- Oct
- 253
- 300
- مدالها
- 1
عنوان:عشق
نویسنده: فاطمه زهرا باطنی منش
ژانر: عاشقانه
عشق احساسی است درونی و لبالب از ضد و نقیض..حس کردنی است ولی قابل لمس نه!
دوست داشتن است اما همراه با لجبازی!
اهل شهر و قوم خاصی نیست ولی فقط به سراغ اهل دل می رود!
وصال است اما در هجران!
اشک است ولی همراه با شادی!
عاشق که شدی با تمام وجودت او را حس می کنی..ولی لمسش نمی کنی! چون او با اصل وجودت عجین شده و جسمت کاره ای نیست..
دوست داشتن است اما با لجبازی!
جایی شنیدم که عشق به خدا با لجبازیست..دنیا می گوید شهوت،شهرت.. ولی تو لجبازی می کنی و می گویی: نه! فقط خدا!
می گوید :ثروت،قدرت.. ولی تو باز لجبازی میکنی و می گویی:نه! فقط خدا!
آری این عشق است!
عشق احساسی است مقدس که بی احترامی است به هر دوست داشتنی بگوییم!
عشق یعنی درست است در هجرانی اما خود را با جمله «السلام علیک یا ابا عبدالله» به شش گوشه می رسانی و دل را به پنجره های ضریحش گره می زنی..
عشق یعنی اشک دیدگانت را تار کرده ولی خوشحالی که حدأقل در هوایش نفس میکشی!
عصبانی هستی از حضور اشک های مزاحم ولی هوای حرم آرامش مطلق به رگ هایت تزریق می کند.
مثلا من الان حرمم!
مثلا دستم در شبکه های ضریح گره خورده!
مثلا گرمای سنگای بین الحرمین و حس میکنم!
مثلا دلتنگی هام تموم شد ه!
مثلا رسیدم دارم زیارت نامه میخونم!
مثلا من الان توی حرمت زیر بارونم!
نویسنده: فاطمه زهرا باطنی منش
ژانر: عاشقانه
عشق احساسی است درونی و لبالب از ضد و نقیض..حس کردنی است ولی قابل لمس نه!
دوست داشتن است اما همراه با لجبازی!
اهل شهر و قوم خاصی نیست ولی فقط به سراغ اهل دل می رود!
وصال است اما در هجران!
اشک است ولی همراه با شادی!
عاشق که شدی با تمام وجودت او را حس می کنی..ولی لمسش نمی کنی! چون او با اصل وجودت عجین شده و جسمت کاره ای نیست..
دوست داشتن است اما با لجبازی!
جایی شنیدم که عشق به خدا با لجبازیست..دنیا می گوید شهوت،شهرت.. ولی تو لجبازی می کنی و می گویی: نه! فقط خدا!
می گوید :ثروت،قدرت.. ولی تو باز لجبازی میکنی و می گویی:نه! فقط خدا!
آری این عشق است!
عشق احساسی است مقدس که بی احترامی است به هر دوست داشتنی بگوییم!
عشق یعنی درست است در هجرانی اما خود را با جمله «السلام علیک یا ابا عبدالله» به شش گوشه می رسانی و دل را به پنجره های ضریحش گره می زنی..
عشق یعنی اشک دیدگانت را تار کرده ولی خوشحالی که حدأقل در هوایش نفس میکشی!
عصبانی هستی از حضور اشک های مزاحم ولی هوای حرم آرامش مطلق به رگ هایت تزریق می کند.
مثلا من الان حرمم!
مثلا دستم در شبکه های ضریح گره خورده!
مثلا گرمای سنگای بین الحرمین و حس میکنم!
مثلا دلتنگی هام تموم شد ه!
مثلا رسیدم دارم زیارت نامه میخونم!
مثلا من الان توی حرمت زیر بارونم!
آخرین ویرایش: