- Jan
- 66
- 685
- مدالها
- 2
"به نام خالق جن و انس"
سایه نشین
به قلم: اِیوین الف|Eyvin_ a
عضو گپ نظارت: S.O.W(3)
ژانر: ترسناک، تخیلی
هدف: قویت قلم
خلاصه:
خندههای مرگ را میشنید؛ امّا هراسی نداشت. کنجکاویهای ویرانگرش زندگیاش را رو به تباهی میبُرد و با این حال بارها مرزها را میشکست. تمام عمرش به دنبال ناشناختهها میدوید. هشدارها را بیپاسخ رها میکرد و خودش با دستان خود طناب مرگ را آرام- آرام به دور گردن خود میپیچید.
بالأخره زمانش رسید؛ خندهها به اشک تبدیل شد و برای اولین بار حس ترس را بیشتر از آن که باید، چشید.
به آخرین اشتباهش که مرتکب شد، او را فرا خواند. مرگ قدم- قدم به او نزدیک میشد، او چارهای جز گریختن نداشت. ترس درونش رخنه کرده بود و ریشههای مرگ ثانیه به ثانیه او را در بر میگرفت.
ترس...
صدای پای مرگ...
بوی خون...
به خودش که آمد؛ فهمید صدای زمزمهها بیشتر از هر زمان دیگری به گوش میرسد، سلول به سلول بدنش فریاد کمک سر میدهند، موسیقی مرگ پخش میشود و سایه نشین از اعماق تاریکی بر میخیزد... .
***
مقدّمه:
گذشته که حالم را گرفته است.
آینده که حالی برای رسیدنش ندارم.
و حال هم حالم را به هم میزند.
چه زندگی شیرینی!
میشود بلیطم را پس بگیری؟!
مقصد را اشتباه آمدهام، اینجا را نمیخواهم!
رسیدهام به حس برگی که میداند
باد از هر طرف که بیاید
سرانجامش افتادن است.
هشدار!
به هیچ عنوان از کارهای شخصیتهای رمان تقلید نکنید، در غیر این صورت عواقبش به پای خودتون خواهد بود؛ برخی از اتّفاقات و موجوداتی که داخل رمان آورده شده، نشأت گرفته از دنیای واقعیست.
سایه نشین
به قلم: اِیوین الف|Eyvin_ a
عضو گپ نظارت: S.O.W(3)
ژانر: ترسناک، تخیلی
هدف: قویت قلم
خلاصه:
خندههای مرگ را میشنید؛ امّا هراسی نداشت. کنجکاویهای ویرانگرش زندگیاش را رو به تباهی میبُرد و با این حال بارها مرزها را میشکست. تمام عمرش به دنبال ناشناختهها میدوید. هشدارها را بیپاسخ رها میکرد و خودش با دستان خود طناب مرگ را آرام- آرام به دور گردن خود میپیچید.
بالأخره زمانش رسید؛ خندهها به اشک تبدیل شد و برای اولین بار حس ترس را بیشتر از آن که باید، چشید.
به آخرین اشتباهش که مرتکب شد، او را فرا خواند. مرگ قدم- قدم به او نزدیک میشد، او چارهای جز گریختن نداشت. ترس درونش رخنه کرده بود و ریشههای مرگ ثانیه به ثانیه او را در بر میگرفت.
ترس...
صدای پای مرگ...
بوی خون...
به خودش که آمد؛ فهمید صدای زمزمهها بیشتر از هر زمان دیگری به گوش میرسد، سلول به سلول بدنش فریاد کمک سر میدهند، موسیقی مرگ پخش میشود و سایه نشین از اعماق تاریکی بر میخیزد... .
***
مقدّمه:
گذشته که حالم را گرفته است.
آینده که حالی برای رسیدنش ندارم.
و حال هم حالم را به هم میزند.
چه زندگی شیرینی!
میشود بلیطم را پس بگیری؟!
مقصد را اشتباه آمدهام، اینجا را نمیخواهم!
رسیدهام به حس برگی که میداند
باد از هر طرف که بیاید
سرانجامش افتادن است.
هشدار!
به هیچ عنوان از کارهای شخصیتهای رمان تقلید نکنید، در غیر این صورت عواقبش به پای خودتون خواهد بود؛ برخی از اتّفاقات و موجوداتی که داخل رمان آورده شده، نشأت گرفته از دنیای واقعیست.
سخن نویسنده:
تمامی اسامی و نام اماکن تصادفیست.
سایه نشین به معنای فردیست که غم دنیا رو ندیده باشه؛ ولی توی رمان معنای دیگهای داره.
هر جایی ایرادی از رمان منِ تازه وارد دیدید، خوشحال میشم بهم بگید.
نکته:
در صورت تمایل در مورد وابسته شدن به شخصیتهای رمان، پیشنهاد میکنم بلافاصله از تصمیم خودتون منصرف شید.
آخرین ویرایش: