جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

تاریخ ایران سلسله آل زيار

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته تاریخ ایران توسط اولدوز با نام سلسله آل زيار ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 234 بازدید, 16 پاسخ و 0 بار واکنش داشته است
نام دسته تاریخ ایران
نام موضوع سلسله آل زيار
نویسنده موضوع اولدوز
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط اولدوز
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
موضوع نویسنده

اولدوز

سطح
4
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
کاربر ممتاز
Nov
7,202
9,221
مدال‌ها
7
زیاریان یا آل زیار یک خاندان کوچک گیلی-دیلمی در سرزمین‌های جنوب‌شرقی دریای مازندران بودند. امیران زیاری در قرن چهارم و پنجم هجری امیر گرگان و طبرستان بودند و در برخی ادوار قومس، دیلم و گیلان نیز تحت فرمانروایی آنان بود. دودمان زیاریان در ۳۱۹ هجری قمری ایجاد گردید و یکی از حکومت‌های دیالمه شد که در میان‌دوره ایرانی توانستند بخش‌هایی از خلافت عباسیان را به کنترل خود درآوردند. به مرور از وسعت قلمرو زیاریان کاسته شد و به حکومتی دست‌نشانده بدل شدند. اطلاعات دربارهٔ آخرین امیران زیاری محدود است اما حداکثر تا ۴۸۶ هجری بخشی از سرزمین‌های موروثی خود را حفظ کرده بودند.
 
موضوع نویسنده

اولدوز

سطح
4
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
کاربر ممتاز
Nov
7,202
9,221
مدال‌ها
7
تبار زیار، نیای خاندان، از منطقه داخل گیلان بود. مرداویج بنیان‌گذار این سلسله است که پیش از به حکومت دست یافتن، در خدمت لشکر علویان طبرستان و اسفار بن شیرویه بود. هدف مرداویج احیای امپراتوری ساسانیان و خلع قدرت خلافت عباسی بود. او در حمله به جبال و اصفهان و خوزستان، توانست بخش‌های زیادی از سرزمین‌های اسلامی را فتح کند ولی نهایتاً موفق نشد به اهدافش دست یابد و توسط خدمه‌اش به قتل رسید. پس از مرگ مرداویج، اطرافیان او با برادرش، وشمگیر، بیعت کردند. وشمگیر در همان ابتدای به امارت رسیدن، با لشکرکشی‌های سامانیان و بوییان مواجه شد و این جنگ‌ها در تمام طول حکومتش ادامه یافتند. وشمگیر در نبرد اسحاق‌آباد شکست سختی خورد و نواحی بسیاری از قلمرو او از دست رفت و من‌بعد حکومت زیاریان محدود به گرگان و طبرستان و نواحی پیرامونی آن می‌شد. از آن پس زیاریان، گرچه هنوز رسماً مستقل بودند، اما تابع حکومت‌های همسایه شدند. بیستون روابط نزدیکی با بوییان و خلیفه ایجاد کرد که موجب استقرار آرامش در قلمروش شده و پس از او نیز الگوی رفتار سیاسی زیاریان شد. قابوس اتحاد با بوییان را شکست و با امیران سامانی متحد شد و نبردهای زیادی میان این دو جبهه درگرفت؛ تا آن که قابوس شکست خورده و به دربار سامانیان پناه برد و تا هجده سال از حکومت دور بود. سرانجام در سال ۳۸۸ هجری قابوس موفق شد سرزمین‌های پیشین خود را بازپس گیرد و یکی از درخشان‌ترین دوره‌های زیاری را رغم بزند. پس از او، امیران زیاری تحت‌الحمایه دربار ترک‌تبار غزنویان شدند. در زمان منوچهر، دودمان وارد دوران افول خود شده و وابسته به سلاطین ترک‌تباری شد که در خراسان قدرت بیشتری داشتند. بدین ترتیب در این دوره زیاریان از حکومت مستقل تبدیل به قدرتی تحت سلطه، خراجگزار و دست‌نشانده شدند. از دوران حکومت امیران بعدی زیاری، انوشیروان، دارا، کیکاووس و گیلانشاه، اطلاعات کمی در دسترس است. در سال ۴۳۳ هجری، طغرل بیگ حکومت زیاریان بر طبرستان و گرگان را پایان بخشید و در نهایت بقایای این خاندان هم توسط اسماعیلیان الموت منقرض شدند.
 
