جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.

زندگی غزل✨

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته مسابقات انجمن رمان‌بوک توسط نآزنین با نام زندگی غزل✨ ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 28 بازدید, 1 پاسخ و 2 بار واکنش داشته است
نام دسته مسابقات انجمن رمان‌بوک
نام موضوع زندگی غزل✨
نویسنده موضوع نآزنین
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط نآزنین
موضوع نویسنده

نآزنین

سطح
0
 
کاربر رمان‌بوک
کاربر رمان‌بوک
Oct
2
4
مدال‌ها
2
پآرت ۱
همه چی از هفت هشت سال پیش شروع شد قصه ای که تموم نشدنی باشه
اسم من غزله کلا من پنج شش سالم بود درسته که چیزی نمیفهمیدمُ سن کمی داشتم
اما زندگی سخت و بدی داشتم ۸سالم بود که پدرمادرم جداشدند تقریبا سال۱۴٠٠آخراش بود که طلاق گرفتند
اواره شده بودم مثل توپ تو زمینشون میچرخیدم
شبا راه میرفتم تو خواب حرف میزدم و...
ی شب که پدرم در سرویس بهداشتی بود چتاشون رو با مامانم خوندم
که پدرم میگفت نازنین حالش خوب نیس به خاطر اون برگرد
حال من خیلی خوب شد وقتی اینو فهمیدم که قرار پدر مادرم برگردند و...
 
موضوع نویسنده

نآزنین

سطح
0
 
کاربر رمان‌بوک
کاربر رمان‌بوک
Oct
2
4
مدال‌ها
2
پآرت ۱
همه چی از هفت هشت سال پیش شروع شد قصه ای که تموم نشدنی باشه
اسم من غزله کلا من پنج شش سالم بود درسته که چیزی نمیفهمیدمُ سن کمی داشتم
اما زندگی سخت و بدی داشتم ۸سالم بود که پدرمادرم جداشدند تقریبا سال۱۴٠٠آخراش بود که طلاق گرفتند
اواره شده بودم مثل توپ تو زمینشون میچرخیدم
شبا راه میرفتم تو خواب حرف میزدم و...
ی شب که پدرم در سرویس بهداشتی بود چتاشون رو با مامانم خوندم
که پدرم میگفت غزل حالش خوب نیس به خاطر اون برگرد
حال من خیلی خوب شد وقتی اینو فهمیدم که قرار پدر مادرم برگردند و...
این رمانو خودم دارم مینویسم و این خیالیه واقعیت نداره دوستان✨🎀
 
بالا پایین