جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

معرفی کتاب عاشقت می‌کنم

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته قفسه کتاب توسط Negin jamali با نام عاشقت می‌کنم ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 240 بازدید, 6 پاسخ و 0 بار واکنش داشته است
نام دسته قفسه کتاب
نام موضوع عاشقت می‌کنم
نویسنده موضوع Negin jamali
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط Negin jamali
موضوع نویسنده

Negin jamali

سطح
0
 
مدیر تالار ادبیات
پرسنل مدیریت
مدیر تالار ادبیات
منتقد ادبیات
ناظر ادبیات
ناظر تایید
فعال انجمن
Feb
3,060
2,383
مدال‌ها
2
موضوع نویسنده

Negin jamali

سطح
0
 
مدیر تالار ادبیات
پرسنل مدیریت
مدیر تالار ادبیات
منتقد ادبیات
ناظر ادبیات
ناظر تایید
فعال انجمن
Feb
3,060
2,383
مدال‌ها
2

معرفی کتاب عاشقت می‌کنم​

سیده مهری هاشمی در کتاب عاشقت می‌کنم شما را با زندگی دختری به نام آذین آشنا می‌کند که روزی به صورت ناباورانه متوجه می‌شود عاشق شده است؛ عاشق مردی که با یکدیگر تفاوت‌های زیادی دارند اما برای رسیدن به او تمام تلاشش را می‌کند.

زندگی همانند یک بازی است؛ گاهی اوقات شیرین، گاهی اوقات تلخ! اغلب ما فکر می‌کنیم که هیچ‌وقت عاشق نمی‌شویم اما دقیقا در زمانیکه احتمالش را نمی‌دهیم به صورت ناباورانه به سراغمان می‌آید. در این زمان برای به دست آوردن عشقمان بهتر است بجنگیم، حتی اگر همه بگویند اشتباه است!​
 
موضوع نویسنده

Negin jamali

سطح
0
 
مدیر تالار ادبیات
پرسنل مدیریت
مدیر تالار ادبیات
منتقد ادبیات
ناظر ادبیات
ناظر تایید
فعال انجمن
Feb
3,060
2,383
مدال‌ها
2
کتاب عاشقت می‌کنم برای چه کسانی مناسب است؟

اگر به داستان‌های عاشقانه علاقه‌مند هستید، این کتاب برای شماست.​
 
موضوع نویسنده

Negin jamali

سطح
0
 
مدیر تالار ادبیات
پرسنل مدیریت
مدیر تالار ادبیات
منتقد ادبیات
ناظر ادبیات
ناظر تایید
فعال انجمن
Feb
3,060
2,383
مدال‌ها
2
در بخشی از کتاب عاشقت می‌کنم می‌خوانیم:

با اون ترافیک شدید و مسیر طولانی که رفتیم تقریباً با یه ساعت تاخیر رسیدیم منزل عروس خانوم، که پدر گرامیش با کلی دوندگی از طرف امین، اجازه حضور ما رو به خونش داده بود و رسماً قصد نداشت دختر به داداش من بده، چون ما واقعاً از هیچ نظری به هم نمی‌خوردیم.

نه از نظر فرهنگ و نه از نظر مالی کلاً دو خانواده بودیم با دو تا دنیای جدا از هم، ولی خوب از اون جایی که درسا خانوم یه دل نه صد دل عاشق شده بود نتونست مخالفت کنه و الان ما این جا هستیم، جلوی در عمارت بزرگی که تو خوابم مثلش رو ندیدیم پیاده می‌شیم و ماشین هارو پارک می‌کنن. فکم رو که نزدیکِ بخوره کف خیابون و جمع می‌کنم و می‌گم:

- امین جان تو چه اعتماد به نفسی داری پا شدی اومدی این جا خواستگاری؟​
 
موضوع نویسنده

Negin jamali

سطح
0
 
مدیر تالار ادبیات
پرسنل مدیریت
مدیر تالار ادبیات
منتقد ادبیات
ناظر ادبیات
ناظر تایید
فعال انجمن
Feb
3,060
2,383
مدال‌ها
2
- می‌شه اون دهنت و ببندی به انداره کافی استرس دارم.
- چشم می‌بندم ولی اینا به تو دختر نمی‌دن من که چشمم آب نمی‌خوره.
- ببند اون سق سیاهت رو.

با این حرفش بلند می‌زنم زیر خنده، که با کوفت مامان خفه می‌شم.

ایمان و بابا ریز می‌خندن و حنانه کلاً با ضایع شدنم خیلی کیف می‌کنه که صورتش قرمز شده بس که خواسته جلویِ مامان نخنده.

مامان با حرص روبه بابا می‌گه:

- احمد بزن اون زنگ رو به اندازه کافی دیر کردیم.
- چشم خانوم.

زنگ توسط بابا زده می‌شه. و چند ثانیه بعد با یه بفرمایید باز می‌شه و وارد می‌شیم حیاط بزرگی که جلومون بود کم از جنگل نداشت یه حیاط پر از درختای مختلف و چقدر قشنگ و از طرفی تو شب ترسناک من اگه یه شب تنها بمونم تو این حیاط از ترس سکته کردم. دستم توسط حنانه کشیده می‌شه و نمی‌ذاره به ندید بدید بازیم ادامه بدم.​
 
موضوع نویسنده

Negin jamali

سطح
0
 
مدیر تالار ادبیات
پرسنل مدیریت
مدیر تالار ادبیات
منتقد ادبیات
ناظر ادبیات
ناظر تایید
فعال انجمن
Feb
3,060
2,383
مدال‌ها
2
سمت ورودی می‌ریم به اطراف نگاه می‌کنم این باغ انگار ته نداره. چند تا پله ورودی رو بالا می‌ریم که در باز می‌شه و آقا و خانومی بیرون میان، مرد کت شلوار پوش با اون سیبیلای خوش حالت خاکستریش و خانوم زیبایِ کنارش که شال حریرش رو رو موهایِ کوتاه آزادش رها کرده و اون کت دامن زرشکی حتماً پدر و مادر درسا هستن.

خودش رو چند باری دیدم ولی خانوادش رو نه، نزدیک که می‌شم خودش رو هم می‌بینم، کت و شلوار خوش دوخت یاسی تنشِ و موهاش رو دم اسبی بسته و مثل مادرش یه شال حریر خوشگل سرشِ و زیباتر از همیشه به نظر میاد، صدای پدرش من رو از آنالیز کردنش بیرون میاره.​
 
موضوع نویسنده

Negin jamali

سطح
0
 
مدیر تالار ادبیات
پرسنل مدیریت
مدیر تالار ادبیات
منتقد ادبیات
ناظر ادبیات
ناظر تایید
فعال انجمن
Feb
3,060
2,383
مدال‌ها
2
بالا پایین