موضوع نویسنده

اولدوز

سطح
4
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
کاربر ممتاز
Nov
7,202
9,221
مدال‌ها
7
شورش مرداویج مخالفتی علیه خلیفه بود و او سعی داشت امپراتوری ساسانیان را بازگرداند و خلافت را برچیند. دربارهٔ مذهب مرداویج تردید وجود دارد ولی هم مرداویج و هم وشمگیر، برای تأیید شدن حق حکومتشان توسط خلیفه، اعلام اطاعت کردند و به شعائر خلافت تن دادند. وشمگیر هم علی‌رغم پذیرفتن خلافت، در عمل با حکومت‌های حامی خلیفه در جنگی دائمی بود و نبردهای پیاپی حکومتش را تضعیف کردند. زیاریان در دورهٔ او به قلمروی حائل میان سامانیان و بوییان بدل شد که این دو حکومت قدرتمند را از تقابل مستقیم به دور نگه می‌داشت. امیران بویی پیشتر جزء لشکریان مرداویج بودند و حال با فتح پایتخت خلافت، خلیفه را مطیع خود کرده بودند و با سماجت بر سر تصاحب شهر ری با وشمگیر می‌جنگیدند و از سوی دیگر سامانیان که بر خراسان حکومت داشتند، از وشمگیر حمایت می‌کردند تا مانع پیشروی بوییان به شرق شوند. پس از مرگ وشمگیر، پسرانش بیستون و قابوس به نوبت حکومت کردند، که یکی با بوییان و دیگری با سامانیان هم‌پیمان شدند. بیستون توانست با پذیرش کامل خلافت و گرفتن لقب از خلیفه، دوران آرامی را طی کند و این روش پس از این در میان زیاریان باقی ماند؛ اینچنین تنها پس از یک نسل، آرمان‌خواهی زیاری و مخالفت این دودمان با نظام خلافت، جای خود را به افراط ورزیدن قابوس در تسنن داد. در این دوره بوییان موفق به فتح قلمرو زیاری شدند ولی هر دو حکومت سامانی و بویی دچار مشکلات داخلی شدند و قابوس توانست پس از مدتی به سرزمین موروثی بازگردد. او به حکومت جدید و قوی‌تر خراسان، غزنویان، نزدیک شد و فرزندش منوچهر رسماً دست‌نشاندهٔ سلطان محمود غزنوی گردید. پس از منوچهر حکومت عملاً به دست باکالیجار کوهی افتاد و تا زمان به قدرت رسیدن طغرل سلجوقی، غزنویان بر منطقه مسلط بودند. گرچه سلجوقیان انوشیروان زیاری را رسماً در امارتش ابقا کردند، ولی عملاً فرمانروایی زیاریان فروپاشید و یحتمل امیران بعدی این خاندان تنها مقامی تشریفاتی داشتند.
 
موضوع نویسنده

اولدوز

سطح
4
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
کاربر ممتاز
Nov
7,202
9,221
مدال‌ها
7
در قرن چهارم هجری، که سیصد سال از سقوط ساسانیان و فتح ایران توسط مسلمانان می‌گذشت، اکثر مناطق ایران زمین به دین اسلام درآمده‌بودند؛[۲۲] ولی در طبرستان و گیلان وضع متفاوت بود. مردم این نواحی هنوز به دیانت زرتشتی وفادار بودند. چون تا آن زمان حاکمان مسلمان نتوانسته بودند بر این مناطق چیره شوند، نوعی آزادی دینی و سیاسی در منطقه حاکم بود. بخشی از مردم تحت تأثیر علویان زیدی، که از دست خلفا به منطقه می‌گریختند، به مذهب تشیع گرویدند[۲۳] و تا قرون چهارم و پنجم هجری هنوز نیمی از مردم زرتشتی بودند و نیمی دیگر شیعه شده بودند.[۲۴]

