مجموعه اشعار عارف قزوینیـ

[DELARAM]

گلچین اشعار
« عارف قزوینی »

 

[DELARAM]

افتخار همه آفاقی و منظور منی
شمع جمع همه عشاق و به هر انجمنی
به سر زلفت پریشان تو دلهای پریش
همه خو کرده چو عارف به پریشان سخنی

 

[DELARAM]

ز چه رو شیشه دل می شکنی
تیشه بر ریشه جان از چه زنی
سیم اندام و ولی سنگدلی
سست پیمانی و پیمان شکنی

 

[DELARAM]

اگر درد من به درمان رسد چه می شد
شب هجر اگر به پایان رسد چه می شد
اگر بار دل به منزل رسد چه گردد
سر من اگر به سامان رسد چه می شد

 

[DELARAM]

ز غمت خون می گریم بنگر چون می گریم
ز مژه دل می ریزد ز جگر خون می آید
افتخار دل و جان می آید
یار بی پرده عیان می آید

 

[DELARAM]

از کفم رها شد قرار دل

نیست دست من اختیار دل

هیز و گرد ضد اهل درد

گشته زین در آن در مدار دل

 

[DELARAM]

بی شرف تر از دل مجو که نیست

غیر ننگ و عار کار وک بار دل

خجلتم کشد پیش چشم از آنگ

بود بهر من در فشار دل

 

[DELARAM]

بسکه هر کجا رفت و برنگشت

دیده شد سفید ز انتظار دل

عمر شد حرام باختم تمام

آبرو و نام در قم*ار دل

 

[DELARAM]

بعد از این ضرر ابلهم مگر

خم کنم کمر زیر بار دل

هر دو ناکسیم گرد گر رسیم

دل بکار من من بکار دل

 

[DELARAM]

داغدار چون لاله اش کنم

تا بکی توان بود خار دل

همچو رستم از تیر غم کنم

کور چشم اسفندیار دل