در حال تایپ [شهید عاشق] اثر «مهسا کاربر انجمن رمان بوک»

[ALVIN]

نام رمان: شهید عاشق
نویسنده: مهسا
ژانر: عاشقانه، درام، تراژدی
عضو گپ نظارت(۱)S. O. W
خلاصه: ای عاشقی، که مرا به شهادتت سوزاندی.
- چرا عاشقم کردی؟
- روزگارم چه تعریف است؟
رمان بر اساس واقعیت از زبان همسر شهید نوشته شده است، و حوادث و اتفاقات و عاشق شدن ۱۳ سال زندگی شهید و همسرش در رمان روایت می‌شود.

 

[حنا نویس]

"باسمه تعالی"


نویسنده‌ی عزیز، ضمن خوش‌آمدگویی و سپاس از انتخاب انجمن رمان بوک برای منتشر کردن رمان خود؛ خواهشمندیم قبل از تایپ رمان خود، قوانین زیر را با دقت مطالعه کنید.
قوانین تایپ رمان

و برای پرسش سوالات و رفع اشکالات خود در رابطه با رمان، به لینک زیر مراجعه کنید.
پرسش و پاسخ تایپ رمان

قبل از ارسال پارت تاپیک آموزشی درست نویسی را با دقت مطالعه کنید.
درست نویسی- مطالعه این آموزشات اجباری است.
مدیران در صورتی که متوجه اشکالات شما در درست نویسی شوند برای شما ناظر تعیین می‌کنند.

شما می‌توانید با ارسال دو پارت ابتدایی اثر تاپیک نقد کاربران را ایجاد کنید.
پس از ارسال پست اول، از کاربران بخواهید تا نظرات خود را در قالب نقد درباره هر جز از رمان بازگو کنند.
«درخواست نقد توسط کاربران»

دوستان عزیز برای سفارش جلد رمان خود بعد ۱۵ پست در تاپیک زیر درخواست دهید.
درخواست جلد

چنان‌چه قصد دارید اثرتان را با تیزر تبلیغ کنید، درخواست تهیه کلیپ توسط تیم تدوین دهید.
«درخواست تیزر»

پس از 30 پارت در تاپیک زیر درخواست نقد شورا دهید.
درخواست نقد شورا

می‌توانید پس از ویرایش اثر خود با توجه به نقد، به تاپیک زیر مراجعه کنید و بعد از خواندن شرایط و با داشتن شرایط، درخواست تگ دهید.
درخواست تگ

و پس پایان یافتن رمان، در تاپیک زیر با توجه به قوانین اعلام نمایید. حتماً تمامی پارت‌ها باید تایید ناظر را دارا باشند.
اعلام پایان رمان



با تشکر از همراهی شما
|کادر مدیریت بخش کتاب|​

 

[ALVIN]

مقدمه:
- همه چیز آشکار است.
این دل سال‌ها برای تو می‌تپد، این همه سال عشق با یک تیر به سکوت رفت.
- تو پیشه منی!
تو رفتی، و من رو با درد‌هایم تنها گذاشتی.
- سال‌ها می‌گذر، اما خاک تو آرامش من است.
دوستت دارم اگر کل دنیا بر علیه‌تو باشند من پایدار پشت‌تو هستم ای کوه رفته‌ام.
- بیداد قلبم¡
- رفتی برای وطنت رفتی.
ای مایه‌ی افتخار اسم تو افتخار خوزستان در همه وقت تو را افتخار می‌کنند.