در اواسط قرن سوم هجری خلافت عباسی با جنبش‌های استقلال‌طلبانه‌ای مواجه شد که ضعف سیاسی او را در پی داشت. این جنبش‌ها در میان ایرانیان، که از پیش منتظر فرصتی برای شورش بودند، با ظهور دولت‌های سامانیان، صفاریان و زیاریان، به اوج رسید. همچنین اوایل قرن چهارم هجری در شمال ایران جنبش‌های گوناگونی علیه خلیفه آغاز شد که اسفار بن شیرویه، ماکان کاکی، مرداویج و آل بویه از این دسته‌اند.[۲۵] قدرت متمرکز خلافت شروع به کاهش کرده بود و ماجراجویان جاه‌طلب، جنگ‌سالاران و رهبران نظامی در جای‌جای قلمرو اسلامی شورش می‌کردند و با یکدیگر رقابت می‌کردند. ایران وحدت سیاسی، که در زمان ساسانیان از آن برخوردار بود، را از دست داده بود و به مجموعه‌ای از پادشاهی‌های بی‌ثبات تبدیل شده بود. هیچ صلحی نمی‌توانست دوام بیاورد. بسیاری از مراکز شهری مانند نیشاپور، مرو، بخارا، ری، همدان، قزوین و اصفهان بارها مورد حمله و تخریب قرار گرفتند و ساکنانشان تحت محاصره، گرسنگی، تاراج و کشتار قرار گرفتند.[۲۶] در میان مردمی که عناصر ایرانی داشتند، همچون کردها، دیلمیان و گیل‌ها جنبش‌ها تداوم داشت.
 
موضوع نویسنده

اولدوز

سطح
4
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
کاربر ممتاز
Nov
7,202
9,221
مدال‌ها
7
مقام خلیفه هنوز در سرزمین‌های سُنی‌مذهب قداست و احترام گذشتهٔ خود را حفظ کرده بود و دولت‌ها مجبور به پذیرش خلافت بودند تا مقام خود را مشروعیت بخشند.[۲۸] اما بزرگترین چالش برای وجههٔ مذهبی خلیفه، علویان شیعه بودند که ادعای خلافت داشتند.[۲۹] در قرن نهم میلادی (دوم و سوم هجری) دیلمی‌ها که به تازگی اسلام را، حداقل در ظاهر، پذیرفته‌بودند، تحت تأثیر حاکمان زیدی علویان طبرستان قرار گرفتند و احتمالاً در واکنش به سیاست‌های امویان، با شیعیان حس همدردی یافتند. آن‌ها ابتدا به عنوان مزدور، در اواخر قرن نهم و اوایل قرن دهم میلادی در سرزمین‌های شرقی اسلام، در ارتش خلفا و جنگ‌سالاران ظاهر شدند و به عنوان مبارزانی سرسخت و شجاع شهرت یافتند.[۳۰] گرچه در طبرستان و دیلم زیدیان طرفداران بسیاری یافته‌بودند ولی پس از دو یا سه نسل علویان طبرستان و گیلان از شعارهای عدالت‌طلبانهٔ نخستین خود عدول کرده و به کنار رانده شدند. این اوضاع زمینه را برای قیام اشرافی که نسب خود را به ساسانیان می‌رساندند، فراهم نمود و این منطقه نیاز به حکومتی داشت که هر دو قشر شیعیان و زرتشتیان را اقناع کند.[۳۱] و این در حالی بود که میان فرزندان ناصر کبیر و داعی صغیر اختلاف روی داده بود و در اردوگاه علویان دو دستگی وجود داشت
 
