جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

در حال تایپ [قایق بی سرنشین] اثر «آتوسا رستمی کاربر انجمن رمان بوک»

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته تایپ رمان توسط DEVIL با نام [قایق بی سرنشین] اثر «آتوسا رستمی کاربر انجمن رمان بوک» ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 507 بازدید, 3 پاسخ و 11 بار واکنش داشته است
نام دسته تایپ رمان
نام موضوع [قایق بی سرنشین] اثر «آتوسا رستمی کاربر انجمن رمان بوک»
نویسنده موضوع DEVIL
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط HAN
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
موضوع نویسنده

DEVIL

سطح
4
 
کاربر ممتاز
کاربر ممتاز
Oct
1,717
4,790
مدال‌ها
7
نام رمان: قایق بی سرنشین
نام نویسنده: Atousa rostami
ژانر: عاشقانه، پلیسی، تراژدی
ناظر: @هستی:)
خلاصه:
بر فراز آسمانها. بر روی آبها. قایق بی سرنشین دلش حاضر به همسفر شدن با او خواهد شد؟
آیا قلب سنگی اش پذیرای دل او خواهد بود؟
پی به حقیقت زندگی اش خواهد برد؟
مقدمه:
قایق بی سرنشین بر روی آب
نیست هیچکس پارو بزند بر آب
قایق از دیروز همانجا روی اب
از همان ساعت که شد دریا خراب
روی آب مانده بدون حرکت
نیست حالا قایق شاد شاد...
غم زده ، بی سرنشین، غصه دار
 
آخرین ویرایش:

ASHVAN

سطح
6
 
ارشد بازنشسته
ارشد بازنشسته
کاربر ویژه انجمن
Aug
8,032
27,719
مدال‌ها
8
پست تایید.png

نویسنده‌ی عزیز، ضمن خوش‌آمدگویی و سپاس از انتخاب انجمن رمان بوک برای منتشر کردن رمان خود؛ خواهشمندیم قبل از تایپ رمان خود، قوانین زیر را با دقت مطالعه کنید.
قوانین تایپ رمان

و برای پرسش سوالات و رفع اشکالات خود در را*بطه با رمان، به لینک زیر مراجعه کنید.
پرسش و پاسخ تایپ رمان

دوستان عزیز برای سفارش جلد رمان خود بعد ۱۵ پست در تاپیک زیر درخواست دهید.
درخواست جلد


می‌توانید برای پیشرفت قلم خود بدون محدودیت پارت درخواست منتقد همراه دهید.
درخواست منتقد همراه

پس از 30 پارت در تاپیک زیر درخواست نقد شورا دهید.

درخواست نقد شورا

و اگر درخواست تگ داشتید، می‌توانید به تاپیک زیر مراجعه کنید و بعد از خواندن شرایط و با داشتن شرایط، درخواست تگ دهید.
درخواست تگ

و پس پایان یافتن رمان، در تاپیک زیر با توجه به قوانین اعلام نمایید.
اعلام پایان رمان

با تشکر از همراهی شما
| کادر مدیریت انجمن رمان بوک|
 
موضوع نویسنده

DEVIL

سطح
4
 
کاربر ممتاز
کاربر ممتاز
Oct
1,717
4,790
مدال‌ها
7
Tuesday, 1 June, 2010
صدای آلارم گوشی داشت اعصابم رو خورد می‌کرد. چرا قطع نمیشه، یکی نیست اینو خفه کنه.
از روی تخت بلند شد و به دنبال اون صدای اعصاب خورد کن توی خونه راه افتاد بلکه او‌ن رو قطع کنه و به خواب نازش برسه.
صدا از طبقه پایین می‌اومد، پله ها رو دونه دونه پایین رفت و به دنبال گوشی اتاق نشیمن رو ویران کرد اما دریغ از گوشی... .
«دیگه دارم دیونه می‌شم، این گوشیه گور به گور شده کجاست! »
ناگهان صدای مادرش از آشپزخونه اومد که داشت با یک نفر بحث می‌کرد. راهش رو گرفت و بیخیال آلارم شد، دیگه خواب از سرش پریده بود. راه توالت و رفت که آبی به سر و صورتش بزند که کمی از گیجی در بیاد.
***
داشت صبحونه می‌خورد، و بهتر بگم به حرف های مادرش گوش سپرده بود. از صحبت های رز می‌شد فهمید که پشت خط کی هست!
مگه کی جز خاله کَتی می‌تونست از ساعت ۸ صبح رز رو به حرف بگیره، نگاهی به ساعت انداخت که دید ۱۰ و نیم رو نشون میده پس سریع صبحونه رو خورد و به اتاقش برگشت تا مشغول آماده شدن بشه اما وقتی دید که کلِ لباس‌هاش چروکه آه از نهادش بلند شد.
اتو رو از داخل کمد برداشت و دست به کار شد. بعد از اینکه کار لباس‌ها تموم شد آماده شد و با مادرش خداحافظی کرد، سویچ رو برداشت و سوار ماشین شد.
نزدیک دانشگاه بود که موبایلش زنگ خورد بدون نگاه کرد به گوشی تماس رو وصل کرد.
- الو.
تِرِسا: کجایی دختر ساعت اول رو نبودی نمی‌دونی این استاد چقدر گیره!
- نزدیک دانشگاهم قطع کن!
تِرِسا: ای
بابا توهم چقدر بیخیالی؛ فعلا.
راست می‌گفت خیلی دیر کرده بود پس گازش رو گرفت که گیر اون استاد نیافتد.
سر چهار راه بود که باز هم گوشیش زنگ خورد، گوشی رو جواب داد که همون لحظه یه ماشین از پشت سر زد بهش.
تِرِسا: اون صدای چی بود؟ دختر حالت خوبه؟ با توام نارین!
گوشی رو سریع قطع کرد و پرید پایین ببینه چی به سر ماشین نازنینش اومده.
«این دیگه چی بود، گندش بزنن ماشین رو صاف کرده. »
از ماشین یه زن و پسر پیاده شد که پسره به بی ادب ترین شکل ممکن داد کشید.
- هوی مگه کوری؟ نمی‌دونم کی به شماها گواهینامه داده، شما باید پشت ماشین ظرف شویی بشینید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

HAN

سطح
5
 
ارشد بازنشسته
ارشد بازنشسته
فعال انجمن
Mar
4,361
20,974
مدال‌ها
9
«نویسنده تایپ این اثر را موکول کرده»
تاپیک تا اطلاع ثانوی بسته خواهد بود.
[..کادر مدیریت بخش کتاب..]
 
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
بالا پایین