جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

مجموعه اشعار فاطمه عارف نژاد

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته اشعار شاعران توسط ~Fateme.h~ با نام فاطمه عارف نژاد ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 206 بازدید, 19 پاسخ و 2 بار واکنش داشته است
نام دسته اشعار شاعران
نام موضوع فاطمه عارف نژاد
نویسنده موضوع ~Fateme.h~
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط ~Fateme.h~
موضوع نویسنده

~Fateme.h~

سطح
5
 
مدیر آزمایشی تالار رمان
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی
شاعر انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Apr
9,399
10,282
مدال‌ها
6
یقینی‌ترین داغ عالم تویی، تو! / فاطمه عارف نژاد

چه صبحی؟ چه شامی؟ زمان از تو می‌گفت
چه جغرافیایی؟ جهان از تو می‌گفت

ازل تا ابد ساحت آفرینش
به هر شکل و با هر زبان از تو می‌گفت

از آغاز عالم، از اندوه آدم
قدیمی‌ترین داستان از تو می‌گفت

چه کردی تو ای ماه منظومۀ عشق؟
که هر گوشۀ کهکشان از تو می‌گفت

افق تا افق خون تو می‌درخشید
کران تا کران آسمان از تو می‌گفت

دل سنگ‌ها از غمت آب می‌شد
اگر کوه آتشفشان از تو می‌گفت

و هر باد هق‌هق تو را مویه می‌کرد
و هر رود نرم و روان از تو می‌گفت

و هر آه محو غمت بود هر دم
و هر آینه ناگهان از تو می‌گفت

تو ای جان کعبه! حرم از تو می‌خواند
تو ای روح مسجد! اذان از تو می‌گفت

رجزگریۀ کودکان می‌سرودت
نگاه تر مادران از تو می‌گفت

در آرامش پیرهن‌های مشکی
هیاهوی پیر و جوان از تو می‌گفت..

به خود آمدم، جمعیت سی*ن*ه می‌زد
به خود آمدم، روضه‌خوان از تو می‌گفت

یقینی‌ترین داغ عالم تویی، تو!
دل سوخته بی‌گمان از تو می‌گفت
 
موضوع نویسنده

~Fateme.h~

سطح
5
 
مدیر آزمایشی تالار رمان
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی
شاعر انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Apr
9,399
10,282
مدال‌ها
6
همدست خارهاست مگر باغبانتان؟ / فاطمه عارف نژاد
پوشیده‌اند رخت عزا دخترانتان
همسایه! غم دوباره شده میهمانتان؟

گنجشککان به مرگ پر و بال داده‌اند
دردا که شعله‌ور شده باز آشیانتان

نامهربانی از همه عالم چشیده‌اید
ای من فدای داغ دل مهربانتان

سر رفته است از لب دیوارتان غروب
در خون تپیده باز افق آسمانتان

کو فرصت درخشش ماه و ستاره‌ها؟
کو چشم‌روشنی شب بامیانتان؟..

دستش به آبیاری گل‌ها نمی‌رود
همدست خارهاست مگر باغبانتان؟

این بی‌بهار ماندن گل‌خانه تا کجا؟
تا کی ادامه داشته باشد خزانتان؟

عمری ببارد آه که طغیان کند مگر
یک روز رودخانه اشک روانتان

ما غم‌شریک حادثه‌هایی پر از دریغ
ما در مرور ثانیه‌ها هم‌زبانتان

بعد از هزار و یک شب رنجی که برده‌اید
آخر کجاست فصل خوش داستانتان؟

ای کاش سرنوشت، کمی ساده می‌گرفت
تا سخت‌تر از این نشود امتحانتان
 
موضوع نویسنده

~Fateme.h~

سطح
5
 
مدیر آزمایشی تالار رمان
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی
شاعر انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Apr
9,399
10,282
مدال‌ها
6
عاشق شدم هرجا تو را دیدم / فاطمه عارف نژاد
در کوه، در صحرا تو را دیدم
در جنگل و دریا تو را دیدم

در ذات سرسبز صنوبرها
در فطرت گل‌ها تو را دیدم

ماه از تو روشن بود، شب تا صبح
بر گنبد مینا تو را دیدم

چشمم به هر سو گشت در عالم
پیدای ناپیدا! تو را دیدم

در هر سَری، سِرّت نشانی داشت
در روضه‌ی یحیی تو را دیدم

تنهاترینم! بین هر جمعی
تنها تو را، تنها تو را دیدم

هر آینه دنبال خود گشتم
در خویشتن حتی تو را دیدم

مؤمن شدم هرجا مرا خواندی
عاشق شدم هرجا تو را دیدم

آه ای یقین بی اگر اما!
شک مُرد در من تا تو را دیدم
 
موضوع نویسنده

~Fateme.h~

سطح
5
 
مدیر آزمایشی تالار رمان
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی
شاعر انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Apr
9,399
10,282
مدال‌ها
6
این زن رسول مهربانی‌هاست در خانه / فاطمه عارف نژاد
مریم، شقایق، یاس، نیلوفر صدایش کن
از خواب ناز غنچه زیباتر صدایش کن

