سرما چرا شلوارک پاته؟! چرا لباس نداری؟!
- تو خونه گرمه.
- باشه باز سرما میخوری، پا زودتر سرما رو میگیره آدم از پا سرما میخوره.
- اوهو خانوم دکتر این اطلاعات کمیاب رو از کجا یابیدی؟
- زهرمار مسخره من مطالعهام خیلی زیاده.
- بلهبله حق با شماست ولی من گرممه.
- پَر و پاچه رو انداختی بیرون مراعات منو هم نمیکنی.
- نکه تو خیلی بَدت هم میاد.
- بیشعور مگه من مثل توام؟
- نگو که اصلاً اهلش نیستی.
- نوچ نیستم اشتب گرفتی.
پیشونیم رو بوسید و گفت:
- قربون خانوم با حیام برم.
- خدا نکنه.
از روی تخت بلند شد و رفت سمت در.
- بلند شو زنگ بزنم غذا بیارن شام بخوریم، فردا باید بریم پایگاه، میخوام لباست رو عوض کنم.
با ذوق پریدم رو تخت:
- راست میگی؟!
- اوهوم.
- هورا.