جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

مجموعه اشعار فاطمه عارف نژاد

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته اشعار شاعران توسط ~Fateme.h~ با نام فاطمه عارف نژاد ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 206 بازدید, 19 پاسخ و 2 بار واکنش داشته است
نام دسته اشعار شاعران
نام موضوع فاطمه عارف نژاد
نویسنده موضوع ~Fateme.h~
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط ~Fateme.h~
موضوع نویسنده

~Fateme.h~

سطح
5
 
مدیر آزمایشی تالار رمان
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی
شاعر انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Apr
9,399
10,282
مدال‌ها
6
اشعار فاطمه عارف نژاد
 
موضوع نویسنده

~Fateme.h~

سطح
5
 
مدیر آزمایشی تالار رمان
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی
شاعر انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Apr
9,399
10,282
مدال‌ها
6
به همهٔ آن‌ها که در طرف درست تاریخ ایستاده‌اند


دور از نگاه تنگ‌نظرها کنار هم
هم‌درد، در شلوغ خبرها کنار هم

از شرق و غرب پل زده و ایستاده‌ایم
در سنگلاخ خوف و خطرها کنار هم

ما دیده‌ایم زخم زبان‌ها در این مصاف
ما خورده‌ایم خون جگرها کنار هم

یک جبهه‌اند پیش غرور ‌تفنگ و تیر
گنجشک‌ها و شانه‌به‌سرها کنار هم

آن‌سو نشسته مویه‌کنان جمع مادران
این‌سو شکسته بغض پدرها کنار هم

دلگرمی همیم که رد می‌شویم زود
از سردسیرِ کوه‌وکمرها کنار هم

پرشور می‌شوند صداهای متحد
پررنگ می‌شوند اثرها کنار هم

تنها، حریف تلخی این قصه نیستیم
باید که دانه دانه شکرها کنار هم…
 
موضوع نویسنده

~Fateme.h~

سطح
5
 
مدیر آزمایشی تالار رمان
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی
شاعر انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Apr
9,399
10,282
مدال‌ها
6
اردیبهشتم گم شده اینبار در مه / فاطمه عارف نژاد
اخبار وهم‌آلوده و اخبار در مه
پیچیده آواز غمی انگار در مه

ای دشت‌ها! کو رد پای رود در برف؟
ای کوه‌ها! کو رد پای یار در مه؟

کو آن نگاه شعله‌ور در باد و بوران؟
آن شورِ آتش‌پوش و مشعل‌دار در مه؟

دی‌ماه را من پیش از این یخ کرده بودم
اردیبهشتم گم شده اینبار در مه

از لابلای صخره‌ها داغی شکفته
گل کرده یک اندوه بی‌تکرار در مه

چشم و دلت روشن که تا این شب شود صبح
فانوس می‌ماند فقط بیدار در مه

تاریک اگر ماندی، هوالنّوری بگو باز
تا روشنایی‌ها قدم بردار در مه

ققنوس من! برخیز از خاکستر رنج
ایران من! برخیز از آوار در مه
 
موضوع نویسنده

~Fateme.h~

سطح
5
 
مدیر آزمایشی تالار رمان
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی
شاعر انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Apr
9,399
10,282
مدال‌ها
6
رسید از شش جهت سجیل‌بارانی که حرفش بود / فاطمه عارف نژاد
شروع ناگهانی داشت طوفانی که حرفش بود
رسید از شش جهت سجیل‌بارانی که حرفش بود

رسید از سررسید فتح، آن روز تماشایی
رسید از سنگر فرمانده، فرمانی که حرفش بود

برای انتقام خون دل‌هایی که می‌خوردیم
فرود آمد همان شمشیر برّانی که حرفش بود

و حالا دشمن است و صبحِ کابوسی که می‌گفتیم
و حالا دشمن است و عصر خسرانی که حرفش بود

بشارت باد گل‌ها را به فروردینِ روییدن!
که نزدیک است آن سرسبزدورانی که حرفش بود

قسم به موی خون‌آلود اطفال فلسطینی
به زودی می‌رسد این سر به سامانی که حرفش بود

بیا و گوش کن! از قدس دارد می‌رسد کم‌کم
همان صوت صمیمی… صوت قرآنی که حرفش بود…

کسی و الفجر می‌گوید… کسی و الفتح می‌خواند…
کنار طبل آن جنگ نمایانی که حرفش بود

به دست ما نوشته می‌شود بر مصحف تقدیر
برای داستان قدس، پایانی که حرفش بود
 
موضوع نویسنده

~Fateme.h~

سطح
5
 
مدیر آزمایشی تالار رمان
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی
شاعر انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Apr
9,399
10,282
مدال‌ها
6
بچه‌ماهی‌های بی‌دریا کجا رفتند؟ / فاطمه عارف نژاد
آن افق‌های پر از رؤیا کجا رفتند؟
آسمان کو؟ بادبادک‌ها کجا رفتند؟

جوجه‌لک‌لک‌های بی لانه گم‌اند انگار
بی پر و بی بال و بی‌پروا کجا رفتند؟

آه ای ساحل! بگو آیا خبر داری
بچه‌ماهی‌های بی‌دریا کجا رفتند؟

ردپایی سرخ مانده روی خاک دشت
غنچه‌ها از دامن صحرا کجا رفتند؟

کودکان زخمیِ جا مانده از آوار
در شبِ خون و خطر تنها کجا رفتند؟

وای… بعد از رفتن مادر چه پیش آمد؟
وای… بعد از رفتن بابا کجا رفتند؟

***
خائنان جمعند دور هم… ولی دنیا!
خادمان مسجدالاقصی کجا رفتند؟
 
موضوع نویسنده

~Fateme.h~

سطح
5
 
مدیر آزمایشی تالار رمان
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی
شاعر انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Apr
9,399
10,282
مدال‌ها
6
کامل‌ترین روایت انسان بود / فاطمه عارف نژاد
تقویم تحت سلطهٔ طوفان بود
تقدیرِ چارفصل، زمستان بود

تاریخ در محاصرهٔ غفلت
جغرافیا در آتش عصیان بود

در شامگاه زنده‌به‌گوری‌ها
هر خواب دخترانه پریشان بود

کعبه به‌رغم صلح نمادینش
خط مقدم بت و بهتان بود

اما در آن میانه کسی برخاست
مردی که نام کوچکش ایمان بود

مردی که پشت‌گرمی کوه طور
مردی که روشنایی فاران بود

او که نگاه ابری و دلتنگش
شأن نزول آیهٔ باران بود

اردیبهشت پیرهنش در باد
الهام‌بخش روح درختان بود

یادش بشارتی به چمن می‌داد
ذکرش جواز خندهٔ گلدان بود

زیباترین تلاوت الرحمن
کامل‌ترین روایت انسان بود
 
موضوع نویسنده

~Fateme.h~

سطح
5
 
مدیر آزمایشی تالار رمان
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی
شاعر انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Apr
9,399
10,282
مدال‌ها
6
چه باکی هست از دیوار تحریم و اسارت‌ها؟ / فاطمه عارف نژاد
چرا از حرف‌هایت گریه‌بغضی بی‌صدا مانده؟
چرا لبخندهایت گوشهٔ ویرانه جا مانده؟

چرا خاکی شده آبی اقیانوس دامانت؟
چرا گل‌دکمهٔ پیراهنت در باد وا مانده؟

عروسک‌های زخمی را در آغوشت نمی‌گیری؟
نمی‌پرسی که شال و گیرهٔ مویت کجا مانده؟

دلت در بازی پروانه‌ها و رقص ماهی‌ها...
نگاه روشنت در سرزمین قصه‌ها مانده

بمیرم خاطرات پرپرت را ای گل سرخم
که در هر گوشه‌ای گلبرگ خون‌رنگی رها مانده

کنار خشکی لب‌‌های خاموش تو می‌فهمم
چرا تاریخ انسان قرن‌ها در کربلا مانده

ندارد مرهمی این زخم‌های تازهٔ مکشوف
ندارد دارویی این دردهای بی‌دوا مانده

شهادت‌نامه می‌خوانم برایت جای لالایی
تن تو روی دستم مثل رازی برملا مانده

اگرچه دست یاری نیست در خون‌بازی دنیا
امیدت را نبازی دخترم! دست دعا مانده...

