هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایلهایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کردهاند حذف کنند.
بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود.
https://t.me/iromanbook
You are using an out of date browser. It may not display this or other websites correctly. You should upgrade or use an alternative browser.
پیش از سده سوم هجری قمری، سندی از شعر سرایی به زبان پارسی دری در دست نیست. با این همه محمد عوفی در نسک لباب الباب نخستین شاعر به زبان فارسی دری را بهرام گور میداند.
ابواسحاق ابراهیم بن محمد بخاری جویباری یا محمدابراهیم بن محمد از پیشگامان سرودن شعر به فارسی بودهاست. اولین شغل وی زرگری بودهاست. او در روزگار سامانیان میزیستهاست. شعر زیر از اوست:
به ابر پنهان کرد آفتاب تابان را
به سبزه بنهفت آن لاله برگ خندان را
به سوی هر دو مهش برد و شاخ ریحان بود
به شاخ مورْد به پیوست شاخ ریحان را
بتی که خستهدلان را به بوسه درماناست
دریغ دارد از این درددیده درمان را
به ابر نیسان مانم کنون من از غم او
سزد که صنعت خوبست ابر نیسان را
به یک گذر که سحرگاه بر گلستان کرد
بهشت کرد سراسر همه گلستان را
ابوحفص سغدی
ابوحَفص حکیم پسر احوص سُغدی موسقی دان و شاعر پارسی گوی سغدی پایان سده سوم و آغاز سده چهارم است. او از پیشگامان ادب پس از اسلام و نخستین سرایندگان شعر پارسی بود و اختراعِ سازِ شهرود نیز از او است. ابوحفص سغدی فرهنگ واژهای نیز نوشته بود، که امروزه از میان رفتهاست.
ابوزراعه معمری
ابوزراعه معمری جرجانی یا ابوزرعه از شاعران نزدیک به روزگار رودکی (مرگ 329) بودهاست. شعر زیر از اوست:
آنجا که درم باید دینار براندازم
وانجا که سخن باید چون موم کنم آهن
چون باد همیگردد با باد همیگردم
گه با قدح و بربط گه با زره و جوشن
ابوسلیک گرگانی
ابوسَلیک گُرگانی از پیشگامان سرایش شعر به زبان پارسی دری بود. او همدوره با عمرو لیث صفاری بود. وی از نخستین شاعران پارسیگوی است.
شعرهای زیر از اوست:
خون خود را گر بریزی بر زمین
به که آب روی ریزی در کنار
بتپرستنده به از مردمپرست
پند گیر و کار بند و گوش دار
بمژه دل ز من بدزدیدی
ای به لب قاضی و به مژگان دزد
مزد خواهی که دل ز من بردی
این شگفتی که دید، دزد بمزد!
ابوشعیب هروی
ابوشعیب صالح بن محمد معروف به ابوشُعَیبِ هَرَوی از شاعران خراسانی دورهٔ سامانی بود.
وی از شعراء قدیم دورهٔ سامانی و از سدهٔ سوم هجری قمری بود. چنانچه در تذکرهها آمده است، وی اواخر زمان رودکی را دریافته است. منوچهری او را در شمار استادان پیشگام شعر پارسی آوردهاست. عوفی او را در ردیف شعرای متقدم آن عهد آورده و هدایت گفته که او اواخر زمان رودکی را دریافته.
دوزخی کیشی بهشتی روی و مد
آهو چشمی حلقه زلفی لاله خد
سلسه جعدی بنفشه عارضی
کش سیاوش اندر و پرویز جد
لب چنان کز خامهٔ نقاش چین
برچکد از سیم بر شنگرف مد
گر ببخشد حسن خود بر زنگیان
ترک را بیشک ز زنگ آید حسد
بینیی چون تارک ابریشمین
بسته بر تارک ز ابریشم عقد
از فروسو گنج و از برسو بهشت
سوزنی سیمین میان هر دو حد
بسام کرد
بسام کُرد از پیشگامان سرایش شعر به زبان پارسی است. بسام از خوارج سیستان بود و به یعقوب لیث صفاری پناه آورده بود.از نوشتهٔ مؤلف ناشناختهٔ تاریخ سیستان بر میآید که شعرها گفتهاست. خود مؤلف از وی تنها شعری یاد میکند که به مناسبت قضیهٔ جنگ یعقوب با عمار خارجی سروده شدهاست:
هر که نبود او به دل متهم
بر اثر دعوت تو کرد نعم
عمر ز عمار بدان شد بری
کاوی خلاف آرد، تا لاجرم
دید بلا بر تن و بر جان خویش
گشت به عالم تن او در الم
مکه حرم کرد عرب را خدای
عهد ترا کرد حرم در عجم
هر که درآمد همه باقی شدند
باز فنا شد که ندید این حرم
حنظله بادغیسی
حنظله بادغیسی، شاعر پارسی زبان قرن سوم هجری قمری و از نخستین شاعران و گویندگان زبان پارسی است که در عهد طاهریان میزیستهاست. نظامی عروضی از قول احمد بن عبدالله خجستانی «دیوان» شعری به وی نسبت میدهد. از اشعار وی تنها پنج بیت شامل یک قطعه دو بیتی و یک مفرد به دست آمدهاست. در مجمع الفصحا آمدهاست که وفات حنظله در سال ۲۱۹ هجری قمری بودهاست.