موضوع نویسنده

اولدوز

سطح
4
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
کاربر ممتاز
Nov
7,202
9,221
مدال‌ها
7
خاندان زیاریان خود را بازماندگان ارغوش، شاه گیلان در زمان کیخسرو، معرفی می‌کردند.[۳۳] زیاریان جزو مردم کوه‌نشینی چون دیلمیان، گیلیان و کردها بودند که رسیدنشان به قدرت به بیان مینورسکی میان‌پرده دیلمی (به انگلیسی: Daylami intermezzo) تاریخ منطقه را رقم زد. پس از افول اقتدار مستقیم خلافت در شمال‌غرب فلات ایران و ظهور قدرت‌های محلی چون حکام ساجی در آذربایجان، بسیاری از سران کوه‍نشین بدل به سربازانی جویای نام و مدعیان اقتدار شده و در خلاء قدرت مدعی حکومت شدند. در ادامه، موفق‌ترین آن‌ها سه برادر بویی از دیلم بودند.[۳۴]

خاندان زیاری مردمی گیلی-دیلمی بودند که در سرزمین‌های جنوب‌شرقی دریای مازندران به قدرت رسیدند.[۳۵] زیار نام پدر مرداویج و وشمگیر بود. دربارهٔ قومیت خاندان زیاریان، نوشته‌اند که ایشان گیل بوده‌اند و مدعی شده‌اند که نسبت خاندانشان به «آغش وهادان»[۳۶] یا «ارغوش فرهادان»،[۳۷] که در زمان کیخسرو حاکم گیلان بوده‌است، می‌رسد. همچنین برخی منابع «وردانشاه گیلانی» را جد زیار دانسته‌اند.[۳۸] ابوالفدا در یک اثر خطی گفته‌است که زیار از خاندان شاهنشاهوند، شریف‌ترین طایفه از میان چهار خاندان گیل، بود.[۳۹] همسر زیار دختر تیرداذ بود و برادرزن زیار هروسندان، حاکم وقت پادشاهی گیل، بوده‌است.[۴۰] خود زیار در دوران فرمانروایی پسرانش، مرداویج و وشمگیر، تا سال ۳۳۷ هجری زنده بود.[۴۱] لازم به ذکرست که گیل‌ها همسایه شمالی دیلمی‌ها در استان گیلان امروزی بودند. این دو قوم بسیار در هم تنیده بودند و در نظر افراد خارج از قلمروشان یکی دانسته می‌شدند. از این رهگذر مورخان، بیشتر از دیلمیان سخن گفته‌اند و گاه گیل‌ها و دیلمی‌ها را به جای یکدیگر به کار برده‌اند.
 
موضوع نویسنده

اولدوز

سطح
4
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
کاربر ممتاز
Nov
7,202
9,221
مدال‌ها
7
در آن دوره برای دستیابی به مشروعیت سیاسی و پذیرش همگانی لازم بود حاکمان خود را از نژاد شاهان ساسانی — که از دیرباز جنبهٔ تقدس داشتند — معرفی کنند تا مردم با این همتباری، حکومتشان را به حق بدانند؛ چنان‌که آل بویه — که از نسل فردی ماهی‌گیر بودند — خود را از نسل ساسانیان معرفی کردند.[۴۳] این احتمال وجود دارد که زیاریان به رسم دیگر خاندان‌های حکومت‌گر خود را به شاهان پیش از اسلام منتسب کرده‌باشند و این مطلب جعلی باشد. گفته‌اند که مادر مرداویج از تبار اسپهبدان رویان بوده‌است[۴۴] و در شجره‌نامه‌ای که عنصرالمعالی آورده، نام چندین فرد تاریخی شناخته شده آمده‌است و برخلاف تبارنامهٔ آل بویه، معتبر به نظر می‌رسد. به نظر محمدعلی مفرد، زیار می‌بایست خود از خاندان قابلی بوده باشد که توانسته‌بود با دختر یکی از اسپهبدانی که از نسل ساسانیان بودند، ازدواج کند.
 
