- Oct
- 2
- 4
- مدالها
- 2
پآرت ۱
همه چی از هفت هشت سال پیش شروع شد قصه ای که تموم نشدنی باشه
اسم من غزله کلا من پنج شش سالم بود درسته که چیزی نمیفهمیدمُ سن کمی داشتم
اما زندگی سخت و بدی داشتم ۸سالم بود که پدرمادرم جداشدند تقریبا سال۱۴٠٠آخراش بود که طلاق گرفتند
اواره شده بودم مثل توپ تو زمینشون میچرخیدم
شبا راه میرفتم تو خواب حرف میزدم و...
ی شب که پدرم در سرویس بهداشتی بود چتاشون رو با مامانم خوندم
که پدرم میگفت نازنین حالش خوب نیس به خاطر اون برگرد
حال من خیلی خوب شد وقتی اینو فهمیدم که قرار پدر مادرم برگردند و...
همه چی از هفت هشت سال پیش شروع شد قصه ای که تموم نشدنی باشه
اسم من غزله کلا من پنج شش سالم بود درسته که چیزی نمیفهمیدمُ سن کمی داشتم
اما زندگی سخت و بدی داشتم ۸سالم بود که پدرمادرم جداشدند تقریبا سال۱۴٠٠آخراش بود که طلاق گرفتند
اواره شده بودم مثل توپ تو زمینشون میچرخیدم
شبا راه میرفتم تو خواب حرف میزدم و...
ی شب که پدرم در سرویس بهداشتی بود چتاشون رو با مامانم خوندم
که پدرم میگفت نازنین حالش خوب نیس به خاطر اون برگرد
حال من خیلی خوب شد وقتی اینو فهمیدم که قرار پدر مادرم برگردند و...