فرالاوی
ابوعبدالله محمد بن موسی شناخته شده به فَرالاوی شاعر ایرانی همدوره با شهید بلخی است. رودکی از او و شهید یکجا چنین یاد میکند:
شاعر شهید و شهره فرالاوی
واین دیگران به جمله همه راوی
شعر زیر از اوست:
جودیّ چنان رفیعارکان
عمان چنان شگرفمایه
از گریه و آه آتشینم
گاهی پره است و گاه پایه
فیروز مشرقی
فیروز مشرقی(مرگ ۲۸۳ قمری) شاعر عهد طاهریان و صفاریان و معاصر عمرو لیث صفاری (۲۶۵–۲۸۷) بود و به سال ۲۸۳ هـ. ق درگذشت.
تذکره نویسان از احوالش اطلاعی ندادهاند. از میان اشعار او ۹ بیت شامل سه قطعه دو بیتی و سه بیت مفرد برجای ماندهاست.
مرغی است خدنگ او عجب دیدی
مرغی که شکار او همه جانا
داده پر خویش کرکسش هدیه
تا بچه ش را برد به مهمانا…
یکی همچون پرن بر اوج خورشید
یکی چون شایورد از گرد مهتاب
محمد بن وصیف سجزی
محمد بن وصیف سگزی(سیستانی) نامهنگار (دبیر رسایل) یعقوب لیث صفاری بود. گروهی سرایش نخستین شعر فارسی را از او میدانند.
بر پایه کتاب تاریخ سیستان، وی نخستین کسی بود که به زبان فارسی ، شعر عروضی گفت. پس از آنکه یعقوب لیث صفاری، در سال ٢۵۱ هجری قمری، خوارج را شکست داد، شاعران به رسم زمانه شعر به عربی در ستایش او سرودند. یعقوب گفت: «چیزی که من اندر نیابم، چرا باید گفت». در این هنگام، محمد بن وصیف او را به زبان فارسی ستایش کرد.
گفته میشود که این شعر، نخستین شعر فارسی است که منسوب به اوست:
ای امیری که امیران جهان خاصه و عام
بنده و چاکر و مولای و سگ بند وغلام
ازلی خطی در لوح که ملکی بدهید
به ابی یوسف یعقوب بن اللیث همام
به لتام آمد رتبیل ولتی خورد به لنگ
لتره شد لشکر رتبیل و هبا گشت کنام
لمن الملک بخواندی تو امیرا به یقین
با قلیلالفیه کن زاد در آن لشکر کام
عمر عمار ترا خواست و زوگشت بری
تیغ تو کرد میانجی به میان دد و دام
عمر او نزد تو آمد که تو چون نوح بزی
در آکار تن او سر او باب طعام
محمود هراق هروی
محمودِ وراق هروی شاعر پیشگام پارسیگو، همدوره با دودمانهای طاهریان و صفاریان بود. از او تنها یک دوبیتی به جا ماندهاست:
نگـاریـنـا بـه نقـد جانْـت ندْهم
گـرانـی در بـهـا، ارزانْـت نـدْهـم
گرفتستم بهجان دامانِ وصلت
دهم جان از کف و دامانْت ندْهم
محمود وراق هروی را از معاصران پادشاهان طاهری شمرده و وفاتش را به سال ۲۲۱ نوشتهاند.
ابوشکور بلخی (زادهٔ نزدیک به 300 هجری در بلخ از شعرای نامآور سده چهارم هجری است که به زبانهای فارسی عربی شعر گفتهاست. دربارهٔ زندگی و شعرهای او آگاهی چندانی بهجای نماندهاست. او در روزگار سامانیان میزیستهاست و مورد توجه و عنایت خاص نوح سامانی شاه وقت بود. ابیات و قطعات پراکندهای از آثار او در حد ۴۲۹ بیت باقی است که بیشترین ابیات از آفریننامه است.
ابوشکور از مردم بلخ بودهاست. مهمترین اثر او مثنوی افرین نامه بوده که در بحر متقارب سروده و چنانکه خود گفته در سال ۳۳۳ ق آغاز گشته و در سال ۳۳۶ ق به پایان رساندهاست. ابوشکور را شاعران سدههای پس از او در کنار شهید بلخی و رودکی ستودهاند. برای نمونه منوچهری چنین میگوید:
از حکیمان خراسان کو شهید و رودکی
بوشکور بلخی و بوالفتح بُستی هکذی
او جز آفریننامه شعرهای دیگری هم در قالبهای قطعه ، قصیده و شاید غزل داشتهاست که از آنها تکبیتهایی پراکنده بهجای ماندهاست. شعرهای پراکنده او را در کتابهایی چون لغت فرس اسدی ، قابوس نامه ، ترجمان البلاغه ، المعجم فی معاییر اشعارالعجم ، مرصادالعباد، لباب الالباب عوفی و… میتوان یافت.
رابعه دختر کعب قُزداری که به رابعه بلخی هم شناخته شدهاست، شاعر پارسیگوی نیمه نخست سده چهارم هجری (914-943 میلادی ) است.وی طبق اسناد موجود، نخستین شاعر زن پارسی گوی است. پدرش کعب قزداری ، از عربهای کوچیده به خراسان و فرمانروای بلخ و سیستان و قندهار و بست بود. از تاریخ ولادت و مرگ رابعه اطلاعات درستی در دست نیست. آنچه قطعیست آن است که او همدوره با سامانیان و رودکی بوده و به استناد گفتار عطار نیشابوری با رودکی دیدار و مشاعره داشتهاست. زمان مرگ رابعه به احتمال قریب به یقین پیش از مرگ رودکی بودهاست، بنابراین تاریخ مرگ او را میتوان پیش از سال ۳۲۹ هجری قمری در نظر گرفت.
ابوطاهر طیّب بن محمّد متخلّص به خسروانی (مرگ: 342 هجری ) از شاعران سده چهارم هجری در دورهٔ سامانی است. از زندگی او اطّلاعات چندانی در دست نیست، و از اشعارش تنها ابیات اندکی بر جای مانده است.