آبی‌تر از آرامش دریا کنارش باش
از اقتدار کوه محکم‌تر صدایش کن

خوش‌بوست او! ریحان بچین از عطر دستانش
جاری‌ست او! یک چشمه از کوثر صدایش کن

گاهی بخوانش سیب! سیبی سرخ از فردوس
گاهی گلاب تازه‌ی قمصر صدایش کن

تا شعر از لبخند او نازل شود، هر شب
بین خطوط خالی دفتر صدایش کن

وقتی به باران‌خیز چشمانش عطش داری
در هفت دور تشنگی هاجر صدایش کن

ای نیمه‌جانِ رنج! رستاخیر می‌خواهی؟
مهرش قیامت می‌کند، محشر صدایش کن

این زن رسول مهربانی‌هاست در خانه
مبعوث تقدیر است، پیغمبر صدایش کن

عشق است اسم اعظمش در باور عالم
اما به نام کوچک مادر صدایش کن
 
موضوع نویسنده

~Fateme.h~

سطح
5
 
مدیر آزمایشی تالار رمان
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی
شاعر انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Apr
9,399
10,282
مدال‌ها
6
با پیچ و تاب، رود خروشان ادامه داشت / فاطمه عارف نژاد
دی بود و درد بود و زمستان ادامه داشت
آن سوی پنجره تب طوفان ادامه داشت

از چشم آسمان کبود آیه می‌چکید
فصل نزول سوره‌ی باران ادامه داشت

انسان پر از دریغ، پر از غم، پر از قصور!
جاماندگی و قصه‌ی خسران ادامه داشت

شب ناگهان رسید و سر صبح را برید
صبحی که روز بعد، کماکان ادامه داشت

بر رحل نی تلاوت خون بود و تا ابد
بغض غریب قاری قرآن ادامه داشت

عمری شهید بود و شهیدانه پر کشید
حالا ورای عالم امکان ادامه داشت

جغرافیای عشق به نامش قیام کرد
تشییع او به وسعت ایران ادامه داشت

می‌رفت و گریه‌های سپاهی سیاه‌پوش
در امتداد خیس خیابان ادامه داشت

هر قدر از قضا سر راهش به سنگ خورد
با پیچ و تاب، رود خروشان ادامه داشت

ذکر بهار بود و لب غنچه‌های سرخ
شور جوانه در دل گلدان ادامه داشت

دی بود و درد بود و زمستان… ولی هنوز
در دشت، لاله لاله بهاران ادامه داشت
 
موضوع نویسنده

~Fateme.h~

سطح
5
 
مدیر آزمایشی تالار رمان
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی
شاعر انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Apr
9,399
10,282
مدال‌ها
6
تویی تو آنکه به خون، خاک کیمیا کرده / فاطمه عارف نژاد
غمت چه پنجره‌ها رو به صبح وا کرده
غروبِ کوه، به خون تو اقتدا کرده

نسیم عطر تو را کوچه کوچه گردانده
عقیقِ سرخِ تو را چشمه گریه‌ها کرده

کسی از آن طرف آسمان تو را خوانده
کسی از آن سوی عالم تو را صدا کرده

رسیده بودی و چشمان باغبان به تو بود
عجیب نیست که از شاخه‌ات جدا کرده

چقدر با همه از حسن عاقبت گفتی؟
چقدر مادرت این راز را دعا کرده؟

چه زود رفتی و در آسمان ستاره شدی
چه دیر نام تو را عشق برملا کرده

به دلشکستگی آینه چه جای دریغ؟
که قطعه قطعه تماشا به ما عطا کرده

‌تویی تو کاشف خورشید در دل ذره تویی تو آنکه به خون، خاک کیمیا کرده

تویی تو زخمی پیوند دوست با دشمن
تویی تو آنکه جفا دیده و وفا کرده

چقدر روضه‌ی بازی‌ست چشم بسته‌ی تو
که هر که دیده تو را یاد کربلا کرده‌

بگو بگو که چه کرده‌ست با تو بیگانه؟
بگو بگو که چه‌ها با تو آشنا کرده؟

نه اینکه باز شده باب خون‌فروشی‌ها؟
نه اینکه ترس به تهدید اتکا کرده؟

ولی به سیل و به طوفان فرو نخواهد ریخت
کسی که روز خطر تکیه بر خدا کرده
 
موضوع نویسنده

~Fateme.h~

سطح
5
 
مدیر آزمایشی تالار رمان
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی
شاعر انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Apr
9,399
10,282
مدال‌ها
6
آن فرصت ناگاه را پیدا نکردم / فاطمه عارف نژاد
شب بود و ظلمت، راه را پیدا نکردم
تاریک بودم، ماه را پیدا نکردم

