- Sep
- 2,671
- 7,019
- مدالها
- 2
محمد دست هایش را قاب کرد و گفت:
-می تونیحرف بزنی.
امیرعباس باتعجب به محمد نگاه کرد وگفت:
-چی بگم؟!
محمد:
-درددل کنیم،باهم.
امیرعباس:
-به نظرت چرا من باید با تو درددل کنم؟
محمد:
-می شنوم،شاید تونستمکمکت کنم،از طرفی آروم میشی.
امیرعباس اهی کشید.محمد تسبیح را از جیبش در آورد و به سمت امیرعباس گرفت:
-اینو بگیر دستت،هدیه اس.
امیرعباس تسبیح گرفت و به مهرهایش نگاه کرد بوی زیبایی می داد که حال امیرعباس عوض شدو گفت:
- دوتا خواهر دارم،خواهر بزرگم حامله اس و زایمانش نزدیکه،بچه کوچک داره.
از طرفی مادرمنمی تونه کار کنه،پدرم فوت کرده و من مرد خونه ام.
کار نیست ونمیدونم چطور پول زایمان خواهرم جمع کنم.
واهی دردناکی کشید.
به جثه کوچکش نگاه کردم،لاغر مردنی بود
از پسرهای الان بود موهای سیاهش بالا انداخته بود
محمد:
-درست میشه،شماره ات بده.
امیرعباس برگشت وگفت:
-شماره چی؟
محمد:
-تلفنت.
-می تونیحرف بزنی.
امیرعباس باتعجب به محمد نگاه کرد وگفت:
-چی بگم؟!
محمد:
-درددل کنیم،باهم.
امیرعباس:
-به نظرت چرا من باید با تو درددل کنم؟
محمد:
-می شنوم،شاید تونستمکمکت کنم،از طرفی آروم میشی.
امیرعباس اهی کشید.محمد تسبیح را از جیبش در آورد و به سمت امیرعباس گرفت:
-اینو بگیر دستت،هدیه اس.
امیرعباس تسبیح گرفت و به مهرهایش نگاه کرد بوی زیبایی می داد که حال امیرعباس عوض شدو گفت:
- دوتا خواهر دارم،خواهر بزرگم حامله اس و زایمانش نزدیکه،بچه کوچک داره.
از طرفی مادرمنمی تونه کار کنه،پدرم فوت کرده و من مرد خونه ام.
کار نیست ونمیدونم چطور پول زایمان خواهرم جمع کنم.
واهی دردناکی کشید.
به جثه کوچکش نگاه کردم،لاغر مردنی بود
از پسرهای الان بود موهای سیاهش بالا انداخته بود
محمد:
-درست میشه،شماره ات بده.
امیرعباس برگشت وگفت:
-شماره چی؟
محمد:
-تلفنت.