ای وای من بد جور دیرم شده فشار پامو روی پدال گاز بیشتر کردم وای سرین خاک تو سرت که دیرت شد الان خانوم مدیر تویق میکنه تازه به اندازه ای کافی از درسا عقبم اولیاها کلی گله کردن جوری داشتم تند رانندگی میکردم که تعادلمو از دست دادهام که گومپ خوردم به یه چیزی سرم به شدت به فرمون خورد و چشمام سیاهی رفت
راوی:
وقتی سر سرین خورد به فرمون بیهوش شد مردی که باهاش تصادف کرده بود اومد جلو و دید که ماشین سرین از جلو مچاله شده مرد جلو رفت و با بدبختی و کمک دیگران سرین رو از ماشین بیرون کشید مرد فریاد میکشید
زود به آمبولانس زنگ بزنین زود
وقتی آمبولانس اومد سرینو سوار آمبولانس کردن و به بیمارستان منتقل کردن دکتر تا وضعیت سرینو چک کرد گفت باید زودتر به اتاق عمل منتقل شه سرین تو اتاق عمل بود آن مرد جوان از نگرانی یک جا بند نبود بعداز دوساعت یه پرستار از اتاق عمل بیرون اومد روبه مرد جوان برگهی گرفتم گفت
پرستار:اینارو تهیه کن
مرد جوان:حالش چطوره
پرستار: چیزی نمیتونم بگم باید به هوش بیاد احتمال از دست دادن حافظهاش زیاده
مرد جوان به دیوار پشت سرش تکیه داد و با خودش گفت وای من بعداز یک ساعت ساعت سرین به هوش اومد
(سرین)
اخ سرم خیلی درد میکنه من کجام اینجا کجاست چرا هیچی یادم نیست من چجوری اومدم اینجا کسی نیس کمک انقد داد و بیداد کردم که یه پرستار اومد داخل
پرستار:بالاخره بهوش اومدی
- من کجام اینجا کجاست
پرستار:اسمت چیه
- نمیدونم
پرستار بیرون رفت و بعداز چند دقیقه یه دکتر و یه پسره جون خوشگل اما پریشون به داخل اومدن
دکتر:اسمت چیه خانومی
- نمیدونم فکر...فکر...کنم...سرین
دکتر:فامیلیت چیه
- نمی دونم
دکتر:پدرو مادر یا کسی رو داری خبر کنیم
- نمیدونم،نمیدونم،هیچی یادم نیس فقد یه اسمی تو ذهنم هست که فکر میکنم اسم خودمه سرین تا اینو گفتم پسره عین دیونهها شروع کرد به خودش بد و بیراه گفتن
پسره: وای بدبخت شدم خانوم محترم تو با این سرعت کجا داشتی میرفتی چرا انقدر داشتی تندرانندگی میکردی
من عین این منگولا
- ها چی با منی
دکتر: بذار همه چیز رو برات تعریف کنم ببین چیزی به یاد داری یانه ، وشروع کرد به توضیح دادن ببین مثل اینکه تو داشتی با سرعت رانندگی میکردی یادته مدل ماشینت چی بود یه 206 آلبالویی بود انقدر که تند میری فراری این آقا رو نمیبینی و از پشت با ضرب به ماشین این آقا برخورد میکنی و این آقا هم جای بدی ماشین رو پارک میکنه تو با ماشین این آقا برخورد میکنی خوشبختانه این آقا توی ماشین نبود وگرنه اتفاق های بدی میافتاد حالا چیزی یادت اومد
- نه هیچی یادم نیست
پسره: حالا چی کار کنم دکتر این خانوم هنوز گیج و منگ تشریف دارن
دکتر: آقای رادمان این خانوم دچار فراموشی کوتاه مدت شدن شما توی این مدت کوتاه که ایشون تحت درمان هستن موظف هستین که از ایشون مراقبت کنید و چون روان پزشک هم هستین بهتر میتونین کمک کنین
بعداز گفتن این حرفا از اتاق بیرون رفت قرار شد که فردا صبح مرخص شم دست چپم توی گچ بود و سرم هم باند پیچی شده بود پای راستم ضرب دیده بو در کل داغون شده بودم داشتم با پام ور می رفتم که اون پسره رو به من گفت : واقعان چیزی یادت نیست یا مارو گرفتی
- مگه مرض دارم یا تو بیماری چرا باید خودمو به مریضی بزنم و وبال گردن مردم بشم اون طور که دکتر میگفت ماشینم 206 بده پس قطعا از یه خانواده ی مرفه هستم بعدشم شما نمی دونیم که فراموشی چه درد بدی اینکه ندونی به کجا تعلق داری یا خانواده ات کیا هستن خیلی بده خیلی