- Jul
- 1,274
- 3,390
- مدالها
- 7
با ایجاد این سوال: 'اگر یک سلاخ شاعر باشد از او چه انتظاری داریم؟' سعی کرد که پارادوکس و تاثیر
عدم تجانس در جذابیت داستان را تببین کند.
هر چه عدم تجانس بین دو کارکرد یک شخصیت بیشتر باشد جذابیت بیشتری خلق می کند مثل مثل معروف سلاخ_شاعر اما استفاده از تیپ هایی که به ذهن مخاطب عادت شده و آشناست اشتباه است.
سپس با تمارین پی در پی سعی بر این بود که مفاهیمی مانند: شغل، مشغله فکری ِ کاراکتر، مکانی که اتفاق رخ می دهد، حالت درونی فرد و حالت بیرونی فرد برای هنر جویان جوری جا بیفتد تا در نوشتن داستان بیشتر به آنها توجه داشته باشند و از به کار گیری آنها ابایی نداشته باشند.
پنج راهی که می توانیم یک داستان متفاوت از دیگران بنویسیم:
۱_ترکیب جدید و نامتجانس جذابیت دارد اما باور پذیری اش سخت می شود چرا که باید علتی بیاوری برای شاعر شدن قصاب. پیدا کردن علت تناقض و باوروندنش خیلی مهمه
۲_نقطه تجلی و کشف:
یک معلم وظیفه شناس که یه لحطه پولهای مدرسه رو می دزده یا زنی مودب که در حین تلفن حرف های رکیک و عجیب می زنه. این نقطه تجلی هم می تونه در آدم هایی که ذهن مخاطب بهش عادت کرده، به ما کمک کنه تا داستان رو از روال عادی نجات بدیم. چرا که تردید ایجاد می کنه. وقتی کسی رو باور کردی و بعد رفتار عجیبی از او می بینی که مهم است، باور به اون فرو می ریزد و باعث تجدید نظر درباره او می شود چرا که کانون تجلی به وجود می آید. چون ذهن ما عادت کرده بود آن فرد رو در کلیشه ای خاص ببیند.
٣_آن شغل عادی، در مکان زمان یا حالت غیر عادی ای باشه.
مثلا معلم شاعری که در کانتینری پلمپ شده گرفتار شده.
عدم تجانس در جذابیت داستان را تببین کند.
هر چه عدم تجانس بین دو کارکرد یک شخصیت بیشتر باشد جذابیت بیشتری خلق می کند مثل مثل معروف سلاخ_شاعر اما استفاده از تیپ هایی که به ذهن مخاطب عادت شده و آشناست اشتباه است.
سپس با تمارین پی در پی سعی بر این بود که مفاهیمی مانند: شغل، مشغله فکری ِ کاراکتر، مکانی که اتفاق رخ می دهد، حالت درونی فرد و حالت بیرونی فرد برای هنر جویان جوری جا بیفتد تا در نوشتن داستان بیشتر به آنها توجه داشته باشند و از به کار گیری آنها ابایی نداشته باشند.
پنج راهی که می توانیم یک داستان متفاوت از دیگران بنویسیم:
۱_ترکیب جدید و نامتجانس جذابیت دارد اما باور پذیری اش سخت می شود چرا که باید علتی بیاوری برای شاعر شدن قصاب. پیدا کردن علت تناقض و باوروندنش خیلی مهمه
۲_نقطه تجلی و کشف:
یک معلم وظیفه شناس که یه لحطه پولهای مدرسه رو می دزده یا زنی مودب که در حین تلفن حرف های رکیک و عجیب می زنه. این نقطه تجلی هم می تونه در آدم هایی که ذهن مخاطب بهش عادت کرده، به ما کمک کنه تا داستان رو از روال عادی نجات بدیم. چرا که تردید ایجاد می کنه. وقتی کسی رو باور کردی و بعد رفتار عجیبی از او می بینی که مهم است، باور به اون فرو می ریزد و باعث تجدید نظر درباره او می شود چرا که کانون تجلی به وجود می آید. چون ذهن ما عادت کرده بود آن فرد رو در کلیشه ای خاص ببیند.
٣_آن شغل عادی، در مکان زمان یا حالت غیر عادی ای باشه.
مثلا معلم شاعری که در کانتینری پلمپ شده گرفتار شده.