چالش شعر پازلی 1

[SOLEMN]

"اختصاصی اینجانب"​

 

[SOLEMN]

در اینجا یک شعر ناقص داده می‌شود که بعضی از واژه‌ها یا مصرع‌ها عمدا حذف شده.
از شما خواسته می‌شود تا جاهای خالی را طوری پر کنید تا کلمات یا مصرع‌های مناسب طوری که هم از نظر معنایی، هم وزنی و هم قافیه‌ای درست باشد.

​

 

[SOLEMN]

در دل تاریکی، چراغی ..؟..
صدای گام‌ها در سکوت ..؟..
باد سرد از پنجره ..؟..
شوق دور شدن، اما هنوز ..؟..
​

 

[SOLEMN]

در دل تاریکی، چراغی کم‌سو روشن شد
صدای گام‌ها در سکوت نغمه‌ی دلشن شد
باد سرد از پنجره غریو بی‌صدا زد
شوق دور شدن، اما هنوز دل پر دردا زد​

 

[RPR"]

در دل تاریکی، چراغی روشن شد
صدای گام‌ها در سکوت معنا شد
باد سرد از پنجره آمد و رفت
شوق دور شدن، اما هنوز در دل ماند

 

[-pariya-]

در دل تاریکی، چراغی خود به دست باد خفت
صدای گام‌ها در سکوت آه از سی*ن*ه کشید
باد سرد از پنجره پیکرِ شب را شکافت
شوق دور شدن، اما هنوزجان به لب رسیده است

 

[-pariya-]

در دل تاریکی، چراغی سوسو می‌زند
صدای گام‌ها در سکوت پژواک می‌شکند
باد سرد از پنجره پرسید: کی می‌آیی؟
شوق دور شدن، اما هنوزمنتظر قامتی

 

[سایه مولوی]

در دل تاریکی، چراغی باز سوسو می‌زند
صدای گام‌ها در سکوت از آمدن دم میزند
باد سرد از پنجره آمد، مثال قاصدی
شوق دور شدن، اما هنوز مطمئنم او به من سر میزند

 

[هوروس]

در دل تاریکی، چراغی... بود
اما چه حاصل از برای دلم؟
نوری که چهره نساخت،
فانوسِ بی‌مصرفِ وحشت‌زاست!

صدای گام‌ها در سکوت... داشت معنا
ای وای، بر بیچاره دلم...
پایی که هرگز نرسید،
چرا نقشِ قدم‌هایش را بر جانم کوبید؟

باد سرد از پنجره... آمد
ولی سرما چه حاصل؟
تو که از گرمای نگاهت خبر نداری،
پس این یخبندانِ تنهایی را چگونه اندازه‌گیری کنم؟

شوق دور شدن، اما هنوز... مانده
کجایی؟
که مرد، پیکر بی‌جانم
از کین تو، فراغ دلم...

خاموش شد شمع جانم، بی وفا...
ای کاش هیچ خبر نگیری و بماند دیوانگی، از ورای دلم