محمد عبده کاتب بیتی از سرودههای خسروانی را در فطعهای تضمین کردهاست:
به یاد جوانی کنون مویه دارم
بر این بیت بوطاهر خسروانی
«جوانی به بیهودگی یاد دارم
دریغا جوانی، دریغا جوانی»
رودکی را نخستین شاعر بزرگ پارسیگوی و پدر شعر پارسی میدانند به این دلیل که تا پیش از وی کسی دیوان شعر نداشتهاست و این از نوشتههای ایرانی عربی نویس هم عصر رودکی- ابوحاتم رازی مسجل میشود. ریچارد فراری عقیده دارد که رودکی در تغییر خط از خط پهلوی به خط فارسی نقش داشتهاست. از تمام آثار رودکی که گفته میشود بیش از یک میلیون و سیصد هزار بیت و نیز شش مثنوی بوده، فقط ابیاتی پراکنده به همراه چند قصیده، غزل و رباعی باقی ماندهاست. تعداد ابیات باقیمانده از رودکی را ۱۰۴۷ بیت گزارش میکنند.
ابوطیّب محمد بن حاتم مُصعَبی شناختهشده به ابوطیب مُصعَبی ادیب، سیاست مدار و شاعر ایرانی بود.
وی روزگاری صاحب دیوان رسائل نصربناحمد سامانی 301-331 هجری) بود که شاید پس از عزل ابوالفضل محمد بلعمی نیز مدتی وزارت داشت و به گفتهی ثعالبی به امر نصر بن احمد کشته شد. ابوطیب از شاعران توانایی بود که به دو زبان فارسی و عربی و شعر میسرودند.
عوفی در لباب الاباب رودکی را ستایندهی او میداند و دو بیت از قصیده ای را آورده که رودکی در مدح او گفته است:
مرا جود او تازه دارد همی
مگر جودش ابر است و من کشتزار
مگر یکسو افکن که خود همچنین
بیندیش و دیدهیْ خرد برگمار
ابوالمؤید رونقی بخارایی از شاعران آغاز سده چهارم هجری و روزگار سامانیان است. از او چیز چندانی به جا نماندهاست جز دو قطعه دوبیتی و نیز گفته منوچهری که رونقی را یکی از پنج شاعر برتر شهر بخارا دانستهاست.
شعر زیر از اوست:
نبیدی که نشناسی از آفتاب
چو با آفتابش کنی مقترن
چنان تابد از جام گویی که هست
عقیق یمن در سهیل یمن
امیر ابوالحسن علی پسر الیاس آغاجی یا آغاجی بخارایی شاعر و از بزرگان دربار سامانی و همروزگار با نوح بن منصور سامانی (366- 387 قمری ) و دقیقی بود.
نام وی را آغجی و آغاچی نیز آوردهاند.
شعر زیر از اوست:
ای آنکه نداری خبری از هنر من
خواهی که بدانی که نیَم نعمتپرورد
اسپ آر و کمند آر و کمان آر و کتاب آر
شعر و قلم و بربط و شطرنج و می و نرد
شاعر فارسیزبانی است که در میانه سده چهارم هجری میزیسته است. جلاب به عربی معنای برده فروش میدهد.
بوالعباس فضل پسر عباس رَبِنجَنی (رَبَنجَنی)، از شاعران ایرانی سده چهارم هجری است. او از مردم ربنجن سمرقند و همروزگار با نصر بن احمد ساسانی 301-331ق) و نوح بن نصر ساسانی (331-343 ق) بودهاست. شعر زیر ــ که در سوگ نصر بن احمد و برتختنشینی نوح بن نصر سروده شده ــ از اوست:
پادشاهی گذشت خوبنژاد
پادشاهی نشست فرّخزاد
زآن گذشته، زمانیان غمگین
زین نشسته، جهانیان دلشاد
بنْگر اکنون به چشم عقل و بگو
هرچه بر ما ز ایزد آمد داد
گر چراغی ز پیش ما برداشت
باز شمعی بهجای او بنهاد
ور زحل نحسِ خویش پیدا کرد
مشتری نیز دادِ خویش بداد
بوالحسن شهید بن حسین جهودانکی بلخی، معروف به شهید بلخی (درگذشت 325 هجری قمری ) شاعر و متکلم و حکیم سده چهارم هجری است.
بوالعلاء شوشتری یا بوالعلاء شُشتری شاعر ایرانی پارسیگوی (بی دیوان) سده چهارم هجری است. او در زمان ساسانیان میزیست.
ابوالمظفر طاهر بن فضل بن محمد بن مظفر بن محتاج(مق ۳۸۱ق/۹۹۱م) یا امیر ابویحیی طاهر بن فضل بن محمد بن محتاج شناختهشده به طاهِرِ چَغانی از امیران آل محتاج در چغانیان ورارود بود. گردیزی (ص ۳۶۸) کنیه او را ابوالحسن گفته است.
او برادرزاده ابوعلی احمد بود. وی چندی از سوی سامانیان به جای ابوالمظفر احمدبن محمد به امارت چغانیان گماشته شد و به قولی خود آن دیار را از ابوالمظفر احمد گرفت . ابوالمظفر احمد با فایق خاصه همداستان شد و در جنگی که میان او و طاهر درگرفت، ابوالمشفر طاهر کشته شد.