موضوع نویسنده

اولدوز

سطح
4
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
کاربر ممتاز
Nov
7,202
9,221
مدال‌ها
7
نمی‌توان فهمید که مردآویج از ابتدا چه افکار و عقایدی داشت؛ او در آغاز کار خود چندین بار تغییر هویت داد که شاید صرفاً در جهت دستیابی به قدرت بیشتر یا پیشبرد اهدافش بوده باشد. مرداویج در ابتدای امر، هنگام مخالفت با اسفار شیرویه، توهین او به اسلام را بهانهٔ جنگ با او قرار داد ولی مدتی بعد در جنگ جبال، به بی‌احترامی لشکریانش به قرآن و مسلمانان وقعی ننهاد و با رویکردی تأییدگرانه رفتار نمود.[۱۶۱] پس از فتح جبال، مرداویج به خلیفه عباسی نامه نوشت و از او خواست ناحیه‌هایی را که بدست آورده بود، به مقاطعه بگیرد و این گونه از شورش در نواحی مجاور قلمرو خلافت پیشگیری کند. او با پوشیدن لباس سیاه، که نشان عباسیان بود، خلیفه را وادار به به‌رسمیت شناختن خود کرد. در این زمان، وشمگیر، برادر مرداویج، که هنوز در گیلان می‌زیست، به خاطر سیاه پوشیدن مرداویج، او را ملامت می‌کند که می‌تواند نشان دهد که دشمنی با دستگاه خلافت در میان مردمان آن سرزمین امری واضح و ریشه‌دار بود.[۱۶۲] با این حال، مرداویج زمانی که موفق به تصرف اصفهان شد و از قدرتش اطمینان حاصل کرد، نشانه‌های طغیان علیه خلیفه را بروز داد. از این دوره به بعد، او با دوری جستن از خلافت، خود را علاقمند به تاریخ ایران نشان می‌داد و از پادشاهان ساسانی الگوبرداری می‌کرد. برای خود دو تخت از جنس طلا و عاج ساخت و هر روز بر یکی می‌نشست و برای حلقهٔ اطرافیان خود تخت‌هایی از جنس نقره ساخته بود. تاجی به سبک ساسانی بر سر نهاد و دستور داد تا ایوان کسری را برای او بازسازی کنند. او در پنج ماه پایانی حکومتش به فکر حمله به بغداد بود و از نامه‌ای که به یکی از سرداران خود نوشت، می‌توان این گونه پنداشت که شکست دادن لشکریان خلیفه برای او کار مشکلی نبود و محاسبه‌های لازم برای فتح عراق عرب را انجام داده بود.[۱۶۳][۱۶۴] مورخان متفق‌القولند که مرداویج قصد سرنگونی خلافت عباسی و احیای شکوه پادشاهی ساسانیان را داشته و به دین اسلام پایبند نبوده‌است.
 
موضوع نویسنده

اولدوز

سطح
4
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
کاربر ممتاز
Nov
7,202
9,221
مدال‌ها
7
مرداویج پس از اظهار علاقه و گرایش به ایران، با هر چه غیرایرانی بود، مخالفت می‌کرد و به جز عرب‌ها، با ترک‌هایی هم که در خدمتش بودند، رفتار نامناسبی پیش گرفت. او خود را به سلیمان و ترکان لشکرش را به اجنه تشبیه می‌کرد و همین تحقیرها باعث قتل او توسط سربازان ترک‌تبار خودش شد. این افکار مرداویج تنها در واپسین دورهٔ حضور او مشاهده شد و پس از آن، دیگر امیران زیاری چنین اندیشه‌هایی بروز ندادند. وشمگیر به تاریخ چندان علاقه‌ای نداشت و در پی بازسازی عظمت ساسانیان نبود و قابوس هم به بازگشت به سنت‌های پیش از اسلام نمی‌اندیشید؛ لذا ایران‌دوستی تنها عنصری آغازگر برای این دودمان بود و با مرگ مرداویج، به پایان رسید؛ از آن پس پاره‌ای قوم‌گرایی نسبت به مردمان طبرستان و گرگان در امیران زیاری دیده می‌شود که توجیه‌گر حکومتشان بر این نواحی بود ولی ایران‌دوستی به‌طور کامل کنار گذاشته شد.[۱۶۷]

