مطالب طنز صرفا جهت خنده

[.Blue]

بچگیا روزی که فهمیدم مادرم بعد از بردن من به مدرسه، برمیگشت خونه میخوابید

.

.

.

همون روز تصمیم گرفتم در آینده خانم خونه دار بشم...




ﺩﯾﺸﺐ ﭘﻮﺳﺖ ﻫﻨﺪﻭﻧﻪ ﺭﻭ ﮔﺬﺍﺷﺘﯿﻢ ﺩﻡ ﺩﺭ

.

.

:ﻣﺎﻣﻮﺭ ﺷﻬﺮﺩﺍﺭﯼ ﺁﯾﻔﻮﻧﻮ ﺯﺩﻩ ﻣﯿﮕﻪ :

ﺑﺎﮊﯾﻠﺖ ﺗﻤﯿﺰﺵ ﮐﺮﺩﯾﻦ؟

.

.

ﯾﻌﻨﯽ ﺩﯾﮕﻪ ﺁﺏ ﺷﺪﯾﻢ ﺭﻓﺘﯿﻢ ﺗﻮ ﺯﻣﯿﻦ

 

[.Blue]

بابای ﻣﻦ ﺁﺧﺮ ﺩﻣﻮﮐﺮﺍﺳﯿﻪ

ﻭﻗﺘﯽ ﻣﯿﺨﻮﺍﺩ ﻓﺤﺶ ﺑﺪﻩ ﻧﻈﺮ ﺧﻮﺩﻣﻢ ﻣﯿﭙﺮﺳﻪ؛ﻣﺜﻼ ﻣﯿﮕﻪ

.

.

.

میخوای فحشت بدم؟

ﻣﯿﺨﻮﺍﯼ ﺑﻬﺖ ﺑﮕﻢ ﻧﻔﻬﻢ؟؟

ﻣﯿﺨﻮﺍﯼ ﺑﻬﺖ ﺑﮕﻢ ﺑﯿﺸﻌﻮﺭﺭﺭﺭﺭ؟؟؟

ﻣﯿﺨﻮﺍﯼ ﺑﻬﺖ ﺑﮕﻢ ﺍﺣﻤﻖ؟؟؟؟

توهین نمیکنه ها حق انتخاب بم میده



زن :

میگم اگه من بميرم تو چکارمکني؟

شوهرش:معلومه ديگه ديونه میشم!

زن:

ديگه زن نمیگيري؟

مرد: نمیدونم،از ديوونه هرکار بگی بر مياد

 

[.Blue]

یه سوالی ذهنمو مشغول کرده،

بچه هایی که از سال ۱۴۰۰ تا ۱۴۰۹ به دنیا میان، دهه چندی حساب می شن؟

.

.

.

باید چطوری خطابشون کرد؟

دهه صفری؟ دهه جدید؟ شروعی دوباره؟ دهه ناشناخته؟
تغییر را احساس کنید؟


یکی از فانتزیام اینه که یه قوطی نارنجی بخرم و توش اسمارتیز بریزم تو جمع غریبه ها ادای آدم مریض ها رو درآرم یکی ازم پرسید چی شده؟
بگم چیزی نیست، همون سردردهای همیشگی
بعدم چندتاشو بخورم بگم آآآآآآه
لامصب اِندِ کلاسه!