ابوالمؤید بلخی شاعر و نویسنده ایرانی سده چهارم قمری در بلخ و دوران سامانیان است. اثر اصلی او شاهنامه بزرگ مویدی است (به نثر)که شاهنامهٔ بزرگ، شاهنامهٔ مؤیدی و شاهنامهٔ بوالمؤید نیز خوانده میشود. تقریباً تمام آثار وی از میان رفتهاست و اطلاع چندانی پیرامون زندگی وی در دست نیست. تاریخ سیستان اثری به نام کتاب گرشاسپ (گرشاسپنامه) از وی نام میبرد که احتمالاً جزئی از شاهنامهٔ او بودهاست. همچنین است اخبار نریمان.
وی نخستین کسی است که داستان یوسف و زلیخا را به نظم کشید. اگرچه از اشعار این منظومهٔ او چیزی باقی نمانده، در مقدمه آن چنین آمدهاست:
دو شاعر که این قصه را گفتهاند
به هر جای معروف و ننهفتهاند
یکی بوالمؤید که از بلخ بود
به دانش همی خویشتن را ستود
نخست او بدین در سخن بافتهست
بگفتهست چون بانگ دریافتهست
ابوالعباس احمد بن محمد بن یوسف بن اسحاق السخی (شیخی) مروزی ملقب به طَیّانِ ژاژخای شاعر ایرانی نیمه دوم سده چهارم هجری است. شعرهایش بیشتر در قالب هزل بود. حتی تخلص او (ژاژخا به معنی بیهودهگو و یاوهسرا) گواه بر این گرایش اوست.
او اهل روستای شیخ بود و دیوانش در مرو شهرت داشت. برخی منابع او را از بم کرمان دانستهاند که ممکن است منظور طیان دیگری بوده.
طیان ژاژخای سرانجام از شعر گفتن توبه کرد و به پیشهٔ بنایی برگشت. گفته میشود که منارهای که بر در مسجد جامع مدینه و مسجد جامع شیخ برپا است از آثار اوست. واژه طیان نیز به معنی بنا و گِلکار است.
لغتنامه اسدی تکبیتها و قطعات گوناگونی را از او آوردهاست.
ابوعبدالله محمّد بن عبدالله شناخته شده به جْنَیدی شاعر ایرانی دوزبانهٔ دستگاه صاحب بن عماد بود. او به دو زبان فارسی و عربی شعر میسرود. محمد عوفی او را از برترین ادیبان و نمونهای از فاضلان میداند و نیرومند در نظم و نثر میخواند. ثعالبی هم در یتیمهاالدهر از او یاد کرده است. شعر زیر از اوست:
شبگیر صبوح را ز سرگیر
بر بانگ خروس و نالهٔ زیر
خورشید که برزند سر از کوه
آن به که خورد ز جام تشویر
از جام به جامهٔ شبانگاه
وز جامه به جام رو به شبگیر
شیراست غذای کودک خرد
شیرهاست غذای مردم پیر
بومنصور عُماره پسر محمد مروزی معروف به عُمارهٔ مروزی شاعر ایرانی است که در سده چهارم هجری و پایان فرمانروایی سامانیان میزیست. وی دو بیت شعر در سوگ منتصر سامانی که در 395 هجری به دست عربی بیاباننشین کشته شد سرودهاست و نیز مدح کننده محمود غزنوی بوده. مرگ این شاعر تا پیش از مرگ شیخ ابوسعیدابوالخیر در 440 هجری بودهاست. شعر زیر در سوگ امیر منتصر از اوست:
از خون او چو روی زمین لعلفام شد
روی وفا سیه شد و چهر امید زرد
تیغش بخواست خورد همی خون مرگ را
مرگ از نهیب خویش مر آن شاه را بخورد
بوالمظفر نصر بن محمد شناختهشده به استغنائی نیشابوری شاعر ایرانی همزمان با سامانیان و بوییان است. شعر زیر از اوست:
به ماه ماندی اگر نیستیش زلف سیاه
به زهره ماندی اگر نیستیش مشکینخال
رخانش را به یقین گفتمی که خورشیداست
اگر نبودی خورشید را کسوف و زوال
قابوس بن وُشْمْگیر ملقب به شمسالمعالی، چهارمین پادشاه زیاریان بود که بعد از برادرش بیستون در سال ۳۶۷ هجری، در گرگان به تخت نشست. او آن هنگام در شهریارکوه طبرستان بود. از بیستون فرزند خردسالی ماندهبود که دباج بن بانی گیل پدربزرگ مادری این طفل تلاش میکرد تا او را به حکومت برساند، اما تعداد زیادی از فرماندهان و لشکریان زیاری، قابوس را به پادشاهی برگزیدند. قابوس دو دوره حکومت کرد. دورهٔ نخست به آرامی گذشت، اما بعد از مرگ رکنالدوله، فرمانروای آل بویه، سرزمینهای تحت حکومت او میان سه پسرش عضدالدوله، مویدالدوله و فخر الدوله تقسیم شد. عضدالدوله و مویدالدوله با فخرالدوله اختلاف پیدا کردند و بین آنها جنگ درگرفت. فخرالدوله به قابوس پناه برد. قابوس از تسلیم فخرالدوله به برادرانش امتناع کرد و میان آنها جنگی درگرفت که قابوس و فخرالدوله شکست خوردند و او به خرسان پناه برد.
قابوس قریب ۱۸ سال از حکومت محروم بود و در پناه دربار دیگر شاهان میزیست؛ اما با مرگ عضدالدوله و تضعیف آلبویه، وی با کمک یاران طبری و دیلمی خود، به گرگان حمله کرد و توانست آن را از آلبویه پس بگیرد و دوباره بر تخت بنشیند. قابوس تا سال ۴۰۳ هجری حکومت کرد و بر دامنهٔ متصرفات خود از سوی مغرب افزود و گرگان ، چالوس و رویان و دیلم را ضمیمهٔ قلمرو خود کرد و برخی قلاع قومس را فتح نمود.
