جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

دلنوشته {زمهره} اثر • ملی ملکی کاربر انجمن رمان بوک•

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته دل نوشته های کاربران توسط ساحـره با نام {زمهره} اثر • ملی ملکی کاربر انجمن رمان بوک• ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 133 بازدید, 3 پاسخ و 8 بار واکنش داشته است
نام دسته دل نوشته های کاربران
نام موضوع {زمهره} اثر • ملی ملکی کاربر انجمن رمان بوک•
نویسنده موضوع ساحـره
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط ساحـره
موضوع نویسنده

ساحـره

سطح
0
 
مدیر آزمایشی تالار ادبیات
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی
منتقد کتاب آزمایشی
ناظر تایید
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Jun
254
1,724
مدال‌ها
2
عنوان: زمهره
ژانر: تراژدی، عاشقانه
اثر: ملی ملکی
عضو گپ نظارت ادبی اول
مقدمه: در پس پرده‌ی سرد زمهره، جایی که نور و سایه در هم تنیده‌اند، ماهی‌ای تنها در ژرفای آبی قلبم می‌لولد.
«زمهره» روایت قلبی‌ست که چون ماهی در برکه‌ای یخی محبوس ماند؛ جایی که آتش نگاه‌های تو آن را نشناخت و شعله‌های امید در سرمای مطلق خاموش شد. باله‌هایش بارها تلاش کردند تا آب را بشکافند و به سطح برسند، اما هر بار یخ سکوت پلک‌هایش را سنگین‌تر کرد و تمنای او را در اعماق بی‌کران حبس ساخت.
در دامان «زمهره»، ماهی همچنان می‌پلکد و در انتظار آن دست گرم است که او را از قفس یخ رهایی بخشد.​
 
آخرین ویرایش:

STARLET

سطح
1
 
⁦⁦୧⁠(⁠ارشد بخش ادبیات)⁠୨⁩
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
شاعر آزمایشی
کپیست انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Feb
3,444
14,716
مدال‌ها
4
بسمه تعالی

عرض ادب و احترام خدمت دلنویس عزیز و ضمن تشکر بابت انتخاب "رمان بوک" برای انتشار آثار ارزشمندتان.
حتما پیش از آغاز نوشتن، تاپیک زیر را مطالعه کنید تا دچار مشکل نشوید:
[قوانین تایپ دلنوشته کاربران]

پس از بیست پست، در تاپیک زیر درخواست نقد شورا دهید:
[تاپیک جامع درخواست نقد دلنوشته]

بعد از ایجاد تاپیک نقدر شورا برای دلنوشته‌تان، می‌توانید در تاپیک زیر درخواست تگ بدهید:
[درخواست تگ دلنوشته | انجمن رمان‌بوک]

پس از گذاشتن بیست پست از دلنوشته، می‌توانید در تاپیک زیر برای آن درخواست جلد دهید:
[تاپیک جامع درخواست جلد دلنوشته و اشعار]

و انشاءالله پس از به پایان رسیدن دلنوشته‌تان، در تاپیک زیر اعلام کنید:
[اعلام پایان - دلنوشته کاربران]

دلنویسان عزیز، هرگونه سوالی دارید؛ می‌توانید در اینجا مطرح کنید:
[سوالات و مشکلات دلنویسان]

با آرزوی موفقیت برای شما،
[تیم مدیریت تالار ادبیات]
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

ساحـره

سطح
0
 
مدیر آزمایشی تالار ادبیات
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی
منتقد کتاب آزمایشی
ناظر تایید
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Jun
254
1,724
مدال‌ها
2
در مشتم پرگار سردی جا خوش کرده؛ ابزاری بی‌جان، اما جان‌ربا. دو شاخک فلزی‌اش گویی دندان‌های فراموشی‌اند که در گوشت قلب و خاطره فرو رفته. هر بار که می‌خواهم دایره‌ای از بازگشتت رسم کنم، یکی از پایه‌ها روی زخم کهنه‌ام می‌لغزد و خط به پیچی بی‌منطق و زخمی بی‌مختصات بدل می‌شود.
هندسه‌ای که در آن، تو مرکز هیچ دایره‌ای نیستی و من نقطه‌ای در حاشیه‌ام که دائم به دورت می‌چرخم، بی‌آن‌که دستم حتی از شعاعت عبور کند.
اینجا، میان انحنای خمیده‌ی خاطرات و زوایای تلخ، پرگار من هنوز بر نقطه‌ی تو گیر کرده؛
نقطه‌ای کور که هیچ خطی و هیچ شعاعی
به آن ختم نمی‌شود.
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

ساحـره

سطح
0
 
مدیر آزمایشی تالار ادبیات
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی
منتقد کتاب آزمایشی
ناظر تایید
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Jun
254
1,724
مدال‌ها
2
نبودنت را روی پوستم گلدوزی می‌کنم؛ نه با نخ، بلکه با تارهای اعصاب پوسیده‌ام که هر بار از خاطره‌ات عبور می‌کنند، می‌سوزند. نه زیباست و نه قابل ستایش، اما نمی‌توانم از آن بگریزم چون درد دارد و شبیه هیچ‌چیز نیست جز خودت و هر فرو رفتن ظریفش، چون بوسه‌ای مسموم، مرا آرام در آغوش زوال می‌کشد.
از رشته‌های تاریکی و لبخندهای نصفه، نخ‌به‌نخ برایم رؤیا بافتی، اما من با همان سوزن تمامشان را شکافتم تا ببینم تهش چیست.
هیچ بود. تو بودی!
هر شب نخی از خاطره را از سی*ن*ه‌ام عبور می‌دهم،
با این توهم که شاید اگر ردی بدوزم از آنچه میانمان مرد، بتوانم به مرگش معنا ببخشم و زمهره، همان لحظه‌ای‌ست که نخ پیوندمان زیر انگشتان تقدیر پاره شد و من هنوز دارم با تکه‌هایش خودم را وصله می‌زنم.
 
آخرین ویرایش:
بالا پایین