جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.

دلنوشته [سمن بخس] اثر •ریحانه کاربر انجمن رمان بوک•

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته دل نوشته های کاربران توسط ریحانا۲۰ با نام [سمن بخس] اثر •ریحانه کاربر انجمن رمان بوک• ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 302 بازدید, 30 پاسخ و 12 بار واکنش داشته است
نام دسته دل نوشته های کاربران
نام موضوع [سمن بخس] اثر •ریحانه کاربر انجمن رمان بوک•
نویسنده موضوع ریحانا۲۰
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط ریحانا۲۰
موضوع نویسنده

ریحانا۲۰

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Jul
666
6,611
مدال‌ها
2
لب‌هایم ترک برنداشت. موهای بلندم....
از این یکی گذشتم. بعد از رفتنت دلبرتر و جسورتر شده‌ام. برق چشم‌هایم هر مردی را از پا درمی‌آورد. شخصیتم انتخاب هر مردی برای ازدواج شده است. غرورم با بوی عطر کوکوی غوغا می‌کند. شکستی که صدایم را مانند پسران در سن بلوغ بم کرد و از نازکی دخترانه‌ی قبل خبری نیست.
 
موضوع نویسنده

ریحانا۲۰

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Jul
666
6,611
مدال‌ها
2
دختری شده‌ام که دیگر بود و نبود کسی برایم مهم نیست. دلتنگ کسی نمی‌شوم. از دسترس عالم و آدم خارج می‌شوم. بی‌رحم می‌شوم. فخر می‌فروشم. از مردهای شهرم دل می‌برم. انتقام می‌گیرم از همجنس‌هایت، تا زمانی که بعد از گذشت سال‌ها مرا دیدی، حس ندامت و حسادت تمام وجودت را فرا بگیرد. تا بفهمی من کم نبودم. بی‌ارزش نبودم تنها یک چیز بودم و آن‌هم یک عاشق ساده بود.
 
موضوع نویسنده

ریحانا۲۰

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Jul
666
6,611
مدال‌ها
2
تو با باقی زن‌ها فرق می‌کنی. نگاهت ارزان نیست. لبخندت رویای تمام مردان است و اما، هیچ‌ک.س تاب خریدنش را ندارد. تو انقدر دور دستی که حتی هیچ مردی به خودش اجازه نمی‌دهد تا رویای لمس دستانت را در سر بپروراند. دایره‌ی انگشتانت، نگاری بر سر در مرزهایت حق ورود را از هرکسی گرفته است.
 
موضوع نویسنده

ریحانا۲۰

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Jul
666
6,611
مدال‌ها
2
هیچ ویزایی برای ورود به مرزهای تو کارگر نیست. فرق تو با باقی زن‌ها کم نیست. از تو زیباتر کم نیستند، اما از تو سختر هیچ‌ک.س! من دل به آسان نبودنت و دست نیافتنی بودنت باخته‌ام. عاشق کسی است که وقتی دلت هوایش را دارد و هوایت برای او ابری باشد و کسی هم با هوای آفتابی به سمتت نیاید.
 
موضوع نویسنده

ریحانا۲۰

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Jul
666
6,611
مدال‌ها
2
زندگی‌مان را بر پایه‌ی سیگار ساختیم و بر روی خاکستر یک‌دیگر قدم گذاشتیم. بدون این‌که بدانیم که با هر بار له کردن یک‌دیگر خود را خاکستر می‌سازیم. چه سخت است خوب ماندن و چه سخت است شیرین فرهاد ماندن. رها کن هر آن چه را که عذابت می‌دهد. گاهی باید گذشت تا جان سالم به در برد. رود گذشت که مرداب نباشد.
 
موضوع نویسنده

ریحانا۲۰

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Jul
666
6,611
مدال‌ها
2
من را بگذارید به پایان برسد. شاید لَت و پارَم به خیابان برسد‌. من را بگذارید بمیرم، به درَک. اصلاً برود ایدز بگیرد، به درَک. من شاهدِ نابودی دنیای منم. باید بروم دست به کاری بزنم. حرفت همه جا هست، چه باید بکنم؟ با این همه بن‌بست چه باید بکنم؟ لیلی تو ندیدی که چه با من کردند؟ مردم چه بلاها به سَرم آوردند؟
 
موضوع نویسنده

ریحانا۲۰

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Jul
666
6,611
مدال‌ها
2
من عشق شدم، مرا نمی‌فهمیدند.در شهرِ خودم مرا نمی‌فهمیدند. این دغدغه را تاب نمی‌آوردند. گاهی همگی مسخره‌ام می‌کردند. بعد از تو به دنیای دلم خندیدند. مردم به سراپای دلم خندیدند. من زیستنم قصه‌ی مردم شده است. یک تو، وسط زندگیم گم شده است. اوضاع خراب است، مراعات کنید. ته مانده‌ی آب است، مراعات کنید. از خاطره‌ها شکرگزارم، بروید. مالِ خودتان دار و ندارم، بروید
 
موضوع نویسنده

ریحانا۲۰

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Jul
666
6,611
مدال‌ها
2
لیلی تو ندیدی که چه با من کردند؟ مردم چه بلاها به سرم آوردند؟ من از به جهان آمدنم دلگیرم. آماده کنید جوخه را، می میرم. در آینه‌ یک مردِ شکسته‌ هست هنوز. مرد است که از پا ننشسته‌ هست هنوز. یک مرد که از چشم تو افتاد شکست. مرد است ولی خانه‌ات آباد، شکست. در خانه‌ی من پنجره‌ها می‌میرند
 
موضوع نویسنده

ریحانا۲۰

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Jul
666
6,611
مدال‌ها
2
بر زیر و بمِ باغ، قلم می‌گیرند. این پنجره تصویر خیالی دارد. در خانه‌ی من مرگ توالی دارد. در خانه‌ی من سقف فرو ریختنی است. آغاز نکن، این اَلَک آویختنی است. چنین زخمی که من خوردم...نه از بیگانه از خویش است... هراسم نیست از مردن...اگرچه مرگم زود در پیش است... در آن سوی پل، پیوند تویی با خنجری در مشت. در این سو مانده پا در گل...منم با خنجری در پشت... کسی هرگز به فکرما نبود و نیست ای هم‌درد. برای مرگ این قصه، کسی گریه نخواهد کرد.
 
موضوع نویسنده

ریحانا۲۰

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Jul
666
6,611
مدال‌ها
2
من می‌آیم به همین زودی. در حوالی تو می‌آیم. منتظرم بمان.گاهی وقت‌ها در همین نزدیکی‌ها در پیِ نشانه‌ایم. مثلِ آبشاری که بر زندگی می‌گذرد. گاهی وقت‌ها هم دیگران از ما به دنبال نشانه‌اند. مثلِ ایرادها و انتقادما بر زندگی. گاهی وقت‌ها هم باید مثل ابر گذشت.مثلِ باد وزید و مثلِ رودخانه، جاری بود.اما گاهی وقت‌ها باید پروانه بود و روی هر گلی نشست. چون ما زِ اوییم ولی، او زِ ما نیست.
 
بالا پایین