- Mar
- 35
- 126
- مدالها
- 1
روی زانوهام نشستم وبه صورتش که از درد درهم شده، خیره شدم. کلت توی دستم رو به سمت حشمت گرفتم و دستم رو روی جای زخم گلولهی روی پاش فشار دادم که صدای نالههاش بلند شد.
پوزخندی زدم و همین جوری که داشتم با دستم جای زخم رو بیشتر تر فشار میدادم، گفتم:
- میدونستی اگه الان جای من شاهین خان اینجا بود، چه بلای به سرت میآورد؟
به صورتش که از درد رو به کبودی میزد، نگاه کردم.
دستم رو به آرومی از روی زخم پاش برداشتم، از روی زانوهام بلند شدم و گفتم:
- نچ نمیدونی اگه شاهین خان جای من بود، چی کارت میکرد.
در واحد به صدا دراومد که یکی از همون بادیگاردها به سمت در رفت و بازش کرد.
حامی وارد شد و وقتی چشمش به آبتین افتاد به سمتم اومد و به آرومی لب زد:
- میخوای چی کارش کنی امیر؟
همیشه این دلسوزیهای بیجای حامی منو عصبانی میکرد. خونسرد بدون توجه به سوالش یه نخ سیگار دانهیل روی گوشه لب گذاشتم و فندک رو از جیب کتم بیرون کشیدم و با فندک سیگارم رو که گوشه لبم گذاشته بودم روشن کردم، چهرهای متفکر به خودم گرفتم و پک عمیقی به سیگارم زدم، دودش رو به صورت ماهرانهای توی صورت آبتین فوت کردم که از دود غلیظ که توی صورتش راه انداخته بودم به سرفه افتاد.قدم قدم به سمت در واحد حرکت کردم آخرین پک سیگارم هم زدم و ته سیگار رو روی میز قهوهای رنگی که کنار در ورودی قرار داشت له کردم و گفتم:
- بکشتنش و بندازینش جلوی خونهی باباش تا اون بابای عوضش هم متوجه بشه که دیگه نباید غلط اضافه بکنه.
حشمت چشمی گفت با چند دیگه از بادیگاردها به سمت صندلی که آبتین روش بسته شده بود رفتن، در رو باز کردم و از اون واحد چندش آور خارج شدم که حامی هم به دنبالم افتاد و گفت:
- بهتر نیست به شاهین خان هم خبر بدیم.
جوابش رو ندادم و وقتی
وارد اتاقک آسانسور که شدیم، دست بردم و دکمهی بالایی پیراهن مشکی رنگم رو باز کردم کتم رو توی دستم نگه داشتم و از آینه اتاقک آسانسور به صورت حامی که توی آینه نقش بسته بود کردم و گفتم:
- نباید شاهین خان از این ماجرا بوی ببره. متوجه شدی حامی؟
سرش رو پایین انداخت و گفت:
- متوجه شدم.
و اون متوجه شد که از دستش عصبانیم که اینجوری جوابش رو دادم.
پوزخندی زدم و همین جوری که داشتم با دستم جای زخم رو بیشتر تر فشار میدادم، گفتم:
- میدونستی اگه الان جای من شاهین خان اینجا بود، چه بلای به سرت میآورد؟
به صورتش که از درد رو به کبودی میزد، نگاه کردم.
دستم رو به آرومی از روی زخم پاش برداشتم، از روی زانوهام بلند شدم و گفتم:
- نچ نمیدونی اگه شاهین خان جای من بود، چی کارت میکرد.
در واحد به صدا دراومد که یکی از همون بادیگاردها به سمت در رفت و بازش کرد.
حامی وارد شد و وقتی چشمش به آبتین افتاد به سمتم اومد و به آرومی لب زد:
- میخوای چی کارش کنی امیر؟
همیشه این دلسوزیهای بیجای حامی منو عصبانی میکرد. خونسرد بدون توجه به سوالش یه نخ سیگار دانهیل روی گوشه لب گذاشتم و فندک رو از جیب کتم بیرون کشیدم و با فندک سیگارم رو که گوشه لبم گذاشته بودم روشن کردم، چهرهای متفکر به خودم گرفتم و پک عمیقی به سیگارم زدم، دودش رو به صورت ماهرانهای توی صورت آبتین فوت کردم که از دود غلیظ که توی صورتش راه انداخته بودم به سرفه افتاد.قدم قدم به سمت در واحد حرکت کردم آخرین پک سیگارم هم زدم و ته سیگار رو روی میز قهوهای رنگی که کنار در ورودی قرار داشت له کردم و گفتم:
- بکشتنش و بندازینش جلوی خونهی باباش تا اون بابای عوضش هم متوجه بشه که دیگه نباید غلط اضافه بکنه.
حشمت چشمی گفت با چند دیگه از بادیگاردها به سمت صندلی که آبتین روش بسته شده بود رفتن، در رو باز کردم و از اون واحد چندش آور خارج شدم که حامی هم به دنبالم افتاد و گفت:
- بهتر نیست به شاهین خان هم خبر بدیم.
جوابش رو ندادم و وقتی
وارد اتاقک آسانسور که شدیم، دست بردم و دکمهی بالایی پیراهن مشکی رنگم رو باز کردم کتم رو توی دستم نگه داشتم و از آینه اتاقک آسانسور به صورت حامی که توی آینه نقش بسته بود کردم و گفتم:
- نباید شاهین خان از این ماجرا بوی ببره. متوجه شدی حامی؟
سرش رو پایین انداخت و گفت:
- متوجه شدم.
و اون متوجه شد که از دستش عصبانیم که اینجوری جوابش رو دادم.
آخرین ویرایش: