جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

انشاء زمستان

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته قفسه انشاء توسط نهال رادان با نام زمستان ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 153 بازدید, 1 پاسخ و 1 بار واکنش داشته است
نام دسته قفسه انشاء
نام موضوع زمستان
نویسنده موضوع نهال رادان
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط نهال رادان
موضوع نویسنده

نهال رادان

سطح
5
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
Jul
1,274
3,390
مدال‌ها
7
عنوان انشا: زمستان
ژانر: اجتماعی
 
موضوع نویسنده

نهال رادان

سطح
5
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
Jul
1,274
3,390
مدال‌ها
7
توصیفی در مورد زمستان

زمستان است. هوا سرد است. چه بیچاره‌ها آدم‌هایی که ندارند سرپناهی برای شب‌هایی به درازی شب یلدا.
یلدا اولین شب است. اولین شب سال، سالمان زمستان است، یعنی من دوست دارم که سال با زمستان شروع شود. من زمستانیم.
شاید نباید از ترحم صحبت کنیم. زمستان خشک و خشن است.
خشونتی که در آن طراوت جاریست، طراوتی مانند زندگی.
شاید به نظر آید همه مرده‌اند، اما این مردگی نیست، خشوع طبیعت است در برابر عظمت زمستان.
می گویند زمستان مبارزه‌ای است، مبارزه‌ای بین ماندن و نماندن، اما فکر می کنم اشتباه است.
زمستان برهه‌ای ست برای نشان دادن لیاقت‌ها. آن که دارد لیاقت ماندن را، منتخب می‌شود. پس آدم های بزرگ‌اند که می‌مانند.
کم نیستند کسانی که متنفرند از این فصل پرموهبت و چه بسیار دارند علاقه به بهار.
آنها بهار را عروس می دانند، یعنی عروسش کردند.
چنان از آن یاد می کنند که حتی بعضی مواقع در وصف هم نمی‌گنجد، اما در برابر شکوه و جلال زمستان هیچ نیست.
وقتی چشم به باغچه ی برف نشسته ی حیاط می‌اندازیم، برف را آن چنان مظلومانه می توان دید
که در روی زمین با تواضع و فروتنی وصف ناپذیری روی زمین جای گرفته. چه چیز از این بالاتر است؟ آیا این زیباست یا آن برگ های سبز بهار؟
آدم برفی کوچکی در گوشه ی حیاط با چشمانی سرمه شده، چشم به در حیاط دوخته،
انگار منتظر است. منتظر کسی، چیزی یا نسیمی.
دلمان تنگ می شود برای سردی زمستان، برای برف‌هایش، برای سفیدیش.
سفیدی بی لک و یکدست. آدم برفی کم کمک آب دماغش می‌آید، انگار گرما خورده. دیگر قرص های مسکن و پنی سیلین درمانش نمی کند.
شب چهارشنبه است و چهارشنبه سوری، آخرین چهارشنبه ی سال. بهار می آید.
آدم برفی مان دیگر نیست. شال گردنش روی زمین است، هویجی که روی آن افتاده و …
من زمستانی‌ام و زمستان را به همه شکوه و ابهت و زیبایی‌های پنهانی که دارد می‌ستایم .
 
بالا پایین