جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.

چالش شعر با کلمات اجباری | پارت 4

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته مشاعره توسط SOLEMN با نام شعر با کلمات اجباری | پارت 4 ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 69 بازدید, 7 پاسخ و 6 بار واکنش داشته است
نام دسته مشاعره
نام موضوع شعر با کلمات اجباری | پارت 4
نویسنده موضوع SOLEMN
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط ؛)Lunika
موضوع نویسنده

SOLEMN

سطح
1
 
{ارشد بخش عمومی}
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
همیار سرپرست ادبیات
همیار سرپرست کتاب
ویراستار انجمن
منتقد ادبیات
ناظر کتاب
ناظر تایید
گوینده آزمایشی
Nov
2,478
10,883
مدال‌ها
4
با کلمات:
فانوس، مواج، غریزه و آغوش
شعری حداقل 2بیت یا 4مصرع بنویسید که تمام کلمات بالا را داشته باشد و سبک شعر آزاد هست.
 
موضوع نویسنده

SOLEMN

سطح
1
 
{ارشد بخش عمومی}
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
همیار سرپرست ادبیات
همیار سرپرست کتاب
ویراستار انجمن
منتقد ادبیات
ناظر کتاب
ناظر تایید
گوینده آزمایشی
Nov
2,478
10,883
مدال‌ها
4
دل در غریزه‌ی تو گم شد، ای طلوع
افتاد در چشمان تو، صد راه و موج و شوق
شب‌های من بی تو همه مواج و مبهم‌اند
بی‌نور فانوس تو، بی‌گرمی آغوش
 

RPR"

سطح
4
 
مدیر تالار ترجمه
پرسنل مدیریت
مدیر تالار موسیقی
مدیر تالار ترجمه
ویراستار انجمن
گوینده آزمایشی
مترجم انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Jun
3,761
26,381
مدال‌ها
6
در این شب تاریک و بی‌فردایی
فانوس دلم سوسو می‌زند
در دریای مواجِ احساسات
غریزه، مرا به آغوشِ تنهایی می‌کشد
 

-pariya-

سطح
6
 
[ مدیر ارشد بخش علوم و فناوری ]
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
مدیر تالار رمان
مترجم ارشد انجمن
آموزگار انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Jul
26,812
56,340
مدال‌ها
11
فانوسِ دل، در بادِ شب، مواج می‌شود
غریزهٔ نورش، در آغوشِ دود می‌سوزد
به هر نفس، اشکِ من از مژگانِ تر می‌چکد
ولی چراغِ امید، در این شبِ دراز مُرد
ستاره‌ها همه پنهان شدند از وحشتِ ظلمت
هوایِ سی*ن*ه ام از آهِ سرد، تاریک شد
کجاست آن دستی که فانوسِ عشق را بفروزد؟
که جانِ من، چو شمع، در انتظارِ آن آغوش است
 

yeganeh2025

سطح
0
 
مدیر آزمایشی تالار عکس و فیلم
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی
منتقد ادبیات
ناظر ادبیات
فعال انجمن
Jul
391
1,019
مدال‌ها
2
در فانوس شب، آغوشی از راز است
مواجِ خیال، غریزه‌ام ساز است
در پیچِ زمان، سایه‌ای در گذر
نقشی‌ست نهان، آغوشِ آن راز است
 

سایه مولوی

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Jul
925
13,152
مدال‌ها
2
در این دریای مواج از غم و درد
تو فانوسِ نجات قلب من باش

مرا مهمانِ آغوش خودت کن
به جانم مرهمی از مهر و وَد باش

ننال از من اگر عشقم غریزیست
برایم دلبری بی‌پا و سر باش
 

هوروس

سطح
0
 
کاربر رمان‌بوک
کاربر رمان‌بوک
Jun
87
932
مدال‌ها
2
به دستم فانوسِ دانش، چو عقلِ کل گرفته‌ام،
در این شبِ مواجِ دنیا، قدم به دل گرفته‌ام.
به نورِ آن نگاه می‌کنم، ز هر سو پیچ‌و‌تاب،
که هستی، دریایی بی‌کران، چه ژرف گرفته‌ام!

غریزه، آن سگِ شکاریِ جان، ز پشتِ بوته‌ها،
همی‌کند نعره:«ای خِرَد! تو ره زدی کجا؟
فانوسِ تو چه سود دارد، چو راه، خود نمی‌داند؟
بپذیر این بدنِ خاکی را، که خانه‌اش همینجاست، آه...»

فانوسِ من، به لرزه می‌افتد، چراغش کم‌فروغ،
ز حرفِ راستِ آن سگِ چموش، شده‌ست خامِ سوخت!
بگویمش: ای نفسِ سرکش! تو هم چه حکمتی؟
که دائم در پیِ لذّت، چو موشی در پیِ دوغ؟!

ولی در این میان، چه چیز است این کششِ عجیب؟
به سوی آغوشِ دریا، دل شده‌ست ناگه رغیب!
غمِ فلسفه و عقل و خِرَد؟ همه به بادِ موج رفت!
غریزه خندید و گفتا: پسندیدم جوابِ غیب!

اما... چه حیف...!

فانوس خاموش شد، خِرَد به خوابی شیرین رفت،
من و تنم، به آغوشِ دریا، چو موجی بی‌هدف تَفت!
چه دانا بودم و چه نادان؟ چه مسخرگی! چه شوخی!
فقط همین دریافتم: غریزه، مُلکِ خود گرفت!
 

؛)Lunika

سطح
0
 
همیار سرپرست کتاب
پرسنل مدیریت
همیار سرپرست کتاب
ناظر کتاب
فعال انجمن
Nov
461
2,687
مدال‌ها
2
آغوشم را باز کردم برای بی‌پناه بودنت
فانوس قلبم را روشن کردم برای امید بودنت
غریزه‌ام نشانم داد راه و رسم قوی شدنت
مواج چشمانت سوزاند مرا برای رشد کردنت
 
بالا پایین