جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

مجموعه اشعار فروغ فرخزاد

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته اشعار شاعران توسط - گیتی - با نام فروغ فرخزاد ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 6,469 بازدید, 310 پاسخ و 7 بار واکنش داشته است
نام دسته اشعار شاعران
نام موضوع فروغ فرخزاد
نویسنده موضوع - گیتی -
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط mobina01

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,701
27,712
مدال‌ها
9
در ببندید و بگویید که من
جز از او ، از همه ک.س بگسستم
كس اگر گفت چرا ؟
باکم نیست
فاش گویید که عاشق هستم !
 

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,701
27,712
مدال‌ها
9
ﻣﺜﻞ ﺭﻭﺯﻫﺎ ،
ﻣﺜﻞ ﻓﺼﻠﻬﺎ ،
ﻣﺜﻞ ﺁﺷﯿﺎﻧﻪ ﻫﺎ ...
ﺑﺎ ﮐﺪﺍﻡ ﺑﺎﻝ ﻣﯿﺘﻮﺍﻥ
ﺍﺯ ﺯﻭﺍﻝ ﺭﻭﺯﻫﺎ ﻭ ﺳﻮﺯﻫﺎ ﮔﺮﯾﺨﺖ؟
ﺑﺎ ﮐﺪﺍﻡ ﺍﺷﮏ ﻣﯿﺘﻮﺍﻥ پرﺩﻩ ﺑﺮ ﻧﮕﺎﻩِ
ﺧﯿﺮﻩ ی ﺯﻣﺎﻥ ﮐﺸﯿﺪ؟
ﺑﺎ ﮐﺪﺍﻡ ﺩﺳﺖ ﻣﯿﺘﻮﺍن
ﻋﺸﻖ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺑﻨﺪِ ﺟﺎﻭﺩﺍﻥ ﮐﺸﯿﺪ؟
ﺑﺎ ﮐﺪﺍﻡ ﺩﺳﺖ ....؟
 

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,701
27,712
مدال‌ها
9
می توﺍﻥ ﻋﺎﺷﻖ ﺑﻮد
مردم ﺷﻬﺮ ﻭﻟﯽ می گوﯾﻨﺪ
ﻋﺸﻖ ﯾﻌﻨﯽ ﺭﺥ ﺯﯾﺒﺎﯼ ﻧﮕﺎﺭ !
ﻋﺸﻖ ﯾﻌﻨﯽ ﺧﻠﻮﺗﯽ ﺑﺎ ﯾﮏ ﯾﺎﺭ !

ﯾﺎ ﺑﻘﻮﻝ ﺧﻮﺍﺟﻪ،
ﻋﺸﻖ ﯾﻌﻨﯽ ﻟﺤﻈﻪ ﯼ ﺑﻮﺱ ﻭ ﮐﻨﺎﺭ !
ﭼﯿﺴﺖ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺍﯾﻦ ﻣﺮﺩﻡ ﮔﻮﯾﻨﺪ...
ﻣﻦ ﻧﻪ ﯾﺎﺭﯼ ﻧﻪ ﻧﮕﺎﺭﯼ ﻧﻪ ﮐﻨﺎﺭﯼ ﺩﺍﺭﻡ …

ﻋﺸﻖ ﺭﺍ ﺍﻣﺎ ﻣﻦ،
ﺑﺎ ﺗﻤﺎﻡ ﺩﻝ ﺧﻮﺩ می فهمم !
ﻋﺸﻖ ﯾﻌﻨﯽ ﺭﻧﮓ ﺯﯾﺒﺎﯼ ﺍﻧﺎﺭ
 

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,701
27,712
مدال‌ها
9
در اتاقی که به اندازه‌ یک تنهایی‌ست
دل من
که به اندازه یک عشق است
به بهانه‌های ساده خوشبختی خود می‌نگرد
به زوال زیبای گل‌ها در گلدان
به نهالی که تو در باغچه‌ی خانه‌مان کاشته‌ای
و به آواز قناری‌ها
که به اندازه یک پنجره می‌خوانند..
 

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,701
27,712
مدال‌ها
9
گرمای کرسی خواب‌آور بود
من تند و بی‌پروا
دور از نگاه مادرم خط‌های باطل را
از مشق‌های کهنه خود پاک می‌کردم
چون برف می‌خوابید
در باغچه می‌گشتم افسرده
در پای گلدان‌های خشک یاس
گنجشک‌های مرده‌ام را خاک می‌کردم...
 

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,701
27,712
مدال‌ها
9
نیمه شب در دل دهلیز خموش
ضربه پایی افکند طنین
دل من چون دل گلهای بهار
پر شدم از شبنم لرزان یقین
گفتم این اوست که باز آمده
جستم از جا و در آیینه گیج
بر خود افکندم با شوق نگاه
آه لرزید لبانم از عشق
تار شد چهره آیینه ز آه
شاید او وهمی را می نگریست
گیسویم در هم و لبهایم خشک
شانه ام عریان در جامه خواب
لیک در ظلمت دهلیز خموش
رهگذر هر دم می کرد شتاب
نفسم نا گه در سی*ن*ه گرفت
گویی از پنجره ها روح نسیم
دید اندوه من تنها را
ریخت بر گیسوی آشفته من
عطر سوزان اقاقی ها را
تند و بیتاب دویدم سوی در
ضربه پاها در سی*ن*ه من
چون طنین نی در سی*ن*ه دشت
لیک در ظلمت دهلیز خموش
ضربه پاها لغزید و گذشت
باد آواز حزینی سر کرد
 

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,701
27,712
مدال‌ها
9
تا لبی بر لب من میلغزد
میکشم آه...
که کاش این او بود ...

کاش...!
این لب که مرا میبوسد
لب سوزنده آن بدخو بود.
 

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,701
27,712
مدال‌ها
9
می‌شود از آنجا
خورشید را به غربت گلهای شمعدانی مهمان کرد
یک پنجره برای من کافی است
من از دیار عروسکها می‌آیم
از زیر سایه‌های درختان کاغذی
در یک باغ کتاب مصور
از فصلهای خشک تجربه‌های عقیم دوستی و عشق
در کوچه‌های خاکی معصومیت

از سالهای رشد حروف رنگ‌پریده رنگ الفبا
 

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,701
27,712
مدال‌ها
9
می‌سرایم "تو و چشمان تو را"
نه سپیدی ، نه غزل...
تویی آن شعر دل انگیز و بلند...
که پر از مثنوی بارانی ؛
منم آن شاعر بیدل
که فقط...
برق چشمان تو را میبیند...
سبک من عاشقی و
قافیه‌ام دلتنگی‌ست...
منم آن مسـ*ـت و پریشان نگاهت...
که دلم تو و احساس تو را می‌خواهد
 

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,701
27,712
مدال‌ها
9
من همان هستم که بودم ، شاید او
چون مرا دیوانه ی خود دیده است

بیوفایی می کند بلکه من
دور از دیدار او عاقل شوم !

او نمی داند که من ، دوست می دارم جنون عشق را
من نمی خواهم که حتی لحظه ای

لحظه ای از یاد او غافل شوم !
 
بالا پایین