چه باکی هست از دیوار تحریم و اسارت‌ها؟
برای ما هزاران پنجره رو به خدا مانده
 
موضوع نویسنده

~Fateme.h~

سطح
5
 
مدیر آزمایشی تالار رمان
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی
شاعر انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Apr
9,399
10,282
مدال‌ها
6
پریدن به آغوش فصلی دگرگون / فاطمه عارف نژاد
افق‌های باز و کران‌های تازه
زمین‌های نو، آسمان‌های تازه

پر از شوق کشف‌ است منظومه‌هامان
پر از حیرت کهکشان‌های تازه

پریدن به آغوش فصلی دگرگون
دویدن به سوی زمان‌های تازه

به مرز علوم: اکتشافات بی‌حد
به بام فنون: نردبان‌های تازه

رصد کرده‌اند آن طرف‌تر هدف را
سر برج‌ها دیده‌بان‌های تازه

اگر چاه و چاله‌ست در راه مقصد...
اگر ترس و‌ شک و گمان‌های تازه...

اگر خار در چشم و صبر است دستور...
اگر در گلو استخوان‌های تازه...

ببین هفت‌خان را گذشته‌‌ست و حالا
رسیده‌ست رستم به خان‌های تازه

وطن لشکری آرش آورده با خود
مسلح به تیر و کمان‌های تازه

تویی وارث پهلوان‌های پیشین
تویی نسلی از قهرمان‌های تازه

بیا و بخوان دست افسانه‌ها را
بیا و بگو داستان‌های تازه..

به شوق صدور جهان‌بینی نور
بخوان صبح را با زبان‌های تازه

کمی مشق کن لذت سادگی را
اگر سخت شد امتحان‌های تازه

شهیدان می‌آیند و دارند بر تن
از آن عهد دیرین نشان‌های تازه

که جاده‌ست و این تک‌سوارانِ غیرت
که دشت است و این ارغوان‌های تازه

به بذری که باور در این خاکدان کاشت
پدید آمده بوستان‌های تازه

و خواهد رسید آخر آن صبح موعود
که ماییم و فتح جهان‌های تازه
 
موضوع نویسنده

~Fateme.h~

سطح
5
 
مدیر آزمایشی تالار رمان
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی
شاعر انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Apr
9,399
10,282
مدال‌ها
6
عشق است اسم اعظمش امّا... / فاطمه عارف نژاد
مریم؟ شقایق؟ یاس؟ نیلوفر؟
زیباتر از این‌هاست، زیباتر

خوش‌بوترین: در دامنش ریحان
جاری‌ترین: یک چشمه از کوثر

گاهی بخوانش سیب، سیبی سرخ
گاهی گلاب تازۀ قمصر

از چشم‌هایش شعر می‌بارد
روی خطوط خالی دفتر

در هفت سال تشنگی، باران
در هفت دور تشنگی، هاجر

در خنده‌هایش شور رستاخیز
در گریه‌هایش یادی از محشر

عشق است اسم اعظمش امّا
در خانه، نام کوچکش، مادر
 
موضوع نویسنده

~Fateme.h~

سطح
5
 
مدیر آزمایشی تالار رمان
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی
شاعر انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Apr
9,399
10,282
مدال‌ها
6
چه آرامند روی دامن مولایشان سرها / فاطمه عارف نژاد
شکسته بالِ نوپروازها، زخمی شده پرها
بمیرم من، چه بهتی هست در چشم کبوترها!

گلوله رد شده بی اِذن، هنگام اَذان از صحن
ترک خورده‌ست آیینه، پریده رنگ مرمرها

ببین! روی مفاتیح پدرها لاله روییده
ببین! بوی شقایق می‌دهد مُهر برادرها

سر سجاده، جایی در میان سجدۀ آخر
هوای گریه دارد چادر زخمی مادرها

چه بی‌‌ لالایی و بی ‌سرصدا خوابیده‌اند آرام
عروسک‌های خون‌آلود در آغوش دخترها

یکی سقا شده، آبی رسانده دست مجروحین
یکی تنها شده، روضه گرفته بین پیکرها

چه زیبایند این پروانه‌های شمع‌درآغوش
چه آرامند روی دامن مولایشان سرها

تو شاعر! از علی‌اکبر بخوان در گوش اشعارت
تو مداح! از علی‌اصغر بگو بالای منبرها

اگر فتنه، اگر غوغا، اگر آشوب، اگر بلوا
بمان در قلعۀ ایمان و در باروی باورها

خدایا! از تو و پیغمبرت در مکتب تکفیر
برای قتل ما پاداش می‌خواهند کافرها

شهادت سیب سرخی بود روی شاخۀ تقدیر
که افتاد از قضا در دامن باآبروترها
 
بالا پایین