جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

دفتر خاطرات [روزهای پدر] اثر "ماهبانو کاربر انجمن رمان بوک"

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته دفترخاطرات توسط ماهبانو با نام [روزهای پدر] اثر \"ماهبانو کاربر انجمن رمان بوک\" ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 1,014 بازدید, 23 پاسخ و 9 بار واکنش داشته است
نام دسته دفترخاطرات
نام موضوع [روزهای پدر] اثر \"ماهبانو کاربر انجمن رمان بوک\"
نویسنده موضوع ماهبانو
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط DLNZ
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
موضوع نویسنده

ماهبانو

سطح
1
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
کاربر ممتاز
Nov
1,706
2,142
مدال‌ها
4
به نام آفریدگاری که مردانی از جنس تو آفرید.
سلامی می کنم و انتظار پاسخی گرم دارم.
می‌دانی که دلم گرفته و تسکینش فقط جواب توست.
یادم هست مهر ماه گذشته که آبجی بزرگه برای سالگرد آمد به دیدنت، وقتی از او تشکر کردم، گفت:
«من به خودم لطف کردم»
درک کردم چه می‌گوید و دانستم که ندیدن آن سنگ سرد ظلمی است که ثانیه به ثانیه به خود می‌کنم.
اما آن‌وقت نتوانستم، حال هم نتوانستم.
دلم برای دیدن آن سنگ و بوسه زدن بر آن لک زده، اما چه می‌شود کرد که ساعات زندگی ما را به حال خود رها نمی‌کنند. تو می‌دانی که چه می‌گویم. تو خود بهتر از هر که می‌دانی‌.
پس جواب مرا بده با صدایی از دور، رویایی نزدیک هر چند دست نیافتنی یا شاید نشانه‌ای مثال قاصدکی درحال پرواز.
من منتظرم...
 
موضوع نویسنده

ماهبانو

سطح
1
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
کاربر ممتاز
Nov
1,706
2,142
مدال‌ها
4
می‌دانم که این روزها خوشحالی، خوشحالی و افتخار می‌کنی که بالاخره خانواده دور هم جمع شد.
همه خوشحال بودند، مرضی بعد از مدت‌ها کنایه و جملات سرد در گروه، جمله «چه خوب بود این دورهمی» را عنوان کرده و فری هم تاییدش کرده بود. عمه کوچیکه و بزرگه هم بودند. هدایای بچه‌ها هم باز شد و بچه ها سرگرم شدند. چه می‌گویم! تو که خود حتما دیده‌ای! دخترانت می‌خواستند حتما روز غدیر باشد. چراکه هم تو عاشق مولایمان بودی و هم آن روز کوچ کردی.
سهم من از این مهمانی چه بود؟! گاهی حضور نداشتن سهمی بزرگ‌تر از رفتن و بودن و دیدن و دیده شدن است. من هم سهمم را به خوبی ادا کردم. هر چند بلور دلم کمی ترک برداشت اما این نیز بگذرد...
می‌دانی چرا نرفتم؟ فقط به خاطر آن‌حرفت که همیشه به برادرانت می‌گفتی با هم یکی باشید. من هم برای یکی بودن ناچار شدم از نبودن.
اما دل من هم مثل بقیه برای این دورهمی ها تنگ شده، شاید فرصتی باز هم پیش بیاید، شاید.
تو برایم دعا کن بتوانم لااقل به دیدن سنگ سردت بیایم، شاید تپشی شد بر قلب مرده‌ام.
 
موضوع نویسنده

ماهبانو

سطح
1
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
کاربر ممتاز
Nov
1,706
2,142
مدال‌ها
4
پدر جان یادت است آن روز که با دست‌های شاهتوتی‌ات آمدی بالای سرم و من چشمانم را باز کردم و از دستان زرشکی‌ات ترسیدم.
یادت است چه گفتی؟ به خنده گفتی دعوا کرده‌ای و همه را خونین و مالین کرده‌ای. یادت است که خندیدم. قلدری‌ات را می‌شناختم اما در همان دنیای کودکانه‌ام هم می‌دانستم همیشه مهربان‌تر از این حرف‌هایی.
آخرش مرا بردی پیش آن درختان در حیاط بیمارستان کاشانی شهرکرد. گرچه از درد بخیه‌ها دولا دولا راه میرفتم ولی تو اصرار داشتی بر راه رفتنم. بر جلو رفتنم. همیشه همین بود. ما را به جلو رفتن فرامی‌خواندی. اجبار نبود، وظیفه چرا بود! چه می‌گفتی و چه می‌کردی که همیشه حرفت برایمان اتمام حجت بود، نمی‌دانم ولی امروز کمی از آن جبروتت را عاریه می‌خواهم در مقابل پسرک.
 

DLNZ

سطح
7
 
🝢مدیر ارشد بخش ادبیات🝢
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
مدیر تالار موسیقی
ناظر ادبیات
کاربر ویژه انجمن
نویسنده ادبی انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
May
3,435
12,851
مدال‌ها
17
«نویسنده تایپ این اثر را موکول کرده»
تاپیک تا اطلاع ثانوی بسته خواهد بود.
[کادر مدیریت بخش ادبیات]
 
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
بالا پایین