جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

معرفی کتاب عمارت احتشام

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته معرفی کتب نشر توسط Meliss با نام عمارت احتشام ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 347 بازدید, 0 پاسخ و 0 بار واکنش داشته است
نام دسته معرفی کتب نشر
نام موضوع عمارت احتشام
نویسنده موضوع Meliss
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط Meliss
موضوع نویسنده

Meliss

سطح
0
 
کاربر ممتاز
کاربر ممتاز
Jan
956
3,349
مدال‌ها
2
نویسنده: نرگس رضایی

تعداد صفحه: ۵۷۲ صفحه

درباره‌ی داستان:

می‌گفت چند سالى با هم زندگى كرديم و چند سالى هست جدا شده‌‏ايم اما اين سال‏‌هاى جدايى يک نكته را به من ثابت كرد كه آن را اعتراف می‌كنم: پيدا كردن تكيه‏‌گاه مطمئن و همراهِ امن كارى بسيار دشوار است!

كارى به اين ندارم كه چرا كار ما به جدايى رسيد و چه كسى مقصر بود! فقط اين را میدانم كه به مرور زمان فهميدم معناى تكيه‏‌گاهِ امن در زندگى يعنى چه؟

تكيه‏‌گاه امن يعنى اين كه بتوانى با آرامش خيال و بدون نگرانى از تمسخر، آرزوهايت را برايش ترسيم كنى و از خيالى بودن آنها هم نترسى، چون او شنونده خوبى است. او می‌داند چطور با لبخندى تو را در روياهاى دور و دراز همراهى كند به گونه‏‌اى كه خود را در آن خيال‌‏پردازى تصور كنى. همراهِ مطمئن و امن يعنى وقتى اشتباه كردى بتوانى آن را به راحتى به او بگويى، حتى اعتراف كنى و نگران نباشى كه يک روز همين اشتباه را به روى تو بياورد. او حتى می‌داند كه نبايد ايرادات و نقاط ضعف خانوادگی‌‏ات را بر صورت تو بكوبد.

او می‌گفت و شبيه به كسانى بود كه می‌خواهند تأسف و حسرتِ بر دل مانده خود را بيان كند: ما جدا شديم و چاره‏اى نداشتيم، هر چند اكنون نمی‌دانم چرا! اما اين را خوب می‌دانم كه در آن سالهاىِ با هم بودن، او حاشيه امنِ زندگی‌‏ام بود. او به خوبى می‌‏دانست كه نبايد به سادگى قضاوتت كند و از يک تصميم نادرست، كلِ وجود تو را زير سؤال نبرد. حتى بارها متوجه شدم كه با ابراز محبت و علاقه توسط منِ احساساتى، هيچ سوءاستفاده‌‏اى نكرد و از چشمش نيفتادم. هيچ‏گاه طورى رفتار نمی‌كرد كه خود را كوچك‏تر از او بشمارم و حتى در نظر دادن و بيان عقيده، طورى رفتار می‌كرد كه انگار خودم آن حرف‌ها را زده‏ام و اين فكرِ بكر از من بوده است!

با تعجب گفتم با همه اين تعاريف از آدمِ امن و تكيه‏‌گاه مطمئن، چرا كار شما به جدايى رسيد؟

بدون تغيير در نگاهش جوابى را داد كه فكر كنم بارها آن را براى خودش تكرار كرده بود: گاهى اوقات انگار گِلِ دو نفر براى هم ريخته نشده، هر چند كه هر دو آدم‏هاى خوبى باشند... من در آن لحظه اين تصميم را گرفتم و او را هم مجبور به همراهى كردم اما مى‏دانم كه ديگر تكيه‏‌گاهى امن چون او را نخواهم يافت.

نويسنده امروز ما يك نقطه كانونى براى قصه‌‏اش ساخته است: يک عمارت. اين نقطه، مركز تمام امروز و گذشته خيلى از آدم‏هاست كه می‌روند و می‌آيند ولى انگار زندگی‌شان به اين نقطه پرگار متصل است. او در قصه‌‏اش شخصيت‏‌هايى را می‌سازد كه مانند صحبت اوليه، يا تا يک جايى و يا براى هميشه همراه امن آدم هستند ولى شايد قدرشان را تا هستند ندانيم. اين همراهى بستگى به پيشينه و شخصيت هر كس دارد كه آيا می‌تواند مسير را ادامه دهد يا براساس يك قضاوت، سوءتفاهم و حتى تصميمى آنى همه چيز را رها می‌كند و می‌رود تا روزى ديگر و زمانى در آينده باز گردد. البته اگر جايى براى جبران يا ساختنِ گذشته باشد!
 
بالا پایین