جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.

دلنوشته {ساوَر} اثر •عسل کاربر انجمن رمان بوک•

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته دل نوشته های کاربران توسط STARLET با نام {ساوَر} اثر •عسل کاربر انجمن رمان بوک• ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 368 بازدید, 20 پاسخ و 11 بار واکنش داشته است
نام دسته دل نوشته های کاربران
نام موضوع {ساوَر} اثر •عسل کاربر انجمن رمان بوک•
نویسنده موضوع STARLET
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط STARLET
موضوع نویسنده

STARLET

سطح
4
 
⁦⁦୧⁠(⁠ارشد بخش ادبیات)⁠୨⁩
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
طراح آزمایشی
شاعر آزمایشی
کپیست انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Feb
3,713
16,826
مدال‌ها
10
عشقِ او به دیگری، همچون منظومه‌ای معکوس، خورشیدم را خاموش و شبم را شعله‌ور کرد.
من در مغاکِ ابتذالِ نبودن دست‌وپا زدم و از هویت تهی شدم.
هر لمسِ او بر دستِ بیگانه، صاعقه‌ای شد که اعصابم را تا خاکستر سوزاند.
یادش، به صورتِ طوفانی متافیزیکی، از اعماق روحم برخاست و مرا مصلوب کرد.
هیچ مرثیه‌ای قدرت روایت نداشت، چراکه واژه‌ها در دهانم به زهر بدل شدند.
و من، همچنان در برزخِ وصالِ دیگران، به تدریج فروپاشیدم و نابود شدم.
 
موضوع نویسنده

STARLET

سطح
4
 
⁦⁦୧⁠(⁠ارشد بخش ادبیات)⁠୨⁩
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
طراح آزمایشی
شاعر آزمایشی
کپیست انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Feb
3,713
16,826
مدال‌ها
10
آغوشش در حصار دیگری دفن شد، و من در مقبره‌ی اشتیاق بی‌تابانه پوسیدم.
هر بوسه‌ی او بر لب بیگانه، به مثابه مرثیه‌ای شنیع، ریه‌هایم را به خفگی کشاند.
چشم‌هایم، آیینه‌های ترک‌خورده‌ای شدند که تصویرش را هزارباره شکافتند.
روح من، در زمهریرِ فقدان یخ زد و بر تنِ استخوان‌هایم برفِ فراموشی بارید.
نه زمین مرا پذیرفت، نه آسمان؛ هر دو به انکارم قیام کردند و طردم نمودند.
و من، در هیئت شهیدی بی‌نام، میان خاطراتش قربانی شدم.
 
موضوع نویسنده

STARLET

سطح
4
 
⁦⁦୧⁠(⁠ارشد بخش ادبیات)⁠୨⁩
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
طراح آزمایشی
شاعر آزمایشی
کپیست انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Feb
3,713
16,826
مدال‌ها
10
لبخندش را در دهان دیگری دیدم، و دهانم به صحرای عطش مبدّل شد و سوخت.
هر نگاهشان، طوفانی از سقوط‌های متوالی بود که بر برج تنهایی‌ام تاخت و ویرانم کرد.
خاطرات، به هیأت مارهای سیاه، از شکاف حافظه خزیدند و رگ‌هایم را گزیدند.
روح من، در جحیمِ بی‌نامی سوخت و خاکسترم به باد غربت سپرده شد.
نه مرگ آمد، نه زندگی؛ تنها تعلیقی بی‌پایان، زنجیر بر حنجره‌ام بست و خاموشم کرد.
و من، به قامت افسانه‌ای ابتر، در تاریخ هیچ‌ک.س نوشته نشدم و محو شدم.
 
