جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

مجموعه اشعار فاضل نظری

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته اشعار شاعران توسط محسا با نام فاضل نظری ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 13,620 بازدید, 409 پاسخ و 9 بار واکنش داشته است
نام دسته اشعار شاعران
نام موضوع فاضل نظری
نویسنده موضوع محسا
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط mobina01
موضوع نویسنده

محسا

سطح
0
 
کاربر رمان بوک
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Mar
316
860
طاووس من ! حتی تو هم در حسرت رنگی !
حتی تو هم با سرنوشت خویش در جنگی !

یک روز دیگر کم شد از عمرت، خدا را شکر
امروز قدری کمتر از دیروز دلتنگی

از "خود" گریزانی چرا ای سنگ! باور کن
حتی اگر در کعبه باشی باز هم سنگی

عمریست در نی شور شادی میدمی، اما
از نی نمی آید به جز اندوه آهنگی

دنیا پلی دارد که در هر سوی آن باشی
در فکر سوی دیگری ! آوخ چه آونگی !

" فاضل نظری "
 
موضوع نویسنده

محسا

سطح
0
 
کاربر رمان بوک
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Mar
316
860
دین راهگشا بودو تو گمگشته دینی !

تردید کن ای زاهد اگر اهل یقینی،

آهو نگران است بزن تیر خطا را ...

صیاد دل از کف شده، تا کی به کمینی؟

این قدر میاندیش به دریا شدن ای رود !

هر جا بروی باز گرفتار زمینی ،

مهتاب به خورشید نظر کرد و درخشید ...

هر وقت شدی آینه ، کافی است ببینی

ای عقل بپرهیز و مگو عشق چنان است

ای عشق کجایی که ببینند چنینی

هم هیزم سنگین سری دوزخیانی

هم باغ سبک سایه فردوس برینی

ای عشق ، چه در شرح تو جز «عشق» بگوییم !

در ساده ترین شکلی و پیچیده ترینی ...!

" فاضل نظری "
 
موضوع نویسنده

محسا

سطح
0
 
کاربر رمان بوک
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Mar
316
860
سرزمین مادری، رویای اجدادی کجاست؟
مردم این شهر می‌پرسند آبادی کجاست؟

ما به گرد خویش می‌گردیم آه ای ساربان!
آرمان‌شهری که قولش را به ما دادی کجاست؟

ای رسولِ عقل! ما را بگذران از نیلِ شک!
گر تو موسی نیستی موسای این وادی کجاست؟

خنده‌های عیش ما جز خودفراموشی نبود!
این هم از مستی که فرمودی! بگو شادی کجاست؟

باد در فکر رهایی روی آرامش ندید!
راه بیرون رفتن از زندان آزادی کجاست؟

"فاضل نظری"
 
موضوع نویسنده

محسا

سطح
0
 
کاربر رمان بوک
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Mar
316
860
هم از سکوت گریزان، هم از صدا بیزار
چنین چرا دلتنگم؟! چنین چرا بیزار

زمین از آمدن برف تازه خشنود است
من از شلوغی بسیار ردّ پا بیزار

قدم زدم! ریه هایم شد از هوا لبریز
قدم زدم! ریه هایم شد از هوا بیزار

اگرچه می گذریم از کنار هم آرام
شما ز من متنفر، من از شما بیزار

به مسجد آمدم و نا امید برگشتم
دل از مشاهده ی تلخیِ ریا بیزار

صدای قاری و گلدسته های پژمرده
اذان مرده و دل های از خدا بیزار

به خانه بروم؟! خانه از سکوت پُر است
سکوت می کند از زندگی مرا بیزار

تمام خانه سکوت و تمام شهر صداست!
از این سکوت گریزان، از آن صدا بیزار

فاضل نظری
 
موضوع نویسنده

محسا

سطح
0
 
کاربر رمان بوک
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Mar
316
860
چنان که از قفس هم، دو یاکریم به هم

