جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

داستان کوتاه [عطش کلاسیک] اثر «اِلیاس کاربر انجمن رمان بوک»

  • نویسنده موضوع شاهین وثوقی
  • تاریخ شروع

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته داستان کوتاه توسط شاهین وثوقی با نام [عطش کلاسیک] اثر «اِلیاس کاربر انجمن رمان بوک» ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 699 بازدید, 4 پاسخ و 17 بار واکنش داشته است
نام دسته داستان کوتاه
نام موضوع [عطش کلاسیک] اثر «اِلیاس کاربر انجمن رمان بوک»
نویسنده موضوع شاهین وثوقی
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط Mahi.otred
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
ش
موضوع نویسنده

شاهین وثوقی

مهمان
نام داستان: عطش کلاسیک
نام نویسنده: اِلیاس
ژانر: جنایی، ماجراجویی
عضو گپ نظارتS.O.W(3)
خلاصه:
دل‌خوشی بعد از ثواب، ناامیدی بعد از کباب، دل‌شکستگی بعد از ضربه‌ی جواب، دو دلی از گفتن کلمه‌ی جناب، حمله با رخ عقاب، نیشخندی بعد از تصفویه حساب، بازجویی و اضطراب... اعترافِ ارتکاب
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

shahab

سطح
4
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
Nov
598
9,080
مدال‌ها
3
Negar_۲۰۲۲۰۸۲۷_۲۳۱۵۴۴(2).png



-به‌نام‌یزدان-

درود خدمت شما نویسنده عزیز و ارجمند.

🚫قوانین تاپیک داستان کوتاه🚫
⁉️داستان کوتاه چیست؟⁉️

قبل از ارسال پارت تاپیک آموزشی درست نویسی را با دقت مطالعه کنید.
درست نویسی- مطالعه این آموزشات اجباری است.

مدیران در صورتی که متوجه اشکالات شما در درست نویسی شوند برای شما ناظر تعیین می‌کنند.

شما می‌توانید با ارسال دو پارت ابتدایی اثر تاپیک نقد کاربران ایجاد کنید.
پس از ارسال پست اول، از کاربران بخواهید تا نظرات خود را در قالب نقد درباره هر جز از اثر بازگو کنند.
«درخواست نقد توسط کاربران»

پس از ارسال ۱۰ پارت از داستان کوتاه خود، درخواست جلد دهید.
«درخواست جلد»

چنان‌چه قصد دارید اثرتان را با تیزر تبلیغ کنید، درخواست تهیه کلیپ توسط تیم تدوین دهید.
«درخواست تیزر»

بعد از ارسال حداقل ۲۰ پارت از اثر خود درخواست نقد شورا دهید.
«درخواست نقد شورا»

پس از ۲۵ پارت درخواست تگ و تعیین سطح اثر خود دهید.
«درخواست تگ»

توجه داشته باشید برای اعلام پایان اثر خود باید داستان کوتاه شما ۳۰ پست را دارا باشد.
«اعلام پایان داستان کوتاه»


×تیم مدیریت بخش کتاب×
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
ش
موضوع نویسنده

شاهین وثوقی

مهمان
امشب برعکس همه‌ی شب‌ها انرژی کافی برای انجام یه کار مفید رو داشتم؛ سیگار کشیدن! شاید از نظر من فقط مفید باشه اما تنها کاری که امشب می‌تونست من رو از انجماد روحم نجات بده یه پک درشت و پرتحسر بود...ولی فندک نیست!
جمال: دنبال این می‌گردی؟
به جمال که پشت بوم نشسته بود، نگاه پرغضبی کردم و نگاهم روی دستش که بالا نگهش داشته بود ثابت موند؛ فندک من دست این چه‌کار می‌کنه؟! دستم رو پشت گردنم برای خاریدن این زخم بی‌صاحاب بردم و گفتم:
- بندازش.
هنوز وقت نکردم نفس کشیدنم رو تکرار کنم که یه شئ کوچیک با پرتاب سریع به قسمت بالای سرم برخورد کرد؛ با کلافگی و عصبانیت از پله‌ها رفتم بالا که به حساب این بی‌پدر برسم. به پله‌ی آخر رسیدم که جمال رفت روی لبه... .
جمال: بیای پرت می‌کنم؛ ارواح ننه‌م.
- بیا ببینم جیگردار شدی سیرابی؟
با گریه‌ی نمایشیِ صدادارش گفت:
جمال: بابا بسه دیگه؛ آدمم! برده نیستم که، تو احساس داری منم دارم، تو قلب داری منم دارم، غرور داری، اونم دارم.
دیگه زیادی داشت زر می‌زد... .
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
ش
موضوع نویسنده

شاهین وثوقی

مهمان
- جمال سیرابی ببین منو، قیافم به آدمای اهل دل سوزوندن میاد؟
انگشت اشارم رو بالاتر از سرم به نشونه‌ی تهدید بالا بردم و گفتم:
- پایین، همین حالا.
تُن صدام اون‌قدری بالا بود که باعث لرزیدن پاهاش بشه.
با سرعت و عصبانیت از پله‌ها پایین اومدم و دمپاییم رو گوشه حیاط پرت کردم؛ هنوز نرسیده به در پذیرایی صدای کوبیده شدنِ درِ حیاط با انگشتر اومد.
سرِجام با عصبانیت و صدای بلند گفتم:
- کیه؟
صدای شُل و وِل هاشم زنگوله اومد.
هاشم: منم، منم مادرتون.
حوصله‌ی مسخره بازیِ این پشه کوره رو نداشتم؛ مطمئناً با جمال کار داشت و جمال از خدا خواسته میارتش خونه... برای همین دوره داد زدم.
- جمال نیست.
خواستم برگردم برم خونه که دوباره با اون صدای رو مخش... .
هاشم: من نه، یه مهمون دیگه داری؛ شایدم یه حوری.
این بزغاله چی زر زر می‌زنه، حوری خره کیه دیگه... .
تند و سریع رفتم اون گوشه دمپاییم رو پام کردم... داد زدم:
- هاشم دعا کن دستم بهت نرسه مگه من هم‌سن توام مسخرم میکنی؟
 

Mahi.otred

سطح
5
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
Apr
5,569
6,489
مدال‌ها
12
«نویسنده تایپ این اثر را موکول کرده»
تاپیک تا اطلاع ثانوی بسته خواهد بود.
 
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
بالا پایین