جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

در حال تایپ [فصلِ وصلِ ماه] اثر «منیره خواجه پور کاربر انجمن رمان بوک»

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته وان‌شات توسط منیره خواجه پور با نام [فصلِ وصلِ ماه] اثر «منیره خواجه پور کاربر انجمن رمان بوک» ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 758 بازدید, 10 پاسخ و 4 بار واکنش داشته است
نام دسته وان‌شات
نام موضوع [فصلِ وصلِ ماه] اثر «منیره خواجه پور کاربر انجمن رمان بوک»
نویسنده موضوع منیره خواجه پور
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط منیره خواجه پور
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
موضوع نویسنده
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Sep
177
1,364
مدال‌ها
2
عمو و زن عمو به حامد فکر می‌کردند، به شکنجه‌های ساواک و به زندان‌های تاریک و نموری که صدای فریاد مردانِ آزاده از آن بلند می‌شد. مردان آزاده‌ای که جرمشان جنگیدن علیه باطل بود و راهشان، راهِ حق. ساواک آن‌ها را با بدترینِ شکنجه‌ها آزار می‌داد و آنها زیر لب با وعده « نَصْرٌ مِّنَ اللَّهِ وَفَتْحٌ قَرِ‌یبٌ » آرام می‌گرفتند. عمو و زن عمو به من و حامد فکر می‌کردند؛ به جداییمان، جدایی‌ای که حامد حتی از آن خبر نداشت و بدتر از همه این‌که، لابد فکر من و وحید ابتکار دیوانه‌شان می‌کرد. فکر سفره عقدی که چیده شد و خطبه «النِّکَاحُ سُنَّتِی فَمَنْ رَغِبَ عَنْ سُنَّتِی فَلَیْسَ مِنِّی...» که بین من و وحید ابتکار خوانده شد و بله‌ای که من به او دادم. وای خدایا! انگار همه چیز خواب بود؛ چقدر از آن لحظه منحوس می‌گذشت؟ به ساعت نگاه کردم، دقیقا هفت روز و بیست ساعت. هفت روز و بیست ساعت از آن نحسیِ تمام، از آن مرگِ ممتد بی انتها، از آن دردِ جانسوز، از آن زهر کشنده و از آن کابوس تلخ می‌گذشت؛ عقد من و وحید ابتکار.
 
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
بالا پایین