- Dec
- 1,009
- 1,066
- مدالها
- 2
خلاصه داستان :
آریا کورتز آخرین آژیر است. آهنگ دلربای او همه را فریب میدهد و منجر به زندانی شدن او در قفس میشود. در حالی که پاهایش بیاستفاده است، تنها کاری که میتواند بکند این است که بخواند تا گلویش خونی شود و امید از چشمانش محو شود. در اعماق ناامیدی، آریا گم میشود - تا اینکه دوک بزرگ لوید کاردناس ولنتاین به آرامی بدن شکسته او را بالا میبرد. آریا نمیتواند لوید را به عنوان یک روح خویشاوند ببیند، زیرا او نیز نور چشمانش را از دست داده است. در سن 18 سالگی، او روح خود را به یک شیطان فروخت و تمام خانواده خود را به قتل رساند و در نهایت شمشیر خود را به سمت امپراتور چرخاند.
آریا کورتز آخرین آژیر است. آهنگ دلربای او همه را فریب میدهد و منجر به زندانی شدن او در قفس میشود. در حالی که پاهایش بیاستفاده است، تنها کاری که میتواند بکند این است که بخواند تا گلویش خونی شود و امید از چشمانش محو شود. در اعماق ناامیدی، آریا گم میشود - تا اینکه دوک بزرگ لوید کاردناس ولنتاین به آرامی بدن شکسته او را بالا میبرد. آریا نمیتواند لوید را به عنوان یک روح خویشاوند ببیند، زیرا او نیز نور چشمانش را از دست داده است. در سن 18 سالگی، او روح خود را به یک شیطان فروخت و تمام خانواده خود را به قتل رساند و در نهایت شمشیر خود را به سمت امپراتور چرخاند.