مطالب طنز طنز معلم و شاگرد

[isabella]

طنز

 

[isabella]

معلم: اگر تو۲۰۰ تومن پول داشته باشي و برادرت ۵۰ تومن آن را بردارد، چه قدر پول برايت مي ماند؟
شاگرد:« ۳۰۰ تومن.»
معلم با عصبانيت:« ۳۰۰ تومن؟!»
شاگرد: «چون آن قدر گريه مي كنم تا پدرم ۱۵۰ تومان ديگر هم به من بدهد!»

 

[isabella]

معلم: «مريم! اگر هم شاگردي ات، سارا، هزار تومان به تو بدهد و
دوباره پانصد تومان ديگر هم بدهد، در مجموع چه قدر پول خواهي داشت؟»
در همين موقع سارا با عصبانيت مي گويد:« اجازه! ببخشيد، از كيسه خليفه مي بخشيد؟! »

 

[isabella]

معلم:« بگو ببينم! سيب زميني از كجا پيدا شد؟»
شاگرد:« از زماني كه اولين سيب از درخت به زمين افتاد.»

 

[isabella]

معلم:« دو تا حيوان دو زيست نام ببر.»
شاگرد:«قورباغه و برادرش.»

 

[isabella]

معلم:« اگر حميد ۵ تا مداد داشته باشد و ۳ تاي آن را به رضا بدهد، چند تا مداد برايش مي ماند؟»شاگرد:« آقا اجازه! ما حميد را نمي شناسيم و كاري هم به كارش نداريم.»

 

[isabella]

معلم:بگو ببینم فرق برق آسمان وبرق منزل چیست؟

شاگرد :آقا اجازه برق آسمان مجانی است ولی برق منزل پولی است.

 

[isabella]

معلم: الفباي فارسي رو بگو ببينم.

شاگرد: الف – ب – پ – ت – ث – چهار – پنج – شش – هفت...

معلم: الفباي انگليسي رو بگو ببينم.

شاگرد: ای – بي – سي – چهل – پنجاه – شصت – هفتاد...

معلم: الفباي يوناني رو بگو ببينم. شاگرد: آلفا – بتا – ستا – چهارتا – پنج‌تا ...

معلم: نخواستم بابا يه شعر بگو.

شاگرد: نابرده رنج گنج – پنج – شش – هفت...

 

[isabella]

معلم:« چرا اين قدر دير به مدرسه آمدي؟»
شاگرد:« آقا اجازه! من داشتم خواب يك مسابقه فوتبال مي ديدم. چون بازي به وقت اضافه كشيد، ناچار شدم خواب بمانم تا نتيجه آن معلوم شود.»

 

[isabella]

معلم: «اگر مادرت به تو بگويد نصف پرتقال را مي خواهي يا هشت شانزدهم، كدامش را انتخاب مي كني؟»
شاگرد: «نصف پرتقال را!»
معلم: «مگر نمي داني نصف پرتقال با هشت شانزدهم پرتقال يكي است؟»
شاگرد: «چرا آقا! مي دانيم، ولي پرتقالي كه شانزده تكه شده باشد، قابل خوردن نيست.»