وی مردی ادیب و شاعر و خوشنویس بود و اشعاری را به فارسی و عربی میسرود و دربارش به مرکزی برای حمایت از دانشمندان بدل شدهبود، اما از سویی در اواخر عمرش سنگدل و خشن شده بود و قتل پردهدار مخصوص خود، نعیم، که مرد درستکاری بود، موجب شورش لشکریان و عزل وی از حکومت شد. بعد از قابوس، فرزندش منوچهر به حکومت رسید و کسانی را که برای قتل پدرش توطئه کردهبودند، را اسیر کرد و آنها را کشت. آرامگاه وی در برج گنبد قابوس است، که در زمان حیات، به دستور خودش ساخته شدهبود.
ابومحمد بدیع بن محمد بن محمود بلخی شاعر خراسانی نیمه دوم سده چهارم هجری است. او مدح کننده طاهر چغانی (مرگ: 381 هجری) و همروزگار با دقیقی و منجیک ترمذی بود. مثنوی پند نامهانوشیروان را از او میدانند. شعرهای او در لباب الاباب و مجمع الفصحا آمدهاست. شعر زیر از اوست:
چه پوشی جوشن غفلت که روزی
تو باشی تیر محنت را نشانه
امل با عمرت اندرنِه به معیار
نگه کن تا کجا گردد زبانه
بوالقاسم زیاد بن محمّد شناختهشده به قمری جرجانی شاعر ایرانی همدوره و مدح کننده قابوس وشمگیر بود. شعر زیر از اوست:
بوستانا تو چو من گشتی و من گشته چو تو
تو مگر تازه شدی همچو من از ابر دگر
تو چنان تازه به ابری من چنین تازه به ابر
جز که ابر تو دگرسان است و ابر من دگر
ابر من هنگام رادی شادمان و خندخند
ابر تو هنگام رادی سوکوار و دیدهتر
ابر تو گهگاه بارد و آنچه بارد آب ناب
ابر من پیوسته بارد وآنچه بارد سیم و زر
ابر تو چون رفت تو نابهرهور مانی از او
ابر من هر جا که باشد من ز جودش بهرهور
تو ندانی خواند مدح ابر بارانبار هیچ
من ز نو ابر مدح خویش برخوانم زبر
بَشّار مَرغزی شاعر پارسیگوی سده چهارم هجری است که قصیده خمریه شیوایی گفتهاست. او نخستین شاعری است که پس از رودکی قصیده خمریه گفتهاست و مینماید این اثر او بر خمریات منوچهری اثرگذار بودهباشد.
قصیده خمریه او در کتاب مونس الاحرار محمد بن بدر جاجرمی که در 741 هجری نوشتهشده آمدهاست و اینک بخشی از آن:
رَز را خدای از قِبلِ شادی آفرید
شادی و خرمی ز رز آمد همی پدید
از جوهر لطایف محض آفرید رز
آنکو جهان و خلق جهان را بیافرید
از رز بُوَد طعام و هم از رز بُوَد شراب
از رز بُوَدت نُقل و هم از رز بود نبید
شادی فُرُخت و خرمی آن ک.س که رز فُرُخت
شادی خرید و خرمی آن ک.س که رز خرید…
(زادهٔ ۳۴۱ ه. ق در مرو)مجدالدین ابوالحسن کسایی مروزی، شاعرایرانی در نیمهٔ دوم سده چهارم هجری و (شاید) آغاز سده پنجم هجری است. چنانکه از نامش برمیآید و خود وی نیز به این امر اشاره دارد اهل مرو بود. کسایی در اواخر دورهٔ سامانین و اوایل دوره غزنویان میزیستهاست. وی مقیم نخشب (نسف، نزدیک به بخارا) بوده و ذکرش در میان شاعران نسف آمدهاست.
کمالالدین ابوالفتح بُندارِ رازی (درگذشتهٔ ۴۰۱ هجری قمری) شاعر ایرانی نیمه دوم سده چهارم هجری و معاصر آل بویه است است.
بوالحسن علی بن محمد غزوانی لَوکَری شاعر ایرانی همدوره با نوح بن منصور (365-387 قمری)، امیر سامانی است او مدح کننده نوح و وزیرش ابونصر محمد عتبی (کشتهشده به سال 371 قمری) بود.
غزوان -که او را به نام آنجا میخواندند- نام کویی در هرات و لوکر هم دهی بزرگ بر کنار مرورود بود که گویا یکی زادگاه و دیگری زیستگاه او بودهاند.