 

[ALVIN]

هی بوی خاک!
- هه دلت برای این هوا و خاک تنگ شده بود؟
آره مامان نه سال می‌گذره از این‌که از وطتنم دور شدم.
دلم‌تنگ، این روزا بود.
آره، آخ چه‌قدر بده که آدم از کشورش دور باشه، اون‌ هم ایرانی، که دل‌کندن تو ذات مردمش نیست.
- آره.
- ای دختر کم مونده گریه کنم.
- پاشو‌پاشو باید بریم خونه.
- خونه؟ مطمئنی مامان؟
ای خدا دختر مگه ما چند تا خونه داریم‌ها؟ زده به سرت بیا بریم دیگه.
- مامان مگه نگفتی خونه‌ رو فروختین؟
اون و گفتم که تو بهونه ایران و نکنی، از انگلیس دلم بکنی بیای ایران؛ برای همین دروغ گفتم.
- آخ مامان آخ.
- اینقدر بهم گیرنده.
- باشه حداقل وایسا تاکسی بگیرم.
دختر انگلیس زندگی کردی، اما این‌جا ایران از این باکلاس بازیا، در نیار چند سال از این هوا لذت نبردیم الان پاهات که تاول نمی زنه.
- باشه.
- مامان میگم اینجا مدرسه ثبت نام می‌کنم؟
- آره.
- یه سؤال دیگه¡
هی خدا دختر میخوای من کفر بگم؟ مثل بچه ۵ ساله‌ها داری، سئوال می‌پرسی باش بگو.
میگم چرا با اینکه مذهبی نیستیم اما باز تو روزه و میگیری و نماز میخونی؟
شاید مذهبی نباشم اما همیشه یادت باشه آدم، با دینش شناخته میشه و اگر من، به احکام دینم عمل کنم در آخرت آرامش نسیبم میشه.
- اوه خیلی خوبه.
الان اگه سئوالات پرنسس خانم تموم شده اجازه هست وارد خونم شم؟
- با نیشخند گفتم: باشه بفرمایید ملکه.

 

[ALVIN]

- ماماااان
- چته هنوز نیومده من، و میخوای سکته بدی؟
-مامان همه جا خاک خورده.
اشکالی نداره الان روسری ببند پشت سرت جارو، و سطل آب و بردار دوتایی خونه‌رو مثل گل می‌کنیم.
- هه مامان میدونی که من کار نمی‌کنم.
- ناز پرورده، اینجا ایران خانم لندن شما نیست، الان پا میشی مثل خانم خونه رو تمیز می‌کنی، زشته دختر ایرانی باشی، و زرنگ نباشی.
- من پزشکی خوندم، خدمتکاری نخوندم.
هی خدا خدا! نزار این دهنم و باز کنم تو کمتر از کی هستی‌ها؟ پاشو الان بابات میاد، میخوای تو این وضعیت باشه؟
- رو اعصابم رژه نرو، پاشو‌پاشو
- باش خانم خانما
- الان شدی دختر آدم
- هی پاشو در میزنن، حتماً بابات
- سلام
ای قربونت بشم من، شیر‌مردم بشین، که برات یه چایی ایرونی خوشمزه درست کنم.
- دستت درد نکنه
- هی دختر بابایی عادت کردی به اینجا؟
بابا من ۵، ۶ ساعت بیشتر نیست اومدم، تو خونه انتظار نداشته باش سریع عادت کنم.
- الان به بابات تیکه نپرون
راستی، باید بری تو محله، با دخترها‌هم آشنا بشی میفهمی؟
- ولی بابا
- اما، و اگر نیار
- باشه‌باشه من میرم اتاق و تمیز کنم.
- بدو بدو فقط بلده از حرف‌ها فرار کنه.
- ممنون بابت چایی
- خواهش
- چته ناراحتی؟
چکار کنم بنظرت‌ها؟ این دختر چطور عادت کنه، این تو ناز و نعمت بزرگ شده، آخه چطور بلد باشه، با بچه‌های اینجا ارتباط برقرار کنه.
- ناراحت نباش زن، هنوز جوون
مگه خودت، و یادت نمیاد چنان برای من ناز کردی، که نگو اما چی؟ به این وضع عادت کردی، الان اون هم عادت میکنه، نگرانش نباش.

 

[-pariya-]

نویسنده ادامه پارت گذاری را به بعد موکول کرده است.