-pariya-
سطح
6
[ مدیر ارشد بخش علوم و فناوری ]
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
مدیر تالار رمان
مترجم ارشد انجمن
آموزگار انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
- Jul
- 26,745
- 55,933
- مدالها
- 11

انتشارات صدای معاصر منتشر کرد:
هیچ ک.س نمی دانست، حتی خودش هم هرگز مستقیم نگفت؛ اما من میدانستم که آن جعبه کوچک فقط برای من است.
سیب های درشتی که رویشان یک ترکه ی پر از شکوفه های سیب گذاشته بود. یادش بود که من چه گلی را دوست دارم و آن را برایم آورده بود... آن شب تا صبح مسـ*ـت بودم. نمی دانم از شمیم گل ها بود که عطرشان قوی تر از خاطرات کودکی ام شده بود یا کسی که آن ها را آورده بود. هرچه بود، من هم به درد سمانه دچار شده بودم. همانطور که او می ترسید پرتقال های آقا عبدالله تمام شود، من هم از تمام شدن سیب های هدیه ی او نگران بودم.
هیچ وقت از دوست داشتن و علاقه اش نگفت؛ اما من می فهمیدمش، لمسش می کردم؛ مانند وقتی که چشمانت بسته است؛ اما گذر نور را از پشت پلک هایت می بینی؛ کم می شود، دور می شود؛ اما تو می دانی که هست که تمام نمی شود.
(( هر وقت خواستی، چراغ ها را خاموش کن! من تاریکی های تو را هم یاد گرفته ام و دوستش خواهم داشت. ))
فروشگاه اینترنتی 30بوک
نوع کالا
دسته بندی
موضوع اصلی
موضوع فرعی
نویسنده
نشر
شابک
کتاب
کتاب عمومی
ادبیات
رمان ایرانی
سعیده نعیمی
نشر صدای معاصر
9786226722087