-pariya-
سطح
6
[ مدیر ارشد بخش علوم و فناوری ]
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
مدیر تالار رمان
مترجم ارشد انجمن
آموزگار انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
- Jul
- 25,866
- 53,057
- مدالها
- 12
تقریبا چهار دقیقه بعد از ایستادنم زیر دوش میگذشت که تااین لحظه بهترین و کوتاه ترین دوش زندگیم بود.شیر آب را بستم تا بیرون بروم و با سکوت وهم آور و سردی مواجه شدم دلم هری فرو ریخت آه خدای من مشکلی پیش اومده بود حوله را تند و سریع دور خودم پیچیدم که کم مانده بود روی کاشی ها لیز بخورم .
چه فکری پیش خودم کرده بودم من این مرد را نمیشناختم منظورم این است که میشناختم ولی خب نمیشناختم اگر گریس را میدزدید چی؟! اگر اورا از بالکن پایین میانداخت چی!؟
شاید یک مرد کاملا نرمال بود که در آستانه فروپاشی روانی قرار داشت وگریه های بچه باعث شده بود سرانجام کنترلش را ازدست بدهد بچه را آنقدر تکان داده بود که مرده بود .
من چقدر احمق بودم درحالی که خدا میداند خودم را برای چه صحنه ای آماده کرده بودم با شتاب در حمام را باز کردم و خشکم زد .
آدرین روی کاناپه پذیرایی کم نورم دراز کشیده بود ودر حالی که سرش را به کوسنی تکیه داده بود یک انگشت را روی لب هایش گذاشته بود.
گریس به پشت روی حلقه بازوی او دراز کشیده بود و خوابیده بود همونجا ایستادم وبا دهان باز به او زل زدم . باورم نمیشد مجبور شدم خیس آب پاورچین پاورچین به آن ها نزدیک شوم تااین صحنه را از نزدیک ببینم این دیگر چه جادویی بود؟
چطور اینکار را کرده بود؟
این مرد رام کننده بچه ها یا همچین چیزی بود گریس آهسته در خواب ناله کرد و من دستم را به قلبم فشردم حتما یک سوییچ بدوی در درون انسان وجود دارد که با دیدن مردی که از یک بچه مراقبت میکند ،روشن میشود
چه فکری پیش خودم کرده بودم من این مرد را نمیشناختم منظورم این است که میشناختم ولی خب نمیشناختم اگر گریس را میدزدید چی؟! اگر اورا از بالکن پایین میانداخت چی!؟
شاید یک مرد کاملا نرمال بود که در آستانه فروپاشی روانی قرار داشت وگریه های بچه باعث شده بود سرانجام کنترلش را ازدست بدهد بچه را آنقدر تکان داده بود که مرده بود .
من چقدر احمق بودم درحالی که خدا میداند خودم را برای چه صحنه ای آماده کرده بودم با شتاب در حمام را باز کردم و خشکم زد .
آدرین روی کاناپه پذیرایی کم نورم دراز کشیده بود ودر حالی که سرش را به کوسنی تکیه داده بود یک انگشت را روی لب هایش گذاشته بود.
گریس به پشت روی حلقه بازوی او دراز کشیده بود و خوابیده بود همونجا ایستادم وبا دهان باز به او زل زدم . باورم نمیشد مجبور شدم خیس آب پاورچین پاورچین به آن ها نزدیک شوم تااین صحنه را از نزدیک ببینم این دیگر چه جادویی بود؟
چطور اینکار را کرده بود؟
این مرد رام کننده بچه ها یا همچین چیزی بود گریس آهسته در خواب ناله کرد و من دستم را به قلبم فشردم حتما یک سوییچ بدوی در درون انسان وجود دارد که با دیدن مردی که از یک بچه مراقبت میکند ،روشن میشود
آخرین ویرایش: