جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.

مجموعه اشعار رویا باقری

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته اشعار شاعران توسط سایه مولوی با نام رویا باقری ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 82 بازدید, 12 پاسخ و 3 بار واکنش داشته است
نام دسته اشعار شاعران
نام موضوع رویا باقری
نویسنده موضوع سایه مولوی
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط سایه مولوی
موضوع نویسنده

سایه مولوی

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Jul
902
13,048
مدال‌ها
2
مثـل نسیمی لای مو پیچید،برگشت

انگار از عاشق شدن ترسید،برگشت

خوشبختی ام این بار می آمد بماند

یک دفعه از هم زندگی پاشید،برگشت

مانند گنجشکی که از آدم بترسد

تا از کنارم دانه ای را چید،برگشت

آن روز عزرائیل می آمد سراغم

دست تو را برگردنم تا دید برگشت

او هم فریب قاب عکسی کهنه را خورد

با شک می آمد گرچه بی تردید برگشت

بعد از تو شادی باز هم آمد به خانه

اما نبودی،از همین رنجید،برگشت

مثل فقیر خسته و درمانـده ای که

از لطف صاحب خانه ناامید برگشت

بعد از تو دیگر دشمنانم شاد بودند

اما غم من تازه از تبعید برگشت

بعد از تو هردفعه دلم هرجا که پر زد

مثل نسیمی لای مو پیچید ، برگشت
 
موضوع نویسنده

سایه مولوی

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Jul
902
13,048
مدال‌ها
2
بگذار زمان روی زمین بند نباشد

حافظ پی اعطای سمرقند نباشد

بگذارکه ابليس در اين معرکه یک بار

مطرود ز درگاه خداوند نباشد

بگذار گناه هوس آدم و حوّا

بر گردن آن سیب که چیدند نباشد

مجنون به بیابان زد و ليلا،ولی ای کاش

این قصه همان قصه که گفتند نباشد

ای کاش عذاب نرسیدن به نگاهت

آن وعده ی ناديده که دادند نباشد

یک بار تو درقصه ی پرپیچ و خم ما

آن ک.س که مسافر شد و دل کند نباشد

آشوب،همان حس غریبی است که دارم

وقتی که به لب های تو لبخند نباشد

در تک تک رگهای تنم عشق تو جاری است

در تک تک رگهای تو هر چند نباشد

من می روم و هیچ مهم نيست که یک عمر

زنجیر نگاه تو که پابند نباشد

وقتی که قرار است کنار تو نباشم

بگذار زمان روی زمین بند نباشد
 
موضوع نویسنده

سایه مولوی

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Jul
902
13,048
مدال‌ها
2
دیگر به یک دنیا نخواهم داد جایت را

من دوست دارم زندگی با دست‌هایت را

از بی‌قراری‌های قلب من خبر دارد

بادی که می‌دزدد برای من صدایت را

روی زمین بودی و من در ماه دنبالت

باید ببخشی شاعر سر به هوایت را

تسخیر تو سخت است آنقدری که انگار

در مشت خود جا داده باشم بی‌نهایت را

زود است حالا روی پاهای خودم باشم

از دست‌های من نگیری دست‌هایت را

هرکس تو را گم کرد دنبال تو در من گشت

انگار می‌بینند در من رد پایت را

بگذار تا دنیا بفهمد مال من هستی

گنجشک‌ها خانه به خانه ماجرایت را



وقتی پُر است از خاطراتت شعرهای من

باید بنوشی با خیال تخت چایت را
 
بالا پایین