جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.

داستان کوتاه [صدایش می‌زنم] اثر «خسته دل کاربر انجمن رمان بوک»

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته داستان کوتاه توسط The laram با نام [صدایش می‌زنم] اثر «خسته دل کاربر انجمن رمان بوک» ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 464 بازدید, 5 پاسخ و 4 بار واکنش داشته است
نام دسته داستان کوتاه
نام موضوع [صدایش می‌زنم] اثر «خسته دل کاربر انجمن رمان بوک»
نویسنده موضوع The laram
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط NIRI
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
موضوع نویسنده

The laram

سطح
0
 
کاربر رمان‌بوک
کاربر رمان‌بوک
May
4
60
مدال‌ها
2
بسمه تعالی
نام اثر: صدایش می‌زنم
نام نویسنده: مریم زاری(دلارام)
ژانر: تراژدی، عاشقانه
ناظر: @میناطویلی زاده
خلاصه: این داستان کوتاه در مورد دل‌های شکسته‌ای سخن خواهد گفت که در کمال ناجوانمردی خرد شدند.
 
آخرین ویرایش:

آریانا

سطح
5
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Mar
3,240
12,538
مدال‌ها
6
Negar_۲۰۲۲۰۸۲۷_۲۳۱۵۴۴(2).png



-به‌نام‌یزدان-

درود خدمت شما نویسنده عزیز و ارجمند.

🚫قوانین تاپیک داستان کوتاه🚫
⁉️داستان کوتاه چیست؟⁉️

قبل از ارسال پارت تاپیک آموزشی درست نویسی را با دقت مطالعه کنید.
درست نویسی- مطالعه این آموزشات اجباری است.

مدیران در صورتی که متوجه اشکالات شما در درست نویسی شوند برای شما ناظر تعیین می‌کنند.

شما می‌توانید با ارسال دو پارت ابتدایی اثر تاپیک نقد کاربران ایجاد کنید.
پس از ارسال پست اول، از کاربران بخواهید تا نظرات خود را در قالب نقد درباره هر جز از اثر بازگو کنند.
«درخواست نقد توسط کاربران»

پس از ارسال ۱۰ پارت از داستان کوتاه خود، درخواست جلد دهید.
«درخواست جلد»

چنان‌چه قصد دارید اثرتان را با تیزر تبلیغ کنید، درخواست تهیه کلیپ توسط تیم تدوین دهید.
«درخواست تیزر»

بعد از ارسال حداقل ۲۰ پارت از اثر خود درخواست نقد شورا دهید.
«درخواست نقد شورا»

پس از ۲۵ پارت درخواست تگ و تعیین سطح اثر خود دهید.
«درخواست تگ»

توجه داشته باشید برای اعلام پایان اثر خود باید داستان کوتاه شما ۳۰ پست را دارا باشد.
«اعلام پایان داستان کوتاه»


×تیم مدیریت بخش کتاب×
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
موضوع نویسنده

The laram

سطح
0
 
کاربر رمان‌بوک
کاربر رمان‌بوک
May
4
60
مدال‌ها
2
با تمام توان می‌دویدم. نباید پویا را از دست می‌دادم. من او را دوست داشتم و باید برای خودم نگهش می‌داشتم! بلند صدا زدم:
- پویا!
اما او انگار نمی‌شنید. پاهایم زخمی بودند و من در عشق پویا، درد را از یاد برده بودم. همین عشق درد را از یادم می‌برد و به پاهایم قدرت می‌داد تا بدوم و به پویایم برسم. میان راه بودم و دیگر کم مانده بود به پویا برسم؛ اما تکه سنگی زیر پایم، مرا به زمین کوباند و وقتی سربلند کردم، پویا دیگر مال من نبود... . من به او نرسیده بودم و او معشوق دیگری در نزد خود نشانده بود!
***
(دانای کل)
دخترک، خیس از عرق از خواب برخاست. صدای نفس‌های تند و پی‌درپیش، کل فضای اتاق را گرفته بود. نه مادری داشت که نگران در را بکوباند و بپرسد که چه شده؛ و نه پدری داشت که لیوانی آب تقدیم دخترش کند. تنها بود و جز پویایش کسی را نداشت! خیزی به سوی تلفن همراهش برداشت. حالا که نه مامان پیشش بود و نه بابا، باید به پویا پناه می‌برد. بوق... بوق... بوق... .
پویا: الو؟
نفس عمیقی کشید. با همان صدای لرزان در رویایش که پویا را صدا می‌زد، گفت:
- الو... سلام.
پویا که با این صدای رنجیده ناآشنا بود؛ نگران پرسید:
- صنم؟ چیزی شده؟
صنم لبخندی از روی رضایت بر نگرانی پویا زد. اما سؤال خودش دل‌پیچه‌ای از نگرانی به وجودش تزریق کرد:
- پویا... من رو دوسم داری؟
سکوت پشت تلفن، شدت دل‌پیچه را هر ثانیه بیشتر و بیشتر می‌کرد. چرا پویا چیزی نمی‌گفت؟
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
موضوع نویسنده