شعر زیر از لوکری است:
ز عنبر زره دارد او بر سمن
ز سنبل گره دارد او بر قمر
برون برد از چشم سودای خواب
درآورد در دل هوای سفر
بتابید سخت و بپیچید سست
به گرد کمرگاه دستار سر
شتابان بیامد سوی کوهسار
بهآهستگی کرد هرسو نظر…
ابوالمَثَل بخاری یا بوالمثل بخارایی شاعر ایرانی روزگار سامانیان است. منوچهری از او در شمار استادان پیشگام شعر فارسی چنین یاد کردهاست:
بوالعلا و بوالعباس و بوسلیک و بوالمثل
وآنکه آمد از نوایح و آنکه آمد از هری
محمد عبده کاتب دبیر بغراخان از ملوک خانیه در ورارود بود که به سال 383 هجری درگذشت. نظامی عروضی خواندن نامههای او را برای آموزش دبیران بایسته دانستهاست. شعر زیر از اوست:
گویند مرا: چرا گریزی
از صحبت و کار اهل دیوان؟
گویم: زیراکه هوشیارم
دیوانه بُوَد قرین دیوان
تُرک کِشی ایلاقی یا ترک کَشی ایلاقی یکی از شاعران روزگار سامانی است که منوچهری از او یاد کردهاست. آگاهیای از زندگانی و چگونگی او در دست نیست. شعر زیر از اوست:
امروز اگر مراد تو برناید
فردا رسی به دولت آبا بر
چندین هزار امید بنیآدم
طوقی شده به گردن فردا بر
مسعودی مروزی شاعر اواخر سدهٔ سوم و اوایل سدهٔ چهارم هجری است که اطلاعات زیادی از او در دست نیست. او نخستین کسی بود که در زبان فارسی، شاهنامهای منظوم سرودهاست. نخستین کسی که از شاهنامه او نام میبرد، مطهر بن طاهر مقدسی است. او در کتاب البدء و التاریخ ضمن یاد کردن از پادشاهان ایران، دو بار از مسعودی و کتابش نام میبرد. بار نخست در شرح پادشاهی کیومرث از قول شاهنامه مسعودی مینویسد:
نخستین کیومرث آمد به شاهی
کرفتش به کیتی درون پیشگاهی
چو سی سالی به کیتی باذشا بود
کی فرمانش به هر جایی روا بود
حَکّاکِ مَرغزی شاعر ایرانی در نیمه دوم سده چهارم هجری است. شعرهایش بیشتر در قالب هزل بودند و از این رو لقب حکّاک یافت.
نمونهای از هزل او در زیر میآید:
گر بخواهی که تو را پنبه بفخمند همی
من ببایم که یکی فلخم دارم کاری
ابوعبدالله محمد پسر حسن معروفی بلخی شاعر ایرانی است. او زاده شهر بلخ بود. او همدوره با رودکی و شهید بلخی بودهاست.
معروفی مدح کننده عبدالملکبن نوح سامانی 343-350 هجری) بودهاست. شعر زیر از اوست:
این دل مسکین من اسیر هوا شد
پیش هزاران هزار گونه بلا شد
جادوکی بند کرد و حیلت بر ما
بندش بر ما برفت و حیله روا شد
حکم قضا بود و این قضا به دلم بر
محکم از آن شد که یار یارِ قضا شد
هرچه بگویم ز من، نگر که نگیری
عقل جدا شد ز من که یار جدا شد
خَبّازیِ نیشابوری (درگذشته ۳۴۲ ق.) از علما و دانشمندان و شاعران ایرانی روزگار سامانیان و از معاصران کسایی، دقیقی، شهید بلخی، ابوالموید بلخی، رودکی، عماره مروزی، اعجمی، طخاری، جویباری، ابوالعباس بن عباس رنجی، ابوالمثل بخاری و رابعه قزداری بودهاست. از اشعار او اثر کمی به جا مانده است.
در عروضی سمرقندی و عوفی و هدایت و مجمع الفصحا از او یاد شده.
نمونه شعرها:
میبینی آندو زلف که یادش همی برد
گویی که عاشق است که هیچش قرار نیست
یا نی که دست حاجب سالار لشکر است
از دور مینماید که امروز بار نیست
ابوابراهیم اسماعیل بن نوح بن منصور بن نصر
دارای لقب امیرِ مُنتَصِر آخرین بازمانده از امیران سامانی بود. تحرکات و تلاشهای اسماعیل در نبردهایی که میان او و ایلک خان که نیروهایش از قبایل مختلف ترک تشکیل یافته بود ثمری نبخشید و سرانجام با شکست اسماعیل، قلمرو سامانی میان حاکمان نوپای ترک تقسیم شد. از میان قبایل ترک، ترکان غز تا آخرین روزهای حیات سامانیان، به آنها وفادار ماندند و اسماعیل را در سال ۳۹۳ ه.ق هنگام نبرد با ایلک خان، یاری رساندند. سرانجام اسماعیل در ربیعالاول ۳۹۵ ه.ق توسط عربان بنی بهیج که شبانه بر او تاختند کشته شد. آرامگاه او، در میان مردم به نام «مقبرهٔ علمبردار یا علمدار» مشهور است و در فاصلهٔ کمی از روستای آستان بابا نزدیک کرکی (زَم یا آتامُرادِ کنونی) واقع است.
ابوبکر محمد بن علی خسروی سرخسی، شاعر و فیلسوف ایرانی و از مشاهیر قرن چهارم هجری قمری و از بزرگترین فقیهان مسلمان ماوراءالنهر بودهاست.
ابوالحسن علی بن محمد مُنجیکِ ترمذی شاعر ایرانی نیمه دوم سده چهارم هجری است. شعرهایش بیشتر جنبهٔ هزل و هجو دارند.
بواسماعیل عبدالله بن ابیمنصور محمد (زادهٔ ۲ شعبان ۳۹۶ ه.ق/ ۳۸۵ ه.ش / ۱۰۰۶ م. در شهر هرات درگذشتهٔ ۲۲ ذی الحجه ۴۸۱ ه.ق/ ۴۶۷ ه.ش / ۱۰۸۸ م در هرات) معروف به «پیر هرات» و «پیر انصار» و «خواجه عبدالله انصاری» و «انصاری هروی»، دانشمند و عارف صوفی مسلک ایرانی بود. او به عنوان یکی از نوابغ ادبی و چهرههای شاخص و خراسان قدیم در قرن ۱۱ میلادی/ ۵ ه.ق شناخته میشود که به عنوان مفسر قران ، محدث، اهل فن جدل و استاد اخلاق، دستی بر آتش داشتهاست. عمده شهرت وی به خاطر فن سخنوری، اشعار و متون نغز و بی مانندش، به خصوص در مدح و ثنای خداوند به زبانهای عربی و فارسی بودهاست.