در طبرستان، پس از به قدرت رسیدن علویان طبرستان، زبان حاکمان منطقه زبان عربی شده‌بود و مشاهیر طبرستانی آن دوره هم کتاب‌های خود را به عربی می‌نوشتند و زبان‌های فارسی و طبری در حال فراموشی بودند؛ ولی با برقراری حکومت زیاریان در طبرستان، به علت مخالفتی که امیران این خاندان با برتری نژاد عرب داشتند، فارسی و مازندرانی جانی دوباره گرفتند. حسین اسلامی زبان رسمی دربار زیاری را مازندرانی می‌داند و معتقدست چون این زبان دارای خط نبود، به خوبی حفظ نشد. او سپس به تألیف کتاب‌ها و سرودن شعرهایی به طبری در این دوره، از جمله مرزبان‌نامه، نیکی‌نامه، قابوس‌نامه و اشعار مسته‌مرد، اشاره می‌کند.[۱۶۸]

علی‌رغم این که امیران آل زیار توجه به احیای آیین‌ها و سنن ایران باستان را کنار گذاشتند؛ ولی همچنان اثرات گرایش به فرهنگ ایرانی در آنان زنده بود.[۱۶۹][۱۷۰] برگزیدن نام‌های سرهٔ فارسی و احیای جشن‌های ایرانی از نمودهای گرایش زیاریان به ملیت ایرانی[۱۷۱] و دین زرتشتی بود.
 
موضوع نویسنده

اولدوز

سطح
4
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
کاربر ممتاز
Nov
7,202
9,221
مدال‌ها
7
هیچ منبع اولیه‌ای مستقیماً دربارهٔ اعتقادات مذهبی مرداویج سخن نگفته‌است. برخی منابع او را غیرمسلمان، کافر، زرتشتی، اسماعیلی یا سنی دانسته‌اند که به نظر صحیح نمی‌آید و با توجه به این که مرداویج ابتدا در خدمت سرداران علوی بود، می‌توان حدس زد که در آن دوران به آیین تشیع و شاید زیدیه درآمده باشد؛ لیکن مرداویج آن‌چنان مقید به دین نبود و حتی نزدیکانش او را به‌سبب پایبند نبودن به اسلام شماتت می‌کردند. مرداویج تنها از دین در جهت پیشبرد اهداف سیاسی و نظامی خود استفاده می‌کرد؛ کمااین‌که او از سویی با خلفای فاطمی نامه‌نگاری داشت و از سوی دیگر لباس و شعار سیاه خلفای عباسی را به تن کرد.[۱۷۳][۱۷۴] پس از مرگ مرداویج، وشمگیر به امارت رسید که با واقع‌بینی وضعیت خود را میان قلمرو خلافت و نمایندگان در خراسان، دریافت و از آنجا که توان مقاومت در برابر تمامی دشمنان را نداشت، سر به اطاعت نهاد.[۱۷۵] در سکه‌هایی که از دوران وشمگیر باقی است، نام خلیفه در کنار آیات قرآن به چشم می‌خورد ولی بیش از این دربارهٔ روابط او و دستگاه خلافت چیزی دانسته نیست. به نظر می‌رسد وشمگیر همان‌گونه که پیش از رسیدن به امارت با خلافت دشمنی داشت، پس از آن هم تنها در ظاهر امر مطیع شد و بر اساس عقاید شیعی خود، حکومت عباسیان را به رسمیت نمی‌شناخت و حتی فرزندان ناصر کبیر (از امامان زیدی و علویان طبرستان) را به عنوان حاکم شرع منصوب کرد و در برهه‌ای با ثائر علوی متحد شد. شاید وشمگیر نسبت به مرداویج در عقاید دینی متعصب‌تر بود و تنها با اصرار درباریان حاضر شد لباس سیاه به تن کند و سکه به نام خلیفه کند. روایت‌هایی وجود دارد که خلیفه را عامل دسیسه علیه امارت وشمگیر می‌پندارد و جنگ‌های پیاپی او با بوییان و سامانیان را حاصل این دشمنی می‌داند.
 
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
بالا پایین