از آن دو پنجره، ما خیره می شدیم به هم



به هم شبیه، به هم مبتلا، به هم محتاج

چنان دو نیمه ی سیبی که هر دو نیم به هم



من و توایم دو پژمرده گل میان کتاب

من و توایم دو دلبسته از قدیم به هم



شبیه یکدگریم و چقدر دلگیر است

شبیه بودن گل های بی شمیم به هم



من و تو رود شدیم و جدا شدیم از هم

من و تو کوه شدیم و نمی رسیم به هم



بیا شویم چو خاکستری رها در باد

من و تو را برساند مگر نسیم به هم
 
موضوع نویسنده

محسا

سطح
0
 
کاربر رمان بوک
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Mar
316
860
حتی اگر از عشق سری خواسته بودم

از شوکت سیمرغ ، پری خواسته بودم

خورشید درخشان به کفم بود ، ولی من

از شمع ، دل شعله وری خواسته بودم

با عقل خود از عشق سخن گفتم و خندید

آری ! خبر از بی خبری خواسته بودم

غیر از ضررم مشورت دوست نبخشید

ای کاش ز دشمن نظری خواسته بودم

افسوس ! خدا حاجت یک عمر مرا دادی

ای کاش لب سرخ تری خواسته بودم



فاضل نظری
 
موضوع نویسنده

محسا

سطح
0
 
کاربر رمان بوک
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Mar
316
860
اگر خطا نکنم، عطر، عطر یار من است

کدام دسته گل امروز بر مزار من است


گلی که آمده بر خاک من نمی داند

هزار غنچه ی خشکیده در کنار من است


گل محمدی من، مپرس حال مرا

به غم دچار چنانم که غم دچار من است


تو قرص ماهی و من برکه ای که می خشکد

خود این خلاصه ی غم های روزگار من است


بگیر دست مرا تا ز خاک برخیزم

اگر چه سوخته ام، نوبت بهار من است

فاضل نظری
 
موضوع نویسنده

محسا

سطح
0
 
کاربر رمان بوک
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Mar
316
860
تا کی تحمل غم و تا کی خدا خدا
دیگر ز یاد برده گمانم مرا خدا

در سنگسار ، آینه ای را که می برند
شاید شکسته خواسته از ابتدا خدا

اکنون که من به فکر رسیدن به ساحلم
در فکر غرق کردن کشتی است نا خدا

امکان رستگاری من گر نبوده است
بیهوده آزموده مرا بار ها خدا

با نیت بهشت اگرم آفریده است
می راندم به سوی جهنم چرا خدا

ای دل خلاف هروله حاجیان مرو
کافی است هر چه عقل درافتاد با خدا

بگذار بی مجادله از نیل بگذریم
تا از عصا نساخته است اژدها خدا

فاضل نظری
 
موضوع نویسنده

محسا

سطح
0
 
کاربر رمان بوک
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Mar
316
860
آیین دنیا عوض شده است
یوسف عوض شده زلیخاعوض شده است

سر همچنان به سجده فرو برده ام ولی
درعشق سال هاست که فتوا عوض شده است

خو کن به قایقت که به ساحل نمی رسیم
خو کن که جای ساحل دریا عوض شده است

آن با وفا کبوتر جلدی که پر کشید
اکنون به خانه آمده اما عوض شده است

حق داشتی مرا نشناسی به هر طریق
من همچنان همانم و دنیا عوض شده است

فاضل نظری
 
موضوع نویسنده

محسا

سطح
0
 
کاربر رمان بوک
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Mar
316
860
گرچه چشمان تو جز در پی زیبایی نیست
دل بکن ! آینه اینقدر تماشایی نیست

حاصل خیره در آیینه شدن ها آیا
دو برابر شدن غصه تنهایی نیست ؟!

بی سبب تا لب دریا مکشان قایق را
قایق ات را بشکن! روح تو دریایی نیست

آه در آینه تنها کدرت خواهد کرد
آه! دیگر دمت ای دوست مسیحایی نیست

آنکه یک عمر به شوق تو در این کوچه نشست
حال وقتی به لب پنجره می آیی نیست

خواستم با غم عشقش بنویسم شعری
گفت: هر خواستنی عین توانایی نیست

فاضل نظری
 
بالا پایین