ابومحمد منصور بن علی شناختهشده به منطقی رازی شاعر سده چهارم هجری قمری و از شاعران پیشگام در عراق عجم است. او همدوره با صاحب بن عباد وزیر ایرانی بود. او میان سالهای ۳۶۷ تا ۳۸۰ ق درگذشتهاست. نمونهای از شعر او در پی میآید.
نگاری سمنبوی و ماهی سمنبر
لبش جای چان و رخش جای آذر
بهار بتان است و محراب خوبی
به روی دلارام و زلفین دلبر
بدان چنبرین زلف و بالای سروین
ز چنبر کند سرو و از سرو چنبر
شنیدم که در خُلد کژدم نباشد
چرا با رخ توست دایم مجاور؟
ابو منصور محمد بن احمد توسی(پس از ۳۲۰ – میان ۳۶۷ تا ۳۶۹ هجری قمری) که بیشتر به کوتاهی با نام دقیقی شناخته میشود، یک شاعر فارسیی زبان بود. او از نخستین کسانی بود که پیش از فردوسی تلاش کرد داستانهای ملی ایران را به شعر درآورد و از پیشگامان حماسهسرایی به زبان فارسی است.
(ابوسعید فضلالله بن ابوالخیر احمد) مشهور به شیخ ابوسعید ابوالخیر (357 - 440 قمری) عارف و شاعر نامدار ایرانی قرن چهارم و پنجم بود. ابوسعید ابوالخیر در میان عارفان مقامی بسیار برجسته و ویژهای دارد و نام او با عرفان و شعر آمیختگی عمیقی یافتهاست. چندان که در بخش مهمی از شعر پارسی چهره او در کنار مولوی و خیام قرار میگیرد، بیآنکه خود شعر چندانی سروده باشد. در تاریخ اندیشههای عرفانیاش در بالاترین سطح اندیشمندان این گُسترهٔ پهناور در کنار حلاج، بایزید بسطامی و ابوالحسن خرقانی بهشمار میرود. همان کسانی که سهروردی آنها را ادامه دهندگان فلسفه باستان و ادامه حکمت خسروانی میخواند. از دوران کودکی نبوغ و استعداد او بر افراد آگاه پنهان
نبودهاست.
فخرالدین اسعد گرگانیشاعر داستانگوی ایرانی نیمهٔ نخست سده پنجم هجری است. ولادت او در آغاز قرن پنجم هجری در گرگان و چنانچه پسوند وی نشان میدهد اهل گرگان بودهاست.
بونصر علی بن احمد اسدی توسیشاعر، نویسنده ایرانی قرن پنجم هجری و سرایندهٔ اثر حماسی گرشاسپنامه است. وی در سال ۴۶۵ هجری در گذشت. مقبره وی در تبریز است.
اسدی از چند جهت در تاریخ ادبیات ایران حائز اهمیت است: کهنترین دستنویس فارسی که به دست آمدهاست به خط اسدی توسیاست. علاوه بر این وی نخستین واژهنامهٔ فارسی را (بنا بر آنچه امروز ما رسیدهاست) به نام لغت فرس تدوین کرد.
ابوالحسن علی بن جولوغ سیستانیمعروف به فَرُّخی سیستانی از شاعران نامدار پارسیگوی سدهٔ پنجم قمری است که در سبک خراسانی میسرود. سرودههای او به ستایش شاهان و برانگیختن سلطان به عدل و بخشش اختصاص دارد.
باباطاهر عریان همدانی، عارف، شاعر ایرانی و دوبیتی سرای اواخر سده چهارم و اواسط سده پنجم هجری (سده11م) ایران، در دوران طغرل بیک سلجوقی میزیستهاست.بابا لقبی بوده که به پیروان وارسته میدادهاند و عریان به دلیل بیان کردن مسائل به صورت بیپرده و عریان بودهاست.برخی منابع باباطاهر عریان را اهل همدان معرفی کردهاند اما دانشنامه ایرانیکا باباطاهر را از مردم لر معرفی میکند در حالی که باباطاهر در یک دوبیتی خود را از مردم لک معرفی میکند.مسلک درویشی و فروتنی او که شیوهٔ عارفان است سبب شد تا وی گوشهگیر گشته و گمنام زیسته و تفصیلی از زندگانی خود باقی نگذارد.
ابوالقاسم فردوسی طوسی(۳۲۹ هجری قمری – ۴۱۶ هجری قمری)، شاعر حماسه سرای ایرانی و سرایندهٔ شاهنامه، حماسهٔ ملی ایران، است. برخی فردوسی را بزرگترین سرایندهٔ پارسی دانستهاند که از شهرت جهانی برخوردار است. فردوسی را حکیم سخن و حکیم طوس گویند.
عُمَر خَیّام نیشابوری(نام کامل: غیاثالدین ابوالفتح عُمَر بن ابراهیم خَیّام نیشابوری) (۴۴۰ – ۵۱۷ ه.ق) که خیامی، خیام نیشابوری و خیامی النّیسابوری هم نامیده شدهاست، همه چیزدان،فیلسوف ، ریاضی دان، ستاره شناس و شاعر رباعی سرای ایرانی در دورهٔ سلجوقی است. گرچه جایگاه علمی خیام برتر از جایگاه ادبی اوست و لقبش «حجّةالحق» بودهاست، ولی آوازهٔ وی مدیون نگارش رباعیاتش است که شهرت جهانی دارد. با وجود آنکه رباعیات خیام به بیشترِ زبان های زنده برگردان شده، آوازهٔ وی در غرب بیشتر مدیون ترجمهٔ ادواردفیتزجرالد از رباعیات او به زبان انگلیسی است.