موضوع نویسنده

STARLET

سطح
4
 
⁦⁦୧⁠(⁠ارشد بخش ادبیات)⁠୨⁩
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
طراح آزمایشی
شاعر آزمایشی
کپیست انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Feb
3,713
16,826
مدال‌ها
10
او در بهار دیگری شکوفه داد، و من در کویرِ محرومیّت پژمرده شدم.
هر لمسش بر دست بیگانه، به سان خنجری مقدس، در اعماق سی*ن*ه‌ام فرو نشست و شکافت.
یادش، به هیئتِ کاروانی تبعیدی، در رگ‌های من کوچید و همه چیزم را غارت کرد.
چشم‌هایم، کتیبه‌های محو شدند که جز خاکسترِ امید بر آن‌ها نماند و فرو ریختند.
روح من، در شکنجه‌گاهِ انتظار زجر کشید و در دهلیزِ زمان به زانو درآمد و اینک، من به‌سان قربانی خاموش، تنها در مذبح خاطرات ادامه دادم.
 
موضوع نویسنده

STARLET

سطح
4
 
⁦⁦୧⁠(⁠ارشد بخش ادبیات)⁠୨⁩
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
طراح آزمایشی
شاعر آزمایشی
کپیست انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Feb
3,713
16,826
مدال‌ها
10
او در باغ دیگری به ثمر نشست، و من در توفانِ عقوبت ریشه‌کن شدم.
هر خنده‌اش، پتکی آهنین بود که بر جمجمه‌ی رویاهایم فرود آمد و درهم شکست.
خاطره‌های من، به شکلِ هیولاهای تبعیدی، شبانه بر بالینم خزیدند و وحشت افکندند.
روح من، در هاویه‌ی بی‌فردا فرو افتاد و پیکرم را در آغوش سیاهی انداخت.
نه دعا رهایی آورد، نه نفرین؛ هر دو در گلویم به عقده‌ای مسموم بدل شدنددو من، همچون آوازِ محبوس در سنگ، شنیده نشدم و نابود شدم.
 
موضوع نویسنده

STARLET

سطح
4
 
⁦⁦୧⁠(⁠ارشد بخش ادبیات)⁠୨⁩
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
طراح آزمایشی
شاعر آزمایشی
کپیست انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Feb
3,713
16,826
مدال‌ها
10
او در بزم دیگری به سماع نشست، و من در ماتم‌سرای ابدی زانو زدم و شکست خوردم.
هر لمسِ او بر شانه‌ی بیگانه، چونان صاعقه‌ای قاهر، استخوان‌هایم را به گرد و غبار مبدّل کرد.
یادش، به صورت شبحی مجازات‌گر، بر دیوارهای جانم سایه افکند و مرا تعقیب کرد.
روح من، در گورستانِ بی‌فریاد مدفون شد و از زمزمه به خاموشی مطلق رانده شد.
نه زمان، نه مکان؛ هیچ‌کدام مرا به رسمیت نشناختند و مرا از هستی طرد کردند.
و اینک، من به هیأت ویرانه‌ای بی‌تاریخ، بر صفحه‌ی جهان محو شدم.
 
موضوع نویسنده

STARLET

سطح
4
 
⁦⁦୧⁠(⁠ارشد بخش ادبیات)⁠୨⁩
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
طراح آزمایشی
شاعر آزمایشی
کپیست انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Feb
3,713
16,826
مدال‌ها
10
او در آغوش دیگری آرام گرفت، و من در مسلخِ یادها قطعه‌قطعه شدم.
هر خنده‌اش، به مثابه ناقوسی مرگ، در جمجمه‌ام طنین انداخت و خواب را تباه کرد.
خاطرات، در هیئت ماران زهرآلود، از حفره‌های ذهنم خزیدند و شریان‌هایم را گزیدند.
روح من، در سیاهچالِ انکار تباه شد و در دهلیزهای خاموشی اسیر ماند.
نه صبح گشوده شد، نه شام پایان گرفت؛ چرخه‌ای بی‌رحم به بی‌انتها تکرارم کرد.
و من، به قامت مومیاییِ زنده، میان نفس و مرگ در زنجیر ماندم.
 