از هر طرف رفتم به یوسف برنخوردم
گرگی ندیدم، چاه را پیدا نکردم

با زندگی گشتم ولی در کوچه‌هایش
انسان مرگ‌آگاه را پیدا نکردم

هم در دل آیینه‌ها نوری ندیدم
هم ردپای آه را پیدا نکردم

ویران‌سرای خواه ناخواهی شدم حیف
آبادی دلخواه را پیدا نکردم

در سوره‌ی توبه غمم را غسل دادم
هرچند بسم الله را پیدا نکردم

هرگز نشد راز نگاهت را بفهمم
آن فرصت ناگاه را پیدا نکردم

قربان چشمانت شوم! کو پس نشانی‌ت؟
من راه قربانگاه را پیدا نکردم…
 
موضوع نویسنده

~Fateme.h~

سطح
5
 
مدیر آزمایشی تالار رمان
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی
شاعر انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Apr
9,399
10,282
مدال‌ها
6
گیرم که تدبیری در میخانه‌ را بسته / فاطمه عارف نژاد
دور از هم و آشفته‌حال و دست و پا بسته
در خانه‌ها‌ حبسیم، چون غم کوچه را بسته

آن سوی این دیوارها هرچند با شادی
باغ اناری گیسوانش را حنا بسته

داغ جوان دیده‌ست در اوج بهارانش
شهرم اگر در عید هم شال عزا بسته

ماییم اسیر چاردیواری تنهایی
ماییم و راهی از قفس تا ناکجا بسته

اما دل این خانه روشن می‌شود روزی
هرچند چندی در به روی آشنا بسته

پیمانه‌ها خالی چرا؟ ساقی هنوز اینجاست
گیرم که تدبیری در میخانه‌ را بسته

یک عمر مهمان همین سفره‌ست، از هرجا
هرکس که روزی دل به این زائرسرا بسته

حتی سلام از دورها هم می‌رسد، آری
فرقی ندارد صحن بانو باز یا بسته

حتما به لطف خود عیادت می‌کند از ما
وقتی نفس‌هامان به مهر اوست وابسته
 
موضوع نویسنده

~Fateme.h~

سطح
5
 
مدیر آزمایشی تالار رمان
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی
شاعر انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Apr
9,399
10,282
مدال‌ها
6
هرکسی با ماست، بسم الله الرحمن الرحیم / فاطمه عارف نژاد
عشق بی‌پرواست، بسم الله الرحمن الرحیم
هرکسی با ماست، بسم الله الرحمن الرحیم

رودِ جاری از ستیغ کوه‌های گریه‌خیز
مقصدش دریاست، بسم الله الرحمن ‏الرحیم‎...

خون نمی‌خوابد، به آیات سحرخیزش قسم‎
خط خون خواناست: بسم الله الرحمن ‏الرحیم

خطبۀ شمشیرها را تیزتر باید نوشت
ظهر عاشوراست! بسم الله الرحمن الرحیم

سی*ن*ه‌زن‌ها علقمه‌ست اینجا! علمداری کنید
روضۀ سقاست، بسم الله الرحمن الرحیم‎...

شهرتش از قله‌های شرق تا اعماق ‏غرب‎...
او «جهان‌آرا»ست، بسم الله الرحمن الرحیم

مثل چشمانش که در دل‌ها نفوذی ژرف ‏داشت
خون او گیراست بسم الله الرحمن الرحیم...

باشد! امشب اشک و امشب داغ، اما انتقام
مطلع فرداست، بسم الله الرحمن الرحیم

ابرهای انقلابی! کینه‌هاتان بیش باد‎!
بغض، طوفان‌زاست، بسم الله الرحمن ‏الرحیم

صبح نزدیک است آری در شبیخون شفق
حمله برق‌آساست، بسم الله الرحمن الرحیم

وعده‌گاه ما و ارواح شهیدان بعد از این
مسجد الاقصاست بسم الله الرحمن الرحیم
 
موضوع نویسنده

~Fateme.h~

سطح
5
 
مدیر آزمایشی تالار رمان
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی
شاعر انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Apr
9,399
10,282
مدال‌ها
6
بگو که گریه برای دل رباب کنند / فاطمه عارف نژاد
سید حسن نصرالله، سخنرانی ظهر عاشورای محرم ۱۴۴۰: والله روز قیامت از همه درباره‌‌ی این موضوع سؤال میشود.

مخواه راه برای تو انتخاب کنند
که با فریبِ دلت، عقل را مجاب کنند

عجیب نیست همیشه در اوج فاجعه‌ها
رسانه‌ها همه تجویز قرص خواب کنند

سکوت، ضرب در آتش شد و به خون تقسیم
چطور میشود این داغ را حساب کنند

از این قیام و از این غم سؤال خواهد شد
بترس روز قیامت تو را جواب کنند

رسیده‌اند سپاه یزیدیان زمان
که با جنایت و کودک‌کشی ثواب کنند

دگر چه جای تعجب اگر یمن را آه
از این به بعد همه کربلا خطاب کنند

به مادران یمن در عزای کودکشان
بگو که گریه برای دل رباب کنند

در این زمانه‌‌ی تحریم، هرچه سقّا بود
به خط زدند که فکری برای آب کنند

بگو به لشکر آزاده‌ها که واجب شد
برای پاسخ "هل من معین" شتاب کنند
 
بالا پایین