The laram

سطح
0
 
کاربر رمان‌بوک
کاربر رمان‌بوک
May
4
60
مدال‌ها
2
پویا که از سؤال ناگهانی صنم‌جانش جاخورده بود؛ با تعجب گفت:
- معلومه که دوست دارم دیوونه!
صنم که از مکث پویا ناراحت بود، با لحنی تند به روی پویا پرخاشید:
- اگه دوسم داری چرا همون اول نگفتی و اولش سکوت کردی!؟
پویا از پشت تلفن، لبخندی به این عشق لجوجش تقدیم کرد و با محبت همیشگی‌اش که دل صنم را می‌برد، پاسخ داد:
- دلبرکم... آخه یهویی پرسیدی!
صنم دیگر خاموش ماند. خوابی که دیده بود او را عجیب به وحشت از دست دادن پویا انداخته بود. اما مگر میشد پویا از او دست بکشد؟ با ترس در دل خود جوابش را داد:
- نه! نه! غیر ممکنه پویا از من دست بکشه!
پویا که پشت تلفن به خوددرگیری‌های صنم گوش می‌داد، پرسید:
- عزیزم... چیزی شده؟
اما صنم در این دنیا نبود و صدایی نمی‌شنید. فقط زیر لب با خود تکرار می‌کرد:
- نه پویا از من دست نمی‌کشه... نه غیر ممکنه!
تاریکی همچون سایه‌ای بر دل پویا افتاد و لبخندی تلخ زد. چرا صنم همیشه قبل از این‌که پویا بخواهد کاری کند، همه چیز را می‌فهمید؟
مگر صنم چه‌قدر او را دوست داشت که ناگفته‌های پویا هم برایش روشن بود؟
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
موضوع نویسنده

The laram

سطح
0
 
کاربر رمان‌بوک
کاربر رمان‌بوک
May
4
60
مدال‌ها
2
***
در چشم‌های صنم خیره شد.
پویا: عزیزکم؟
امّا انگار صنم نمی‌شنید!
پویا: صنم؟
باز هم نشنید که پویا بلندتر گفت:
-صنم خانم!؟
انگار که صنم را از دنیای دیگری خارج کرده باشند، به خود آمد و هانی گفت‌. لبخند پویا صنم را به خود آورد. سرش را به شدت تکان داد و با ترس گفت:
- خسته شدم دیگه... اگه این خوابایی که می‌بینم درست باشن چی؟!
پویا در دل لعنتی بر خود فرستاد. صنم را ول نکرده بود و حالش در این حد بد بود؛ اگر ولش می‌کرد صنم در چه حالی می‌افتاد؟
صنم: آقا خودش تو هپروته منو صدا می‌زنه.
به خنده‌های صنم نگاهی انداخت. چال گونه‌های صنم دل هر پسری را می‌برد. اگر پویا او را ول می‌کرد و پسر دیگری وارد زندگی صنم می‌شد چه!؟
پویا: آخه چرا باید همچین اتفاقی بیوفته؟
صنم: با کی حرف می‌زنی؟
با بهت به صنم خیره شد و ناگهان از دهانش پرید:
- چرا بابا داره منو با جون تو تهدید می‌کنه؟
قیافه‌ی بهت‌زده‌ی صنم، تازه به پویا فهماند که چه رازی را برملا کرده است.
صنم: چی‌‌... گفتی؟! ‌‌
پویا هول شده بود و نمی‌دانست چه بگوید. آخر زبانش چرا کنترلی بر خود نداشت!؟
صنم: با... تو... ام!
صدای لرزان صنم همچون چاقوی تیزی، قلبش را خراشید.
این‌بار صنم بود که فریاد زد:
- پویا یه چیزی بگو.
صدایش را پایین آورد و ادامه داد:
- یعنی چی بابات تهدیدت می‌کنه؟!
 

NIRI

سطح
7
 
خانمِ نیری.
ارشد بازنشسته
کاربر ویژه انجمن
کاربر رمان‌بوک
Mar
6,003
26,579
مدال‌ها
12
«نویسنده تایپ این اثر را موکول کرده»
تاپیک تا اطلاع ثانوی بسته خواهد بود.

[..کادر مدیریت بخش کتاب..]
 
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
بالا پایین