موضوع نویسنده

STARLET

سطح
4
 
⁦⁦୧⁠(⁠ارشد بخش ادبیات)⁠୨⁩
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
طراح آزمایشی
شاعر آزمایشی
کپیست انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Feb
3,713
16,826
مدال‌ها
10
تو برایم همان سرودِ ازلی هستی؛ نغمه‌ای که حتی سکوت جهان هم نمی‌تواند خاموشش کند.
چشمانت، دو آفاقِ زرّین‌اند؛ هر بار که در آن‌ها غرق می‌شوم، گویی آفتاب درون شب من متولد می‌شود.
دستت، جُنباننده‌ی کهکشان است؛ با یک لمس، مدار قلبم را تغییر می‌دهد و سیاره‌ی وجودم را به سمت خورشیدت می‌کشاند.
لبخندت، همان عطرِ نخستین بهار است؛ هر گلبرگی که بر لبانت می‌روید، هزار دشتِ خفته را بیدار می‌کند و عشق تو، میعادگاهِ جان‌هاست؛ جایی که بودن معنا می‌گیرد و من در آن، برای همیشه زنده می‌مانم.
 
موضوع نویسنده

STARLET

سطح
4
 
⁦⁦୧⁠(⁠ارشد بخش ادبیات)⁠୨⁩
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
طراح آزمایشی
شاعر آزمایشی
کپیست انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Feb
3,713
16,826
مدال‌ها
10
در کنار تو، زمان می‌ایستد؛ گویی لحظه‌ها در نگاهت چشم‌اندازِ بی‌نهایتی می‌شوند که هر چه بیشتر در آن غرق می‌شوم، بیشتر پیدا می‌کنم.
دستت، همچون ریسمانی از نورِ طلایی، به جانم پیچیده است و هر گره‌اش، در من جهانی تازه می‌سازد.
چشمانت، دو دریاچه‌ی شفاف‌اند که در آن، حقیقت عشق منعکس می‌شود؛ چیزی که در هیچ آیینه‌ای نمی‌توان پیدا کرد.
لبخندت، همان رودخانه‌ی بهاری‌ست که در بستر خشکِ دل‌هایم جاری می‌شود و تمام تشنگی‌ها را برطرف می‌کند و من، در این آغوش و نگاهِ پر از نور، دیگر خودم نیستم؛ شبیه شعری می‌شوم که در هر بیتش نام تو تکرار می‌شود.
 
موضوع نویسنده

STARLET

سطح
4
 
⁦⁦୧⁠(⁠ارشد بخش ادبیات)⁠୨⁩
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
طراح آزمایشی
شاعر آزمایشی
کپیست انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Feb
3,713
16,826
مدال‌ها
10
چشمانت، دو آینه‌ی بی‌نهایت‌اند که در عمق آن‌ها، نه فقط خود را می‌بینم، بلکه بازتابی از تاریخِ عشق و حضور تو را درک می‌کنم؛ درخششی که در شبی بی‌ستاره، همچون نورِ جاودانگی در فضا می‌سوزد. دستت، به مانند کتاب‌های باستانی‌ست که در هر لمس، واژه‌هایی از احساسات نهفته در دل، به جانم جاری می‌شود؛ حکایاتی که در آن‌ها فراتر از زمان و مکان، تو و من به هم پیوند می‌خوریم. نفست، نسیمِ معطرِ بهشتی است که در هر وزش، گوشه‌ای از دلِ خاموش و غمگینم را به خود می‌خواند، تا به یاد آورد که هیچ حسّی در این جهان پایانی ندارد. لبخندت، همان شکوفه‌ی ابدی است که بر بستر سرد و خاموشِ دلم می‌روید؛ گلی که در آن هزار بهار، به یک لحظه می‌رسد و من را در آن گم می‌کند و عشق تو، شعله‌ای از نورِ مطلق‌ست که در تاریکی وجودم فرو می‌رود، نه برای خاموش کردن، بلکه برای روشن ساختن هر گوشه‌ای از من که از خودم پنهان است.
 
بالا پایین