توی زندگی همه ی ما انسان ها عشق و عاشقی زیادی بوده بعضی ها به هم رسیدن بعضی ها هم تو درون عشق خودشون سوختن امروز میخوام براتون عشق سوخته رو تعریف کنم: کایلا اهل ازمیر و بزرگ شده ی استانبول طی چند تا اتفاق بد، خانوادش و از دست میده.
و پیش زن عمو و عمو برادر و خانوادش بزرگ میشع اما سرنوشت جدال هایی با کایلا داره و زندگی او در ۲۲ سپتامبر عوض میشع یا به طور عادی ادامه داره؟
....
بله این درد ها ادامه داره کایلا فارغ تحصیل موسیقی از لندن و میاد استانبول که جشن تولد دوستش و جشن بگیره که یه دفعه.....
مراد داستان ما سر می رسه و با کلی دعوا تولد و خراب میکنه چرا؟؟؟
چون جلسه ی مافیا شون و با سر و صدا خراب کرد و از اون موقعه کایلا و مراد از هم دیگه بدشون میاد تا این که بعد از سه ماه چند تا فرد اون و توی کلوپ اذیت میکردن و آقای مراد قهرمان بازی رو شروع کرد و اون سه تا پسر و تا تونست لت و پار کرد بعد از چند دقیقه کایلا خانم کم کم دلش نرم شد و تشکر کرد و می رسیم به ۶ ، ۷ ماه بعد مراد سر جلسه داشتن مواد جابه جا میکردن یه دفعه گوشیم زنگ خورد و بلندش کرد بله بله بله....
همون طور که حدس زدید پشت گوشی کایلا بود و به مراد گفت که به خاطر کمکت میخوام دعوتت کنم به یه کافه ساعت ۹ شب به آدرسی که میفرستم بیا
۹ شب....
هر دو آماده شدن شیک شدن و پرفکت دو تاشون رفتن سر قرار و این شد عشق اولشون..) این عشق کلی زیبایی با خودش آورد هر شب کلوپ و گشت و گذار و کلی وقت کنار هم ولی رسید به دوسال کایلا و دوستش توی رستوران نشسته بودن داشتن غذا میخوردن تا این که.....