مجموعه اشعار سعید غمخوار

[آیناز]

یارب تو بگو اینهمه دیوانه چرا من؟
غم کرده درون ِ دل من خانه چرا من
تقصیر من ِ عاشق و دیوانه چه بوده !
من بودم واین حسِ غریبانه چرا من؟

 

[آیناز]

ذاتِ بد نیکو نگردد بر نماز و روزه نیست
هر چه دنیا را بگردی معرفت در موزه نیست

 

[آیناز]

بامن چه کرده ای بگو،دردم دوا نمی شود
قلبم به روی هیچ ک.س غیر از تو وا نمی شود

 

[آیناز]

نمی ارزد به مولا خود فروشی مثلِ بعضی ها
بمانی.. جامه ی ذلت بپوشی مثلِ بعضی ها

 

[آیناز]

حتی اگر در چشمِ مردم بی هنر باشی
با آدمِ نادان نباید همسفر باشی

 

[آیناز]

در سرم از زندگی صدها سوالِ بی جواب است
زنده ام اما دلم از دستِ این دنیا کباب است

 

[آیناز]

خسته ام مثل مترسک های بی احساس شالیزار
تشنه ام، با اینکه زیر پای من پیوسته آب است

 

[آیناز]

گرچه می خندم، ولی این خنده ها از شاد بودن نیست
این که من بر صورتِ خود می گذارم یک نقاب است

 

[آیناز]

زندگی با زنده بودن!هر ک.س این را خوب می داند
فرق دارد، این دو تا مانند آب و آسیاب است

 

[آیناز]

آنکه در ظاهر به لب های خودش لبخند می بندد
فرق دارد با کسی که از ته دل کامیاب است