اولین باری که راهت با مسیرِ من یکی شد…
تازه فهمیدم چرا من هر چی میخواستم نمیشد…
سرنوشت من همین بود اتفاقی که رقم خورد!
ایده آلای قدیمیم با عبورِ تو بهَم خورد…
تازه زندگیم شبیهِ چیزی شد که خواسته بودم…
من به هرکسی که حتی تو رو میشناسه حسودم!
دوست دارم به هر بهونه با تو هر روز روبرو شم!
تا تو رو به دست بیارم حتی خوبه آرزوشم…
فکرشم نکرده بودم یکی اینجوری بتونه…
با یه نیم نگاهِ ساده به جنونم بِکِشونه!