مجموعه اشعار فرخی سیستانی

[DELARAM]

ندهم دل به دست تو ندهم

گربه تو دل دهم ز تو نرهم

کوی تو جایگاه فتنه شده ست

بر سر کوی تو قدم ننهم

دوستان از فراق تو شکهند

من همی از وصال تو شکهم

 

[DELARAM]

گرمن لابه ساز چرب سخن

چه بسی لابه ها به دل ندهم

سخت بسیار حیله باید کرد

تا زدست تو سنگدل بجهم

 

[DELARAM]

ای رفته من از رفتن تو باغم ودردم

مردم زتو وزین قبل از شادی فردم

تا وصل ترا هجر تو ای ماه فرو خورد

دردی نشناسم که به صد باره نخوردم

از چهره تو بتکده بوده ست مرا چشم

امروز درین بتکده از آب به دردم

 

[DELARAM]

گویند کز آتش تبش و گرمی باشد

پس چون که من از آتش غم بادم سردم

یا دوست بگشتی تو از آن حال که بودی

من روزی ازین درد به صدبار بگردم

گه بامژه ترم گه بالب خشکم

گه با دل پرخونم گه با رخ زردم

 

[DELARAM]

خدای داند بهتر که چیست در دل من

ز بس جفای توای بیوفای عهدشکن

چو مهربانان در پیش من نهادی دل

نبرد و برد دلم جز به مهربانی ظن

همی ندانست این دل که دل سپردن تو

همیشه کار تو بوده ست زرق و حیله و فن

 

[DELARAM]

دل تو آمده بوده ست تا دلم ببرد

ببردو رفت به کام و مراد باز وطن

من از فریب تو آگه نه وتو سنگین دل

همی فریفته بودی مرا به چرب سخن

هم آن کسی که به خوشی به من سپردی دل

چو دل نباشد جان را چه کرد خواهم من

 

[DELARAM]

کنون که حال چنین شد چه باز خواهی دل

چه اوفتاد که دل بازخواستی از من

دلم ببردی وجان هم ببر که مرگ بهست

ز زندگانی اندر شماتت دشمن

 

[DELARAM]

نوبهارآمدو بشکفت بیکبار جهان

بر سر افکندزمین هر چه گهر داشت نهان

تاز خواب خوش بگشاد گل سوری شم

لاله سرخ ببندد همی از خنده دهان

پرنیانها و پرندست کشیده همه باغ

عاشقان گاه بر این سایه دوان گاه بر آن

 

[DELARAM]

اندر آن هفته که بگذشت جهان پیر نمود

وندر این هفته جوانست کران تابه کران

من شنیدم که به ایام جوان پیر شود

نشنیدم که به یک هفته شود پیر جوان

من نگویم که می سرخ حلالست و مباح

گر بودورنه من این لفظ نیارم به زبان

 

[DELARAM]

گویم ار هرگز خواهی خوری امروز بخور

که دگر باره بدین روز رسیدن نتوان

خیز تا بر گل نو کوزگکی باده خوریم

پیش تا از گل ما کوزه کند دست زمان