جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

دلنوشته {سرسام} اثر •دیاناس کاربر انجمن رمان بوک•

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته دل نوشته های کاربران توسط دیاناس❀ با نام {سرسام} اثر •دیاناس کاربر انجمن رمان بوک• ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 1,126 بازدید, 23 پاسخ و 9 بار واکنش داشته است
نام دسته دل نوشته های کاربران
نام موضوع {سرسام} اثر •دیاناس کاربر انجمن رمان بوک•
نویسنده موضوع دیاناس❀
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط DLNZ
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
موضوع نویسنده

دیاناس❀

سطح
0
 
کاربر رمان‌بوک
کاربر رمان‌بوک
Feb
81
665
مدال‌ها
2
چیزی جز فکر کردن نبود. سرانجام آن‌قدر در باتلاق سیاه و تاریک مغزم دست و پا زدم و دفن شدم که همان اندک نور باقی مانده در وجودم به ابدیت سپرده شد.
 
موضوع نویسنده

دیاناس❀

سطح
0
 
کاربر رمان‌بوک
کاربر رمان‌بوک
Feb
81
665
مدال‌ها
2
گوشه‌ی مغزم نشسته بود. همین‌طور که دیواره‌های مغزم را با رنگ مشکی، به ناامیدی نگارین می‌کرد، زیر لب زمزمه کرد:
- بچه بودی، نمی‌فهمیدی؛ ولی همه چیز از اول بد بود.
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

دیاناس❀

سطح
0
 
کاربر رمان‌بوک
کاربر رمان‌بوک
Feb
81
665
مدال‌ها
2
اما به سختی نفس می‌کشیدم و پنجه‌های دستانم به دیوار سرد و گچیِ اتاق کشیده می‌شدند.
می‌خواستم حرف بزنم، بگویم، مغزم را خالی از زباله‌های اتمی کنم و به زبان آورم؛ اما بزرگیِ این غم، آن‌قدر زیاد بود که از گلویم عبور نکرد!
 
موضوع نویسنده

دیاناس❀

سطح
0
 
کاربر رمان‌بوک
کاربر رمان‌بوک
Feb
81
665
مدال‌ها
2
سرم به شکل وحشتناکی درد می‌کند. انگار که کرم‌های زنده‌ی زیر پوست سرم بیشتر از همیشه به نوسان و جوش و خروش افتاده‌اند. انگار که طعم کثیف و فاسد افکارم به مذاق کرم‌ها خوش نیامده است.
 
موضوع نویسنده

دیاناس❀

سطح
0
 
کاربر رمان‌بوک
کاربر رمان‌بوک
Feb
81
665
مدال‌ها
2
ذهنم خالی از هر گونه وضعیتی بود، حتی نمی‌دانستم چه چیزی را به قلمم انتقال دهم. فقط می‌دانستم مغز کهنه و دست دومم باید تهی شود از این خالی بودن!
 
موضوع نویسنده

دیاناس❀

سطح
0
 
کاربر رمان‌بوک
کاربر رمان‌بوک
Feb
81
665
مدال‌ها
2
بوی خون خاطراتی که در سر کشتم، به مغز سرم رسیده بود. در شیارهای پرپیچ و خم مغزم به امید زندگی پرسه می‌زد، غافل از این‌که چندی پیش تمامش را به قتل رساندم!
 
موضوع نویسنده

دیاناس❀

سطح
0
 
کاربر رمان‌بوک
کاربر رمان‌بوک
Feb
81
665
مدال‌ها
2
دست‌هایم را به میخ می‌کشم، چشمانم را میهمان سیاهی می‌کنم و ذهنم را می‌جوم! در این واپسین زندگی، جایی برای نشخوار اعضای بدنم نیست!
 
موضوع نویسنده

دیاناس❀

سطح
0
 
کاربر رمان‌بوک
کاربر رمان‌بوک
Feb
81
665
مدال‌ها
2
آنقدر خسته و فرسوده‌ام که دیگر حتی میلی برای صحبت با مغزم ندارم. بگذارید تمام لجن‌های نشسته‌ی درونش، همان‌جا بمانند و به جان یک‌دیگر بیفتند! در نهایت همه چیز به نابودی می‌رسد!
 
موضوع نویسنده

دیاناس❀

سطح
0
 
کاربر رمان‌بوک
کاربر رمان‌بوک
Feb
81
665
مدال‌ها
2
چیزی برایش نمانده بود جز تاریکی شب‌هایش، طی کردن شبانه روز و سانت‌به‌سانت لجن‌زار مغزش، روتین بودن زندگی‌اش، لبخندهای ذره‌بینی‌اش و بی‌تفاوتی‌های عذاب‌ دهنده‌اش!
 
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
بالا پایین