شرف الزمان حکیم ابومنصور قطران عضدی تبریزی، شاعر ایرانی سده پنجم هجری، همدوران با شدادیان و روادیان است.
در روستای شادباد مشایخ، تبریز به دنیا آمد. قطران از طبقهٔ دهقان بود چنانکه میسراید:
یکی دهقان بدم شاها شدم شاعر ز نادانی
مرا از شاعری کردن تو گرداندی به دهقانی
عبدالعزیز پسر منصورمشهور به عَسجَدی مروزی شاعر ایرانی است که در اواخر سدهٔ چهارم و اوایل سدهٔ پنجم هجری میزیست. وی از شاعران دربار سلطان مسعود غزنوی بود. گمان برده میشود که وی پس از مرگ سلطان محمود در دربار پسر وی سلطان مسعود غزنوی و همچنین پس از وی در دبار سلطان مودود غزنوی پسر سلطان مسعود نیز شاعری میکرد.وی در اشعار خود آنان را مدح نموده است. عسجدی از شاعرانی است که در فتح "سومنات" به دست سلطان محمود، قصیدهای در تهنیت ساخته که آن قصیده در کتابهای تراجم ضبط شده و مشهور است. وفات او در سال ۴۳۲ ه.ق ذکر نموده اند. از اشعار او جز چند قصیده و مقداری اشعار پراکنده چیزی باقی نمانده است.
کافرکِ غزنوی شاعر ایرانی در نیمه دوم سده پنجم هجری است.از او تنها پنج قطعه دوبیتی به جا مانده است.او در شعرش دشمنی خویش با ترکان و عربهای اشغالگر آن زمان را نشان میدهد.
ابوالقاسم حسن بن احمد عنصری بلخی شاعر نامآور پارسیزبان در سال ۳۵۰ هجری قمری زاده شد. امیر نصر برادر سلطان محمود غزنوی ، وی را به غزنه فراخواند. سلطان محمود غزنوی به او توجه نشان داد و به او عنوان ملکالشعرایی داد. عنصری در سال ۴۳۱ هجری قمری درگذشت.
شاعر ایرانی نیمه نخست سده پنجم هجری است. لبیبی از استادان مسلم زبان پارسی بوده ولی امروز از اشعار او جز از اندکی در دست نیست.
لبیبی ظاهراً از مردم خراسان و از دوستان فرخی سیستانی بوده است. مسعود سعد سلمان در قصیدهای که به استقبال او ساخته است او را استاد و سیدالشعرا خوانده است. او شعرهایی در قالب هزل دارد.
از سرایندگان اوایل سدهٔ پنجم هـ ق. و سرایندهٔ مثنوی ورقه گلشاهاست. از زندگی او اطلاعات زیادی در دست نیست.
اَبوالنَّجم احمد بن قوس بن احمد منوچهری دامغانی(در گذشته به سال ۴۳۲ هجری) معروف به منوچهری شاعر ایرانی سدهٔ پنجم هجری اهل دامغان بود. او را شاعر طبیعت خواندهاند.
اَبوزَید محمد غضائری رازی (درگذشتهٔ ۴۲۶ قمری) شاعر ایرانی ، از شاعران بزرگ عراق و از مداحان امرای آخر دیلمی در ریو نیز سلطان محمود غزنوی بودهاست. لقب شعری او غضایری است؛ غضاری هم نوشتهاند. غضایری یعنی کسی که منسوب است به گلی که به آن گل سفال سازند. تذکرهنویسان متاخر همچون دولتشاه سمرقندی در شرح احوال غضائری نوشتهاند که او از ولایت ری به عزم خدمت سلطان محمود به غزنین رفت و در خدمت او تقرب بسیار یافت، و محسود شاعران دربار شد، چنانکه عنصری بر او رشک برد و دیوان او را در حضورش به آب شست . لیکن اولاً غضائری در قصیدهای که در جواب عنصری ساخته و به غزنین فرستاده اشارات صریح به دوری از غزنین دارد، و ثانیاً مسعود سعد در اشارتی که به غضائری و قصیدهٔ لامیه او دارد به دوری وی از غزنین و ارسال هر قصیده از شهر ری تصریح میکند.
گفتهاند که غضائری مذهب شیعه داشت و ابیاتی که از غضائری نقل کرده و دلیل تشیع او قرار دادهاند این است :
مرا شفاعت این پنج تن بسنده بود
که روز حشر بدین پنج تن رسانم تن
بهین خلق و برادرش و دختر و دو پسر
محمد و علی و فاطمه، حسین و حسن
ابومعین ناصر بن خسرو بن حارث قبادیانی بلخی، معروف به ناصرخسرو (۳۹۴–۴۸۱ ه.ق) از شاعران بزرگ فارسی زبان ، فیلسوف، حکیم و جهانگرد ایرانی و از مبلغان مذهب اسماعیلی بود. وی در قبادیان از توابع بلخ متولد شد و در یمگان از توابع بدخشان درگذشت. وی بر اغلب علوم عقلی و نقلی زمان خود از قبیل فلسفه و حساب و طب و موسقی و نجوم و کلام تبحر داشت و در اشعار خویش به کرات از احاطه داشتن خود بر این علوم تأکید کردهاست. ناصر خسرو به همراه حافظ و رودکی جزء سه شاعری است که کل قرآن را از برداشتهاست.وی در آثار خویش، از آیات قرآن برای اثبات عقاید خودش استفاده کردهاست.