جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

انشاء سایه آدم

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته قفسه انشاء توسط نهال رادان با نام سایه آدم ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 300 بازدید, 1 پاسخ و 0 بار واکنش داشته است
نام دسته قفسه انشاء
نام موضوع سایه آدم
نویسنده موضوع نهال رادان
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط نهال رادان
موضوع نویسنده

نهال رادان

سطح
5
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
Jul
1,274
3,390
مدال‌ها
7
موضوع انشا: سایه آدم

ژانر: اجتماعی
 
موضوع نویسنده

نهال رادان

سطح
5
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
Jul
1,274
3,390
مدال‌ها
7
از سپیده دم با طلوع خورشید همراهی اش با ما را آغاز می‌کند و حتی تا شامگاه و با درخشش ماه نیز همراهمان است. سایه‌ی آدم همواره پشت سرش در حرکت است.
تاریک‌ترین بخش وجودی انسان که حتی نور هم توان عبور از آن را ندارد. تیرگی محضی که شاید همان بدی‌های انسان باشد و حتی از تیرگی شب نیز تیره‌تر است.
سایه‌ی آدم شاید با همراهی‌اش می‌خواهد به ما بفهماند، بدی‌های گذشته هیچ وقت دست از سرمان بر نمی‌دارند و به ما یادآوری کنند باید از سایه‌ی خود بترسیم.
من سایه‌ی یک آدم هستم. ما سایه‌ها خیلی کارمان دشوار است؛ از صبح تا شب باید دنبال یک آدم راه بیفتی و هر کاری که انجام می‌دهد را تکرار کنی. من سایه‌ی یک پسربچه‌ی تنبل هستم.
بعضی اوقات واقعا حوصله ام از کارهایش سر می‌رود. ورزش نمی‌کند؛ ولی اگر راستش را بخواهید، هر روز صبح قبل بیدار شدنش به ورزش می‌روم. به همین دلیل من یعنی سایه اش از او لاغرترم. خیلی کند راه می‌رود! برای همین یک روز که واقعا صبرم به سر رسید، جلوتر از او حرکت کردم.
برای مدت کوتاهی غش کرد، ولی خیلی زود خوب شد! خدا بیامرز علاقه‌ی زیادی به فیلم ترسناک داشت؛ ولی نمی‌دانم چرا وقتی مشغول بازی با کامپیوتر بود و چشمش به من که مشغول کتاب خواندن بودم افتاد، سکته کرد. مرحوم حتی از سایه‌ی خودش نیز می‌ترسید!
 
بالا پایین